نقد دانش گذشتگان با معیارهای امروز نادرست است
در بخش نخست مصاحبه با حنیف قلندری، عضو هیات علمی و رئیس پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران به بررسی این موضوع پرداختیم که انسان از چه زمانی درباره پدیدههای آسمانی اندیشیده است و ریشه این اندیشیدن کدام نیازهایش بوده است. در بخش دوم این مصاحبه به بررسی تاریخ علم نجوم، رابطه ریاضیات و نجوم، تمدنهای پیشرو در این حوزه و جایگاه ایران در میان آنها میپردازیم.
تاریخ علم نجوم را به چند دسته تقسیم میکنند و براساس چه معیارهایی؟
ما ابتدا «اخترشناسی باستانی» (Archaeoastronomy) را داریم؛ یعنی مطالعه آثاری که نشان میدهند تمدنهای پیش از تاریخ، پدیدههای آسمانی را رصد و در زندگی خود به کار میبردند. پس از آن، وارد دوره «نجوم علمی» میشویم که در آن با چند نوع آثار نجومی مواجه هستیم.
در قرون وسطی (سدههای میانی اسلامی) سه دسته اصلی آثار نجومی دیده میشود: دسته اول کتابهایی هستند که به توصیف کلی جهان میپردازند: زمین در کجای جهان قرار دارد؟ آسمان چه شکلی است؟ چند جرم آسمانی وجود دارد؟ فاصله آنها از زمین چقدر است؟ چگونه حرکت میکنند؟ این آثار بیشتر جنبه کیهانشناسی و فلسفی دارند و در سنت اسلامی، به آنها «هیئت» میگویند.
دسته دوم نجوم نظری هستند. این دسته، به تبیینِ برهانی و ریاضیِ مدلهای نجومی میپردازند. اینجا صحبت از «مدل» است؛ یعنی چگونه به حرکات سیارات رسیدیم؟ در اینجا، مفهوم «فلک» مطرح میشود. در تصور جهانبینی اسلامی، زمین در مرکز جهان است و اجرام آسمانی دور آن میگردند؛ اما نه در خلأ بلکه هر سیاره توسط یک یا چند «فلک» حمل میشود. این فلکها موجوداتی فیزیکی محسوب میشدند، ساختهشده از «عنصر پنجم» و به تدریج، برای این عنصر پنجم، ویژگیهایی مانند «نفس» یا «اراده» قائل شدند؛ گویی این فلکها موجوداتی زندهاند که حرکت سیارات را هدایت میکنند.
دسته سوم، «جدولها» یا «زیج»ها هستند. «زیج» کلمهای است که احتمالا از ریشه فارسی یا هندی آمده و به مجموعهای از جداول ریاضی-نجومی اشاره دارد که برای محاسبهٔ موقعیت اجرام آسمانی در زمانهای مختلف به کار میرفتند. این جداول، گاه برای امور مرتبط با علم نجوم (محاسبه مقدار حرکت ستارگان یا گرفتهای خورشید و ماه) استفاده میشدند، و گاه برای همان چیزی که امروزه ما آن را «خرافه» میخوانیم، یعنی همان طالعبینی یا احکام نجوم. اما مهم این است که این جداول، امروزه برای ما ابزاری تاریخیاند و با آنها میتوانیم تاریخ آن زمان را مطالعه کنیم.
بعد از قرون وسطی مرحله تاریخ پیدایش نجوم جدید است. در حقیقت نقطهٔ عطف بزرگ، «انقلاب علمی» است؛ یعنی زمانی که جهانِ محدود و زمینمحورِ یونانی-اسلامی شکسته شد و جای خود را به کیهانی بیکران داد و این بیکرانگی در هر دوره بزرگتر و بزرگتر شده است و امروز مطالعه اخترفیزیک در زمره علومی است که در مرزهای دانش فیزیک مطالعه میشود.
در این باره، کتاب «گذار از جهان بسته به کیهان بی کران» (From the Closed World to the Infinite Universe) اثر «الکساندر کویره» بسیار کلیدی است. ترجمه فارسی آن با عنوان «گذر از جهان بسته به کیهان بیکران» توسط علیرضا شمالی انجام شده است. این کتاب دقیقا داستان چگونگی تغییر این نگاه از تصویر جهان را روایت میکند.
آیا میتوان گفت نجوم مادر ریاضیات است؟ کدام باعث پیشرفت دیگری شد؟
نجوم و ریاضیات بسیار به هم پیوستهاند؛ اما اگر بخواهیم بر اساس تقسیمبندی علوم در قرون وسطی پاسخ دهیم، باید گفت ریاضیات مقدم بر نجوم است. در آن دوران، علوم «تعلیمی» _همان علوم ریاضی_ پایه علوم ریاضی دیگر محسوب میشدند. موضوع ریاضیات، «کمیت» است یا به صورت «عدد» (در حساب) یا به صورت «مقدار» (در هندسه).
جالب است بدانید که در متون گذشته، «عدد» و «مقدار» از هم جدا میشوند. عدد که به اعداد طبیعی محدود میشد منفصل است (۱، ۲، ۳...) در حالی که مقدار مانند طول خط یا سطح پیوسته و قابل اندازهگیری است. مفهوم اعداد گویا و پیوستگی بین اعداد، بعدها و در مراحل متاخرتر ریاضیات شکل گرفت.
کلمه «هندسه» خودش نمونهای جالب از ورود واژگان فارسی به عربی است. ریشهاش از «اندازه» گرفته شده است و در عربی به «هندسه» تبدیل شد و «مهندس» هم از همین ریشه ساخته شده است.
پس در این تقسیمبندی، ریاضیات «مقدم» بر نجوم است. اما این گفته به معنای آن نیست که نجوم در پیشرفت ریاضیات نقش نداشته است. برعکس بسیاری از مفاهیم و ابزارهای ریاضی مثلا تقسیم بندی دایره به ۳۶۰ درجه احتمالا تحت تأثیر نیازهای نجومی شکل گرفتهاند. پس نمیتوان گفت کدام «مادر» دیگری است بلکه این دو پیوسته و در ارتباط با یکدیگر بودهاند.
مدلهای قدیمی نجومی برای پیشبینی گرفتگیها و حرکت اجرام، بسیار دقیق بودند؛ اما اندازهگیریها مانند فاصله خورشید تا زمین درست نبود. تفاوت مدلهای قدیم و جدید، در «دقت محاسباتی» نبود بلکه در نوع نگاه به جهان بود. پس وقتی میگوییم ابوریحان یا ابنسینا زمینمرکزی را پذیرفتند، نباید آن را ضعف بدانیم. آنها با علم زمان خود، بر اساس برهان و شواهد رصدی در دسترسشان، مدلی را پذیرفته بودند که کارآمد و دقیق بود
تمدنهای پیشرو در نجوم کدام بودند؟
اگر بخواهیم از دادههای «کهن اخترشناسی» استفاده کنیم باید به جوامعی مانند اقوام سرخپوست آمریکا، مردم کره در دوران باستان، یا سازههایی مثل استونهنج در انگلستان اشاره کنیم. این جوامع، بدون داشتن خط یا نظام نوشتاری، ردپای رابطهشان با آسمان را در معماری و جهتگیری بناها به جا گذاشتهاند.
اما اگر منظور از «پیشرو بودن»، ظهور نظریههای نظاممند، مدلهای ریاضی تبیینکننده حرکت اجرام و محاسبات دقیق قابل پیشبینی باشد، آنگاه باید به تمدنهایی نگاه کنیم که در یک فضای جغرافیایی و فکری پیوسته، دانش نجوم را به صورت تجمعی و تکاملی پیش بردند. این فضا، عمدتا شامل مناطقی است که در پاسخهای قبلی هم به آنها اشاره کردم؛ یعنی بینالنهرین، مصر، جنوب بالکان، آناتولی و دره سند.
در این چارچوب، بابل و مصر را میتوان نخستین پیشگامان دانست؛ چرا که از حدود ۱۸۰۰ سال پیش از میلاد، دادههای منظمی از حرکت ماه، خورشید و سیارات ثبت کردند. این دادهها، پایه مدلهای بعدی در یونان باستان شدند. سپس، در سدههای چهارم تا ششم میلادی، هند صحنه تحولات عمیقی در نجوم شد. این دانش، بعدا به جهان اسلام منتقل شد.
جایگاه ایران در اولین مراحل پیشرفت نجوم کجاست؟
اینجا باید ابتدا سؤال کنیم «ایران» را در چه زمانی و با چه تعریفی میخواهیم بررسی کنیم؟ چون اگر «ایران» را فقط به معنای کشور مدرن امروزی بدانیم، از بخش عظیمی از نقش تاریخی آن غافل میشویم.
اگر «ایران» را به معنای سرزمینهای تحت حکومت هخامنشیان در نظر بگیریم، باید گفت که در فاصله قرن پنجم تا سوم پیش از میلاد؛ یعنی زمانی که بابل بخشی از امپراتوری هخامنشی بود، ایرانیها در انتقال تقویم بابلی نقش مهمی داشتند. درباره تقویم یا گاهشماری ایرانی نیز روایت زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه ایرانیها گاهشماری باستانی داستهاند و بعدا از طریق همین آشنایی با بابلیها و مصریها منظم شده سپس در انتقال این گاهشماری به هند نقش داشتهاند.
در دوره ساسانیان بهویژه در نیمه دوم سده ششم میلادی آثار نجومی هندی و یونانی به پهلوی ترجمه شدند و جداول نجومی در ایران تنظیم گردید. همچنین در منابع تاریخی اشارههای فراوانی به پایبندی ایرانیان به احکام نجوم و محاسبات سیارهای شده است و این امر بدون دانش ریاضی و نجومی عمیق، ممکن نبود.
در دوره اسلامی نیز بسیاری از دانشمندان آثاری در زمینه نجوم و پزشکی را به عربی و سپس فارسی تالیف کردهاند.
نکته بسیار مهم این است که صحبت از این نقشآفرینی، نه برای برآوردن حس تفاخر ملی است و نه برای ادعای برتری بلکه برای درک واقعگرایانه جایگاه این سرزمین در تاریخ علم. ما در این راه باید از دو خطر بزرگ پرهیز کنیم: قومزدگی و زمانپریشی به این معنا که قضاوت گذشته با معیارهای امروزی صورت نگیرد.
در واقع، مدلهای قدیمی نجومی برای پیشبینی گرفتگیها و حرکت اجرام، بسیار دقیق بودند؛ اما اندازهگیریها مانند فاصله خورشید تا زمین درست نبود. تفاوت مدلهای قدیم و جدید، در «دقت محاسباتی» نبود بلکه در نوع نگاه به جهان بود. پس وقتی میگوییم ابوریحان یا ابنسینا زمینمرکزی را پذیرفتند، نباید آن را ضعف بدانیم. آنها با علم زمان خود، بر اساس برهان و شواهد رصدی در دسترسشان، مدلی را پذیرفته بودند که کارآمد و دقیق بود.
چرا نجوم با وجود پیشرفتهای علمی همچنان جذاب است؟
در این باره باید پاسخ شخصی بدهم، به نظرمن، چون دانش نجوم به نظر بیش از علوم دیگر به درک جایگاه ما در جهان هستی کمک میکند جذاب است. برای من علاقهمند شدن به داستان آسمان با داستان «شازده کوچولو» شروع شد. شاید برای دیگران طور دیگری باشد و شاید برخی به دانستن آنچه در آسمان میگذرد هیچ علاقهای نداشته باشند.
انتهای پیام/


