دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
گزارش آنا از نشست «غزه به منزله عاشورا»

غزه عاشورای عزت و مقاومت در برابر بیداد است

غزه عاشورای عزت و مقاومت در برابر بیداد است
رئیس مرکز مطالعات صلح لندن گفت: نیروی مقاومت پیروان مکتب عاشورا هستند هنرمندان، اصحاب رسانه و نویسندگان جبهه مقاومت، رسالت زینب (س) را بر دوش می‌کشند و پرچم عاشورای عزت و ایستادگی را زینب وار برافراشته‌اند.
کد خبر : 928009

به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، شامگاه جمعه ۲۶ مرداد ماه نشست ادبی «غزه به منزله عاشورا»، با حضور جمعی از اهالی اندیشه و ادب حوزه ایران فرهنگی با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار به میزبانی گروه بین المللی هندیران برگزار شد.

در این محفل ادبی شاعرانی همچون علیرضا قزوه، سید سلمان صفوی، ایرج قنبری، سید مسعود علوی تبار، محمد علی یوسفی، محمد مهدی عبداللهی، سید مهدی بنی هاشمی، علی مزمل، سید تصور مهدی، جواد اسلامی، احمد رفیعی وردنجانی، ابراهیم میر، عمادالدین ربانی، نغمه مستشار نظامی، نجمه پور ملکی، میترا ملک محمدی، حمیده پارسافر، آسیه مراد پور، ام البنین بهرامی، نیره جهانشاهی، آمنه آل اسحاق، فرزانه قربانی، و صبا فیروزی حضور داشتند.

در آغاز این مراسم سید سلمان صفوی، رییس مرکز بین المللی مطالعات صلح لندن در بخشی از سخنان خود بیان داشت: سلطان عشق، سید الشهداء (ع)، با تاسیس مکتب «الهیات آزاد‌ی‌بخش»، نهضت مقاومت در مقابل بیدادگری را در عاشورای حسینی با قلم سرخ عَلَم کرد. نهضت آزادی بخش حسینی در تاریخ استمرار داشته است.

امروز غزه عاشورای عزت و مقاومت در مقابل اشغال و بیداد است

رئیس مرکز مطالعات صلح لندن در ادامه بیان داشت: نیروی مقاومت پیروان مکتب عاشورا هستند هنرمندان، اصحاب رسانه و نویسندگان جبهه مقاومت، رسالت زینب (س) را بر دوش می‌کشند و پرچم عاشورای عزت و ایستادگی را زینب وار برافراشته‌اند. امروز غزه و کربلا و تهران به هم پیوسته‌اند. راه مقاومت در مقابل اشغال، ستم و تحریم ادامه دارد. پیروزی با عاشوراییان است.

برخی از اشعار ارائه شده در نشست «غزه به منزله عاشورا» به قرار ذیل است:

فاطمه عارف نژاد

قلبم شکسته… خسته‌ام… زخمی شده بالم…
سایه به سایه مرگ می‌آید به دنبالم
بی دامن سرسبز مادر مانده پژمرده
گل‌های زرد و قرمز پیراهن و شالم
من با تمام کودکی، در میهنم امروز
میراث‌دار رنج و اندوهی کهن‌سالم
عکاس‌ها! عکاس‌ها! از من چه می‌خواهید؟
من کِی شبیه خنده‌های کارت‌پستالم؟
غمگین‌ترینم من! چه می‌فهمید از احساسم؟
تنهاترینم من! چه می‌پرسید از احوالم؟
شاید مرا در انفجاری تازه بشناسید
با گریه‌های گیره‌مو… با بغض خلخالم…
آه‌ای شما راحت‌نشسته گوشهٔ خانه!
جز ایستادن راه حلی نیست در عالم
...
جواد اسلامی

خلخال نه، سر می‌بُرند از پیش و از پس
ننگ است ما را اینچنین جولان کرکس
حاجی شدن گاهی به حج ناتمام است
محمل مهیا کن إلی بیت المقدس
...
نجمه پورملکی

آه دنیا از رفح دیگر چه باقی مانده است
غیر مشتی خاک و خاکستر چه باقی مانده است
از سکوت مرگبار عده‌ای شرمنده ام
آه از انسانیت دیگر چه باقی مانده است
بغض اردوگاهی از آوارگان در من شکست
گریه‌های بی شماری گرچه باقی مانده است
آه از سمت درست ماجرا باید نوشت
آه از گهواره اصغر چه باقی مانده است
کودکانش زنده زنده بین آتش سوختند
فکر کن آن لجظه از مادر چه باقی مانده است
از گلویی سوخته بانگ اذان آمد ولی
از نماز صبح این پیکر چه باقی مانده است
دختری با گریه پرسید از وزیر خارجه!
از تن عباس آب آور چه باقی مانده است
بالگرد حادثه در شعله‌ها فریاد زد
از شهیدان غیر انگشتر چه باقی مانده است
پرچمِ از کربلا تا قدس را دارم به دست
تا بگویم از غم آخر چه باقی مانده است
خشم ملت‌های دنیا پاسخت را می‌دهد
تا شکست قلعه خیبر چه باقی مانده است
آیه‌های نصر خیلی دلنشین‌تر گفته است
هر چه را باید بگویم هرچه باقی مانده است
...
محمد مهدی عبداللهی

قنوت گریه گرفتم عزاى دیگر را
میان روضه که دیده، عروج پیکر را؟!
غبار ماتم افلاک با سکوتى تلخ
گذاشت در دل طوفان، غم صنوبر را
محرّم آمده از نو ولى بگو اى دل
چگونه شرح دهم آن غروب آخر را؟
شبیه حرمله اینبار قوم کودک کش
نشانه رفته گلوی هزار اصغر را
به اشک هاى سحرخیز جانب غزه
ببین به هیئت خون، لاله هاى پرپر را
به مقتلى که در آن، کودکان به خون خفتند
بخوان عزیز دو عالم، فراز آخر را
سقوط لشکر صهیون چقدر نزدیک است!
و قدس! منتظر است آن طلوع دیگر را
...
حمیده پارسافر

جهانی گریه روی گونه‌ی دفتر به جا مانده
قلم گنگ است و از شعرم، فقط جوهر به جا مانده
تو آن سیمرغ ِ قاف ِ دوردست ِ آرزو‌هایی
چرا از تار و پودت خون و خاکستر به جا مانده
چنان خمپاره‌ها در استخوان هایت فرو رفتند
که در گوشم صدای پُتک ِ آهنگر به جا مانده
به تیر ِ هیچ صیادی تنت پرپر نخواهدشد
اگرچه در قفس بعد از تو مشتی پَر به جا مانده
چه سِرّی در نهان دارند این شب‌های سردرگم
که در تفسیرشان، لب‌ها «هُوالَابتر» به جا مانده
تمام عمر، در من جاری است این رنج ِبی پایان
که از پروانه هایت، شعله‌ای پرپر به جا مانده
تنی این سو و، آنسو سر به جا مانده است بر خاکت
و هر سو مادری با چشم های‌تر به جا مانده
به روی کودکانت آب را هم بسته اند، آری...
هنوز از کربلا آیینه‌ای دیگر به جا مانده......

محمدعلی یوسفی

غزه مانند جبهه‌ها شده است
غزه هم رنگ نینوا شده است
گشته وقت رزم و غزه آماده
با همه قدرت و قوا شده است
غزه این بار با تمام قوا
از صف دیگران جدا شده است
تیری از ترکش و کمان خدا
جانب دشمنان رها شده است
دشمن از حمله غزه ترسیده
که تلاویو کودتا شده است؟!
در صف سرکشان صهیونیست
وه که چه محشری به پا شده است
قدرت صهیونیسم پوشالی است
پوچ پوچ است و برملا شده است
دست هر کودکی که فلسطینی است
دست پر قدرت خدا شده است
سنگ هم اعجاز می‌کند گاهی
خاصه سنگی که او رها شده است
...
ام‌البنین بهرامی

غزه، چون محشر کبراست، کجایی عباس؟
باور حرمله اینجاست، کجایی عباس؟
گوش کن العطش از غزه صدا می‌آید
کودک و تیر مهیاست، کجایی عباس؟
بر لب خشک هزاران دل تنها، لرزان
"این عباس؟ " که نجواست، کجایی عباس؟
هر طرف غنچه‌ی پرپر به زمین افتاده
رد خون جاری دریاست، کجایی عباس؟
مادران رخت عزای پسران می‌پوشند
قصه‌ی اکبر و لیلاست، کجایی عباس؟
کربلا گشت فلسطین، همه جا شد آتش
خیمه در حلقه اعداست، کجایی عباس؟
باز پیچیده به عالم دم"هل من ناصر"
کوفه در حال تماشاست، کجایی عباس؟
دست برگیر به شمشیر، زمان را بشکن
وقت خونخواهی زهراست، کجایی عباس؟
...
سید کبری حسینی بلخی (افغانستان)

از برگ و بارت دست دشمن دور باشد
چشم بخیل دشمنانت کور باشد‌ای زادگاه انبیا‌ای قلب تاریخ
تا کی زمینت جای مار و مور باشد
خاکت، توقف گاه اسرا، عشق، معراج
نامت به آفاق جهان منشور باشد
تا کی کبوتر‌های خونین بال شهرت
در سلطه و اشغال هر مزدور باشد
تاکی خدایا قدس، آمال مسلمان
دور از بهار آب و رنگ و نور باشد
روزی بیاید ابرهایت مهربانتر
باران ببارد لاله غرق سور باشد
هم لاله‌ها در باغ غرق عشق و مستی
هم سور و سات نسترن‌ها جور باشد
کاش آخر این قصه سهم غزه شادی
سهم شغال سلطه جو هم گور باشد
..
میترا ملک محمدی

زخم است تنت، غرق به خون تنپوشت
اندوه شهیدان وطن بر دوشت
بگذار به هر بغض تو درمان باشم‌ای غزه مرا بگیر در آغوشت
...
سید مهدی بنی هاشمی

از غم خاک و خانه و میهن
قلب شاعر دوباره صدچاک است
حیف، اما به جای محفل شعر
زیر انبوهی از غم و خاک است
شعر‌هایی که رفت و گفته نشد
چه غزل‌ها نخوانده مدفون شد
آخرین شعر او شهادت بود
قافیه‌های این غزل خون شد
موشکی خورده بین ابیاتش
وزن اشعار او شده درهم
میچکد از ترانه هایش خون
میچکد از ترانه هایش غم
حرف‌هایی که خاک و مدفون شد
در میان زمین اجدادی
میشود بیت بیت شعر او
شعر آهنگ روز آزادی
در میان سکوت این دنیا
چه نفس‌ها که میشود خاموش
سازمان ملل ولی خواب است
سازمان ملل ولی بیهوش
مثل برگ درخت میریزند
جسم‌ها در هوای این پاییز
سازمان حمایت از زن‌ها
یک مترسک میان این جالیز
آه از داغ مردم غزه
آه از خانه‌ای که شد ویران
آه از ظلم و ظالم و تبعیض
آه از فرق غزه با اوکراین
آه از سانسورِ شدید خبر
آه از حیله‌های این دشمن
تو کجا مانده‌ای در این میدان؟
سمت حق یا که سمت اهریمن؟
...
فرزانه قربانی

من هم نمیدانم ولی شاید که اصغر بود
آن کودکی که در رفح با جسم بی سر بود
لعنت به آن پاییز که در باغ‌های سبز
چشمان او دائم پی زیتون نوبر بود
خاکستر پر‌ها نشان میداد از اول
در خیمه‌ها آتش به دنبال کبوتر بود
آه عروسک‌ها چنان سرشار بود از دود
حتی دل آیینه هم از غم مکدر بود
سرگرم بازی بود با باد سحرگاهی
خاکستر طفلی که در آغوش مادر بود‌ای شعله‌های پر شرر خود را سبک کردید
پروانه درس مرگ را بسیار ازبر بود
...
نیره جهانشاهی

می‌رسد از هر طرف آوای هل من ناصری
این نوا از غزه می‌آید ز جور جائری
وقت آن است تندر و سجیل را آذین کنیم
مقصد ما قدس باشد سرزمین مادری
لشکر ثاراله است آماده و پا در رکاب
منتظر تا بر دمد فرمان و اذن راهبری
مسجدالاقصی بود پایان راه کربلا
خیبر صهیون نگون گردد به زور قادری
آهنین گنبدش گرد قدم هامان شود
وعده‌ی حق است این نه ادعای شاعری
پرچم ما بر فراز قدس خواهد شد بلند‌
می‌شود این فتحمان ذکر لب هر ذاکری
با قیام قائم آل محمد می‌شود
این جهان زیبا و یک رنگ و چو صبح ساحری
اربعین باشد تجلیگاه فتح قلب‌ها
این حسین است و جهانی را که باید عامری
...
ابراهیم میر

لبنان و عراق و سوریه تا غزه
اسلام محاصره شده یا غزه؟
أن یعتصموا و لا تُفّرق یعنی
مرگا به جهانی که نشد باغزه
...
آمنه آل‌اسحاق

پژواک شرف، حجاب، ایمان. غزه
عینیتِ دین، مظهرِ قرآن... غزه
تکرار شده است روزِ عاشورا باز
پیروزیِ خون به ظلمباران... غزه

...
صبا فیروزی

تو دستام شاخه‌ی زیتون
رو موهام خاک و خاکستر
لبام خشک و تنم زخمی
مگه میشه از این بدتر
پناه ما یه چادر بود
که توی شعله‌ها سوخته
ولی مادر با هر سختی
دوباره چادرو دوخته
دوباره کربلا برپاست
باید منجی بیاد کم کم
با عطر نرگسش میره
از این دنیا غبار غم‌
می‌دونم روحِ روح الله
همین نزدیکی پیش ما ست
میگم آقا دعایی کن!
دعای سیدا گیرا ست...

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب