دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
11 ارديبهشت 1398 - 08:00
سامانی در گفتگو با آنا:

«آن مرد با باران می‌آید» پاسخی به پرسش نوجوانان درباره انقلاب است

نویسنده رمان «آن مرد با باران می‌آید» معتقد است که این کتاب پاسخی به شبهات نوجوانان درباره انقلاب اسلامی است.
کد خبر : 377738
1.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، وجیهه سامانی از نویسندگان شناخته‌شده حوزه ادبیات انقلاب اسلامی است. تاکنون حدود یازده اثر داستانی از سامانی منتشر شده است که شاید مشهورترین آن‌ها دو رمان «خواب باران» و «آن مرد در باران می‌آید» باشد که چاپ پنجم هر دو کتاب در سی و دومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در انتشارات کتابستان معرفت عرضه شده است.


وی همچنین داور جشنواره‌های ادبی و داستانی متعددی همچون قلم زرین، ققنوس، جشنواره ادبیات بسیج هنرمندان و جشنواره داستان‌نویسی خودنویس بوده است. گفتگوی وجیهه سامانی با خبرنگار خبرگزاری آنا را در ادامه از نظر می‌گذرانید:


آنا: نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران به روزهای پایانی خود نزدیک می‌شود. برخی علاقه‌مندان به کتاب می‌گویند شور و هیجان مردمی برگزاری نمایشگاه هرسال کمتر می‌شود و برخی دیگر خلاف این نظر را دارند. شما در این باره چه نظری دارید؟


سامانی: اینکه برخی خانواده‌ها هستند که هیچ هیجان و واکنشی در برابر برگزاری نمایشگاه کتاب ندارند، همیشه برای من مسئله عجیبی بوده است. اینکه در تهران زندگی کنی و اصلاً ندانی نمایشگاه کتاب کی شروع می‌شود و کی تمام می‌شود و هیچ علاقه‌ای هم به پیگیری اخبار و رویدادهایش نداشته باشی، واقعاً قابل‌ تأمل است. بله، من هم کاملاً از شرایط اقتصادی جامعه خبر دارم، اما صرفاً منظورم خریدهای کلان و گران از نمایشگاه نیست، بلکه منظورم میزان اهمیت و اولویت این موضوع برای خانواده‌هاست.


آنا: می‌توانیم بگوییم فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی یکی از عوامل کاهش اهمیت کتاب برای خانواده‌هاست؟


سامانی: کسی که واقعاً به کتاب علاقه‌مند باشد، مسائل اقتصادی و تکثر ابزارهای ارتباطی و فضای مجازی هم نمی‌تواند او را از پرداختن به کتاب منع کند؛ و کتاب و کتاب‌خوانی را در جای خودش حفظ می‌کند، اما کسی که کتاب در زندگی‌اش اصلاً اولویت ندارد، کاری هم ندارد که نمایشگاه برگزار می‌شود. وقتی می‌شنوم که بعضی اصلاً نمی‌دانند چنین نمایشگاهی در حال برگزاری است، واقعاً برایم باورپذیر نیست و جای شگفتی دارد. حالا این‌ها ساکن تهران و پایتخت هستند، شهرهای دیگر که جای خود دارند.


آنا: اما در همین شرایط، برای خیلی از خانواده‌ها هدایت فرزندانشان به مطالعه یک دغدغه است و دنبال راهی برای اقناع آن‌ها هستند.


سامانی: وقتی چیزی جزء علاقه‌مندی‌هایت باشد، برایش دنبال دلیل نمی‌گردی تا بخواهی خودت را قانع کنی و شرایط ایده‌آل را پیدا کنی. برای خود من و خانواده‌ام، مطالعه یک موضوع عادی و بخشی از برنامه و جریان زندگی است. بچه‌های من از همان خردسالی همیشه در فضای خانه با کتاب و کتاب‌خوانی آشنا بودند، یعنی الان گوشه و کنار خانه ما، روی میز آشپزخانه، روی میز اتاق خودمان و بچه‌ها، کنار تلفن، حتی روی میز پذیرایی، همیشه کتابی به چشم می‌خورد. در این شرایط ناخودآگاه خود بچه کنجکاو و علاقه‌مند می‌شود. نیازی نیست من بنشینم با او حرف بزنم.



«آن مرد با باران می‌آید» تجربه‌ای دلپذیر برای من بود



پسر من خودش هرسال به نمایشگاه کتاب می‌رفت و عاشق مطالعه بود. هرچند به خاطر سیاست‌های غلط سیستم آموزش‌وپرورش  ما، ناخودآگاه و به‌اجبار به سمت کتاب‌های کمک‌آموزشی رفت و تمام وقتش گرفته شد، اما کتاب همچنان برای او دغدغه است. در خانواده‌ها اگر این علاقه‌مندی در پدر و مادر باشد، بچه‌ها ناخودآگاه به مطالعه تمایل پیدا می‌کنند وگرنه صحبت، نصیحت و شعار و احیاناً زور و تهدید اصلاً جواب نمی‌دهد.


آنا: البته نباید از کمبودهای رفاهی و سختی‌های کتاب‌گردی در نمایشگاه هم به‌راحتی عبور کرد.


سامانی: بله، اما وقتی شما چیزی را دوست داشته باشی، سختی‌هایش را هم با جان‌ودل تحمل می‌کند. نمی‌توان کسی را که اصلاً در این فضا نیست و خرید کتاب برایش اولویت ندارد با صحبت در محذور قرار بدهی که به نمایشگاه برود. به‌هرحال شرایط حضور در نمایشگاه هم سخت است، گرما و فضای تنگ داخل نمایشگاه، دوری مسیر و رفت‌وآمد و پیاده‌روی‌ها و... وقتی‌ که از نمایشگاه برمی‌گردی آن‌قدر خرد و خسته‌ای که انگار از جنگ تن‌به‌تن برگشته‌ای! معلوم است که اگر فردی به‌اجبار، رودربایستی یا چشم‌وهم‌چشمی به نمایشگاه برود، اصلاً نمی‌تواند این شرایط را تحمل کند.



این جوشش باید درونی باشد، وگرنه یک جوّ زودگذر است. مثلاً مادری می‌بیند که حالا بچه فلانی رفته، فلان خانواده رفته یا فرزند خانواده اصرار دارد که دوستم به نمایشگاه رفته، یکی دو سال می‌روند و بعد می‌گویند چیز جالبی نیست و دیگر اصلاً از سرشان می‌افتد، اما آن کسی که واقعاً علاقه داشته باشد، سختی‌هایش را هم به جان می‌خرد؛ بماند که به‌هرحال برای علاقه‌مندان به کتاب هم گاهی حضور در نمایشگاه واقعاً سخت است، اما به عشق مطالعه و تهیه کتاب آن را تحمل می‌کنند.


آنا: برای خود شما این علاقه به کتاب چگونه شکل گرفت؟


سامانی: من در دوره کودکی و از زمانی که خواندن و نوشتن یاد گرفتم مطالعه را با خواندن داستان‌های کیهان بچه‌ها و بعدها سروش نوجوان شروع کردم و در وادی داستان افتادم. به‌نوعی همه تفریح و عشق و علاقه و اوقات فراغتم با داستان بود.



 علاقه به کتاب باید درونی باشد، وگرنه یک جوّ زودگذر است



تا جایی که خاطرم هست نمایشگاه کتاب و کتاب‌های کودک و نوجوان دوران ما تنوع زیادی نداشت که بخواهم از غرفه‌ها یا ناشران خاصی کتاب بخرم؛ بخش کودک و نوجوان هم از بزرگسالان مجزا نبود. وقتی با پدر و مادرم به نمایشگاه می‌رفتیم، معمولاً پدرم برایمان کتاب انتخاب می‌کرد. من هم روی کتاب خاصی اصرار نداشتم.


این روزها این‌قدر تنوع نشر و کتاب زیاد شده که واقعاً برای خرید کتاب کودک هم باید با آگاهی قبلی رفت.


نسل ما این‌طور نبود و بیشتر کتاب‌هایی را می‌خواندم که پدرم می‌خرید، همیشه هم کتاب‌های خوبی بود. مثلاً من کلاس اول ابتدایی بودم که پدرم کتاب «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» مرحوم آذر یزدی را برایم خرید. این اولین کتاب داستان جدی‌ای بود که خودم آن را می‌خواندم. یادم هست از دوره چند جلدی این کتاب، جلد سبزرنگش را داشتم. قطر کتاب هم نسبتاً هم زیاد بود و نقاشی‌های سیاه و سفید داشت.


من این‌قدر این را خوانده بودم که شیرازه کتاب ازهم‌پاشیده بود، تمام نقاشی‌هایش را رنگ کرده بودم. داستان‌هایش هم برای یک بچه هفت‌ساله سنگین بود، اما من خیلی دوستش داشتم.


آنا: پس مهم‌ترین نقش را در این ایجاد علاقه پدر و مادر شما داشتند؟


سامانی: قطعاً. جایزه‌های من در دوران کودکی کتاب بود. مثلاً به ازای هرچند نمرهٔ 20 در دیکته، سه تا کتاب داستان جایزه می‌گرفتم. پدرم نقش زیادی در علاقه‌مندی من به کتاب و دنیای داستان داشت.


وقتی خیلی کوچک بودم پدرم یک کمد کوچک فلزی قرمزرنگ داشت و کتاب‌های داستان کودکان را به تعداد می‌خرید و در این کمد می‌گذاشت که هر وقت لازم شد به من هدیه بدهد. در کمد هم همیشه قفل بود و کلید هم همراه پدرم بود.


یادم هست بعضی وقت‌ها بعدازظهرها که به خانه می‌آمد و استراحت می‌کرد، من که تازه خواندن و نوشتن را یاد گرفته بودم کلید را از جیبش برمی‌داشتم، کمد را باز می‌کردم و کتاب‌ها را می‌خواندم و بعد همان‌طور می‌گذاشتم سر جایش. بعدها وقتی این کتاب‌ها را به من هدیه می‌دادند، من همه آن‌ها را خوانده بودم ولی عادی رفتار می‌کردم تا متوجه نشوند!


یکی از تنبیهات و جریمه‌های من در آن دوران این بود که اگر کار بدی انجام می‌دادم، چون فوق‌العاده بچه شیطونی هم بودم، سه‌شنبه آن هفته از خرید کیهان بچه‌ها خبری نبود.


الان هم پدر و مادرم کتاب‌خوان هستند، البته مادرم بیشتر از پدرم کتاب می‌خواند. به منزلشان که می‌رویم، علاوه بر روزنامه و مجله، کتاب‌های نشانه‌گذاری شده در جاهای مختلف خانه دیده می‌شود. همیشه هم نوه‌ها کتاب‌ها و نشانه‌های صفحه‌اش را جابه‌جا می‌کنند و داد مادربزرگشان را درمی‌آورند.


آنا: امسال هم برخی کمبودها و ایرادات دوره‌های قبل نمایشگاه کتاب تکرار شد. به‌عنوان یک نویسنده و پیش از آن یک کتاب‌خوان علاقه‌مند که سال‌ها به نمایشگاه کتاب هم آمده‌اید، این موضوع را چگونه ارزیابی می‌کنید؟


سامانی: اگر زیرساخت‌های نشر و فروش کتاب در کشور ما اصولی و حرفه‌ای پیش رفته بود، الان باید به نقطه خوبی می‌رسیدیم؛ وقتی مؤلفان، نویسندگان و ناشران خوبی در کشور ما هست، چرا نباید نمایشگاه کتابمان هم حرفه‌ای باشد؟ ما سی‌وچند سال است که در برگزاری نمایشگاه کتاب درجا می‌زنیم. نمایشگاه کتابی که هر سال برگزار می‌شود و زمانش هم مشخص است، همه‌چیزش عجله‌ای و دقیقه نودی آماده می‌شود.


همه می‌دانند که در اردیبهشت‌ماه هرسال نمایشگاه کتاب داریم که حتی یک دوره هم تعطیل نشده است، پس چرا برنامه‌ریزی مناسبی نداریم؟ چرا همیشه روزهای اول همه گله‌دارند که غرفه‌ها راه نیفتاده و دستگاه‌های رفاهی و کارت‌خوان‌ها مشکل دارد.



همیشه دو سه روز اول از این 10 روز صرف همین کارهایی می‌شود که می‌توان از قبل برای آن برنامه‌ریزی کرد. الان همه ناشران گله‌دارند که فضای غرفه‌ها سال به سال کوچک‌تر می‌شود و سالن‌ها تهویه مناسب ندارند. ناراحت و ناراضی هستند و صدایشان هم به هیچ جا نمی‌رسد. یک سال برای این 10 روز برنامه‌ریزی می‌کنند که بیایند خودشان و آثارشان را معرفی کنند. برخی ناشران با کلی هزینه از شهرستان می‌آیند و با چنین مشکلاتی مواجه می‌شوند.


آنا: در نمایشگاه کتاب امسال با کدام آثارتان حضور دارید؟


سامانی: در بین آثاری که من در نمایشگاه کتاب امسال دارم، دو عنوان شاخص‌تر هستند که اتفاقاً هر دو هم به چاپ پنجم رسیده‌اند؛ «آن مرد با باران می‌آید» برگزیده جشنواره داستان انقلاب و برگزیده مجمع ناشران انقلاب در سال گذشته است. کتابی است که وقایع روزهای ملتهب انقلاب اسلامی را از 17 شهریور تا 26 دی‌ماه 1357 در بستر داستان بیان می‌کند. مخاطب این کتاب هم نوجوانان هستند. «آن مرد با باران می‌آید» بهمن‌ماه 1395 رونمایی شد و در مدت این دو سال و نیم به چاپ پنجم رسیده است.



همه می‌دانند که هرسال نمایشگاه کتاب داریم، اما هیچ وقت برنامه‌ریزی مناسبی نداشته‌ایم



«خواب باران» هم یک رمان با محوریت آسیب‌های اجتماعی و از همه مهم‌تر اعتیاد است. این کتاب هم در آخرین روز نمایشگاه کتاب سال 1396 رونمایی شد و حالا به چاپ پنجم رسیده است.


داستان بلند «بادبادک‌ها» هم که پیش از این توسط انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده بود، امسال با بازنویسی و ویرایش جدید توسط انتشارات عهد مانا در نمایشگاه حضور دارد. البته رویش وقت گذاشتم و از ابتدا بازنویسی کردم و اصلاحات زیادی رویش انجام شد.


آنا: هم در سال گذشته و هم در روزهای برگزاری نمایشگاه استقبال نسبتاً خوبی از کتاب «آن مرد با باران می‌آید» صورت گرفت. دلیل این وضعیت از نگاه شما چیست؟


سامانی: «آن مرد با باران می‌آید» تجربه‌ای دلپذیر برای من بود. این رمان بر پایه یک نیاز معرفتی در حوزه انقلاب اسلامی شکل گرفت. برایم سؤال بود که چرا ما یک رمان خوب و جامع با محوریت وقایع انقلاب اسلامی در حوزه کودک و نوجوان نداریم؟ این رمان را چهار ماهه نوشتم؛ اما تحقیقات قبلی آن شاید 9 ماه طول کشید.


به کتابخانه‌های مختلفی رفتم. اطلاعات مستند و مطابق واقعیت خیلی برایم مهم بود. قصه رمان من بر اساس تخیل بود، اما می‌خواستم اتفاقات و رویدادهای تاریخی همه منطبق با واقعیت باشد. داستان مدنظر خودم را در بستر تاریخ بردم. بار پژوهشی این رمان خیلی بیشتر از خود داستان، از من انرژی برد. بحث فنی و ابعاد داستانی «آن مرد با باران می‌آید» حتماً قابل نقد است، اما می‌توانم ادعا کنم که وقایعی که در بازه چهار ماهه این رمان رخ داده است، همه منطبق بر تاریخ است.



لازم است اینجا به خاطره‌ای که از این کتاب دارم اشاره کنم. زنده‌یاد امیرحسین فردی در دوران کودکی با کیهان بچه‌هایش حق بزرگی به گردن من داشت. وقتی «آن مرد با باران می‌آید» در انتشارات سوره مهر چاپ شد، یک روز از حوزه هنری تماس گرفتند و گفتند آقای فردی پشت خط است. آن‌هم زمانی بود که یک دوره بیماری را پشت سر گذاشته بودند. آقای فردی گفتند «من رمان شما را یکی‌ دو روزه خواندم و البته باید زودتر از این‌ها می‌خواندم، اما درگیر بیماری بودم. تماس گرفتم تا از شما تشکر کنم و خداقوت بگویم». واقعاً خیلی حس خوبی بود و اصلاً مانده بودم که در پاسخ به لطف ایشان چه بگویم.



همه وقایع رمان «آن مرد با باران می‌آید» منطبق بر تاریخ است



بعد هم گفتند حتماً ادامه رمان را در جلد دوم بنویس و این خانواده و شخصیت‌ها را با وقایع پس از انقلاب درگیر کن، چون این رمان پتانسیل ادامه را دارد. تقدیر بر این بود که ایشان به رحمت خدا بروند و من هم دیگر انگیزه‌ای برای پیگیری جلد دوم رمان را نداشتم. البته شیوه توزیع انتشارات سوره مهر هم دلیل دیگری بود که باعث شد نه‌تنها دنبال جلد دوم نروم، بلکه ناشرم را هم عوض کردم.


آنا: چرا؟


سامانی: «آن مرد در باران می‌آید» چند سال روی چاپ اولش در سوره ماند و همیشه برایم سؤال بود که چرا؟ مطمئن بودم شیوه توزیع ایراد دارد، در ضمن به طرح جلدش هم نقد داشتم.


البته برای من افتخاری بود که کتابم در انتشارت سوره مهر چاپ شده بود. هنوز هم معتقدم اغلب نویسندگان دوست دارند حداقل یک اثر در سوره مهر داشته باشند. انتخاب سختی بود اما بالاخره دل به دریا زدم و سال 1395 ناشر را تغییر دادم که در مدت تقریباً دو سال این رمان در انتشارات کتابستان معرفت به چاپ پنجم رسیده است.


کتاب دیگری هم با عنوان «خواب باران» که به معضلات اجتماعی گریبان‌گیر جوانان می‌پردازد و در نمایشگاه کتاب سال 1396 رونمایی شد، امسال برای این نمایشگاه به چاپ پنجم رسیده. خوشحالم که علی‌رغم سال سختی که ازنظر اقتصادی داشتیم و مشکلات حوزه نشر و کمبود و گرانی کاغذ و افزایش ناگزیر قیمت کتاب، هر دوی این کتاب‌ها با اقبال مخاطبان روبه‌رو شدند و حالا با چاپ پنجم در دسترس مخاطبان قرار گرفتند.


انتهای پیام/4072/4104/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر
نظرات بینندگان ۰ نظر
طلبه
United States of America
چهارشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۲
۰
رمان خواب باران کتاب خوبی است اما آن مرد در باران می آید را نپسندیدم
قالیشویی ادیب