دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
رسم یاران/ 78

رابطه پدر و فرزندی با هور

شهید علی هاشمی و هور مانند پدر و فرزندی بودند که طاقت دوری هم را نداشتند!
کد خبر : 321098
99.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، سردار شهید علی هاشمی در شهریور ۱۳۴۰ در اهواز به دنیا آمد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وارد کميته انقلاب شد و با آغاز جنگ تحمیلی، تيپ ۳۷ نور را در منطقه حميديه تشکيل داد. شهید هاشمی پس از عملیات بيت‌المقدس، سپاه بستان و هويزه را ایجاد کرد؛ تشکیل پاسگاه‌های مرزی و مسئوليت پدافندی منطقه خوزستان از فعاليت‌های ديگر وی بود. 


شهید هاشمی همچنین با سازماندهی سیزده يگان رزمی و پشتيبانی، سپاه ششم امام جعفر صادق (ع) را در استان خوزستان تشکیل داد و فرماندهی آن را به عهده گرفت. وی در بین رزمندگان به «سردار هور» معروف بود.


شهید هاشمی چند روز پیش از قبول قطعنامه و در چهارم تیرماه ۱۳۶۷ در جزیره مجنون به شهادت رسید. در ابتدا اعلام شد که به اسارت نیروهای دشمن در آمده است، اما در فروردین ماه سال ۱۳۸۲ رسماً در زمره شهدای گلگون کفن دفاع مقدس قرار گرفت. پیکر این شهید بزرگوار در سال ۱۳۸۹ پس از بیست و دو سال کشف و در اهواز به خاک سپرده شد.


خاطره زیر به نقل از سردار محسن رضایی از همرزمان این شهید بزرگوار، در صفحه 225 کتاب «هوری» آمده است.کتابی که حاوی خاطرات دوستان و همرزمان سردار شهید علی هاشمی است:


پس از پایان عملیات فاو، هدایت همه یگان‌ها را در منطقه فاو بر عهده علی گذاشتم. این کار تا انجام علیات کربلای پنج ادامه داشت. علی با همه توان، پدافند منطقه را بر عهده گرفت و خوب کار می‌کرد.


علی کمتر در قرارگاه فرماندهی دیده می‌شد. وقتی فرزند دومش هم می‌خواست به دنیا بیاید در جلسه بود که به او خبر دادند. علی هم به همراه غلام‌پور و سوداگر و چند نفر از بچه‌های دیگر رفتند و روی چمن‌های بیمارستان، تا به دنیا آمدن پسرش جلسه را ادامه دادند! اسم پسرش را محمدحسین گذاشت.


وقتی قرار شد عملیات کربلای چهار انجام شود، به علی گفتم که نیروهایش را برای شناسایی آماده کند و وارد منطقه شود، اما علی سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت. حس کردم می‌خواهد حرفی بزند، ولی خجالت می‌کشد.



آهسته گفتم: آقای هاشمی مدتی است وقتی با شما صحبت می‌کنم، سرت را بالا نمی‌گیری؟! در حالی که با یقه پیراهن خاکی‌اش ور می‌رفت گفت: خجالت می‌کشم به روی شما نگاه کنم. با تعجب پرسیدم چرا؟ شما که هر بار مأموریت داشتی به خوبی انجام دادی و کوتاهی نکردی. همه نیروهایت هم که از تو راضی‌اند.


علی گفت: راستش خجالت می‌کشم. همرزمان من یکی یکی شهید شدند ولی من هنوز زنده‌ام. نمی‌دانم، اما از ته دل از خدا خواستم که اگر قرار است بروم، مثل حضرت زهرا (س) گمنام باشم.


مانده بودم چه بگویم، اما این را بارها احساس کردم که بعضی وقت‌ها پس از عملیات می‌اندیشید که عیب کار کجا بود که تا به حال به شهادت نرسیده؟ علی بارها ثابت کرد که از راز شهادت غریبانه خودش خبر دارد! من این را شهادت می‌دهم و پای آن ایستاده‌ام. آن روز علی حرف‌های تازه‌ای می‌زد، شیرینی حرف‌هایش هنوز در جانم مانده.


بعد از آن، عده‌ای از نیروهایش را به آبادان فرستاد که از محور خسروآباد تا خرمشهر کار کنند. آن‌ها منطقه را شناسایی کردند. پس از عملیات کربلای 5 قرارگاه کربلا را به قرارگاه‌های متعدد تقسیم کردم که قرارگاه کربلای دو در حد فاصل طلائیه تا چزابه قرار داشت که فرماندهی آن را باز هم به علی هاشمی سپردم.


او قرارگاه جزیره را با عنوان قرارگاه خاتم چهار برقرار کرد. قرارگاه تاکتیکی نصرت را هم به این مکان انتقال داد. علی قرارگاه مرکزی نصرت را نیز در هور مستقر کرد. انگار علی و هور مانند پدر و فرزندی بودند که طاقت دوری هم را نداشتند!


علی همراه با کار پدافندی، کار مهندسی هم می‌کرد. او با صدها کمپرسی در هور مشغول کار بود و لحظه‌ای کوتاه نمی‌آمد. یادم نمی‌رود، حاج علی در کربلای چهار و پنج با پنج گردان عملیاتی وارد میدان شد و حدود 110 نفر از نیروهایش شهید شدند.


از دیگر کارهای نیروهای قرارگاه نصرت، شرکت در عملیات والفجر 10 بود اولین یگانی که به صورت منسجم کار دیده‌بانی و شناسایی را در تمام منطقه شروع کرد، قرارگاه نصرت بود.


انتهای پیام/4072/4104/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب