خضوع سردار دلها در برابر شکوه مادر شهید/ شهری که آغاز و پایان حماسه حاج قاسم شد
به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، در آستانه سالگرد شهید قاسم سلیمانی، برنامه «سلام سردار» در رادیو مقاومت با سردار ابوالفتاح اهوازیان، مشاور فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از دوستان و همرزمان شهید قاسم سلیمانی به گفتوگو پرداخته است که در ادامه از نظر میگذرانید.
اعتماد به نفسی که شاه بیت زندگی سردار دلها شد
سردار اهوازیان درباره سابقه آشنایی با شهید حاج قاسم سلیمانی عنوان کرد: حاج قاسم در ابتدا از شهر سوسنگرد وارد جبهه شد. بر طبق گفته خودش، وقتی به سوسنگرد آمد ۱۰ روز بدون اسلحه با رزمندگان همکاری میکرد. یک روز رزمندهای باصلابت در حال جنگ بود، چشمش به حاج قاسم افتاد و گفت: «برادر تو چرا نمیجنگی؟» گفت: من اسلحه ندارم. او دست در جیب پیراهنش کرد و یک نارنجک درآورد و گفت: «این نارنجک را بگیر و جنگ را شروع کن!» این اعتماد به نفس، حاج قاسم را به خودباوری رساند که دیگر آن قاسم گذشته نبود. آن بزرگوار «سردار هور»، شهید حاجعلی هاشمی بود.
وی افزود: جنگ تمام شد. سال ۱۳۷۶ فرماندهی نیروی قدس را بر عهده گرفت. وقتی آمد همدیگر را بغل کردیم، گفتم تمام فرماندهها دفتر دارند شما که هنوز بوی آفتاب میدهی، بوی شهید میدهی، بوی خاک میدهی! او هنوز هم همان قاسم سنگر جنگ بود، همان چهره آفتابسوخته و زحمتکشیده را داشت. سالها در رکابش بودیم تا اینکه به شهادت رسید و غم فراقش به قلب تمام ملت ایران نشست.
فرمانده عراقی لشگر ایران که با صدام در جنگ بود
سردار اهوازیان با بیان اینکه آغاز فعالیت رسمی حاج قاسم سلیمانی در میادین نبرد از سوسنگرد بوده و آخرین مأموریت داخلی او هم در سوسنگرد بود گفت: در سیل فروردین ۹۸ خوزستان سردار سلیمانی و شهید ابومهندس المهدی حضور پررنگی داشتند من در آن ایام بیش از بیست روز در منطقه بودم. ابومهندس المهدی از سال ۱۳۶۲ همسنگر ما بود. او قبل از عملیات خیبر جانشین فرمانده گردان صدر بود. من آن روزها به نماز شب، خضوع و خشوعش غبطه میخوردم و میگفتم خدایا چرا این عراقی همانند آن عراقیها نیست؟ ابومهندس اگر از من رزمنده بیشتر با صدام نجنگیده باشد کمتر نجنگیده است. او در زمان سیل نیز کنار حاج قاسم بود و قویترین ماشینآلات مهندسی را او برای ما آورد.
وی در ادامه بیان کرد: موقعی که شهر سوسنگرد در حال غرق بود، مسئولان ماشین فرستادند تا مردم شهر را تخلیه کنند. حاج قاسم از راه رسید و گفت چطور وقتی عراقیها شهر را محاصره کردند به جوانان فتوای مقاومت دادید الآن که شهر در حال غرق است، تخلیه کنیم؟ همه تحت تأثیر قرار گرفتند. مردم دشت آزادگان، سوسنگرد و ... به کمک آمدند. در کمتر از یک هفته با سه میلیون گونی خاک دور مناطق دیوار کشیده شد. من پسری را دیدم که عقبافتاده ذهنی بود و خاک پر میکرد، تبلور حاج قاسم باعث شده بود همه به نوعی کمک کنند. وقتی منطقه را آب گرفت، پسری با لباس کماندویی وسط آب بود، بچهها به کمک رفتند و او را که یک پا داشت از آب بیرون آوردند. من از او پرسیدم برادر، تو که یک پا داری وسط آب چه میکردی؟ گفت: «حاج قاسم گفته هر کسی نتوانست برای جنگ به سوریه بیاید، اینجا کمک کند.»
بیشتر بخوانید:
- جلوی انحراف در روایت زندگی حاج قاسم را میگیریم/ قهرمانسازی نادرست و غیرقابلباور در جشنواره امسال جایی ندارد
- خاطرات مردم از حاج قاسم در «مردی برای همه» / کاری متفاوت برای انسانی متفاوت ساختهایم
- «ما مدیون ملتیم» شعار دومین سالگرد شهادت حاج قاسم/ جریان «انتقام سخت» همچنان زنده است
خاطرهای از حضور سردار دلها در خانه مادر شهید علی هاشمی
همرزم سردار شهید سلیمانی افزود: ماههای آخر زندگی سردار دلها واقعاً تاثیرگذار بود.یک بار ایشان ساعت یازده شب باید به اهواز میآمد تا به تهران برگردد. وقتی ماشین از جاده خرمشهر حرکت کرد، تمام مسئولان استان فهمیدند او امشب در اهواز است، قرارگاهها، مسئولان، روحانیها، مسئولان سیاسی و ... در تماس تلفنی از حاج قاسم درخواست میکردند که مهمان آنها باشد. وقتی ماشین نیمهشب به اهواز رسید، حاج قاسم به همه اعلام کرد که موبایل خود را خاموش کنند، به منزل «سردار هور»، شهید علی هاشمی میرویم.
سردار اهوازیان اظهار کرد: سردار سلیمانی تا زمان شهادتش افتخار میکرد جنگ و فرماندهی را در کنار علی هاشمی یاد گرفته است. ایشان همواره قدردان فرمانده خودش بود. ساعت دو و نیم بامداد به منزل شهید هاشمی میروند. وقتی وارد میشود، مادر شهید که بر روی ویلچر است، میگوید: «عزیزم برایت بمیرم! مگر تو فرمانده نیستی پس چرا سر تا پایت گِلی است پسرم؟!» فضای پر از معنویتی آن جا اتفاق میافتد. صمیمیت حاج قاسم با خانواده شهدا بسیار زیاد بود، آن جا استراحت میکند و به حمام میرود تا خستگی حضور در مناطق سیلزده را از تن در کند، مادر شهید و فرزندانش لباسهای او را شستند و اتو زدند. کفشهایش را شستند و خشک کردند. شهید حسین پورجعفری به حاج قاسم گفت که ساعت سه و نیم شب است تا اذان کمی استراحت کنید بعد از آن باید به فرودگاه برویم. حاج قاسم گفت: «حسین جان، من آمدم مادرم را ببینم. شما استراحت کنید. من باید از این فرصت استفاده کنم.» حاج قاسم به آنجا رفته بود تا در کنار خانواده شهدا باشد.
خدمت به مردم؛ مکتب شهید قاسم سلیمانی
وی با اشاره به اینکه حاج قاسم همیشه میگفت: «گاهی در دل تهدیدها فرصتهایی است که در دل فرصت نیست»، بیان کرد: مادر شهید هاشمی به من گفت که آن شب تا صبح پلک روی پلک نگذاشتم. پرسیدم چرا مادر؟ گفت: «ترسیدم نامردی بیاید و قاسم ما را بزند.» گفتم مادر پاسدارها بودند. گفت: «خسته بودند من از غفلت ترسیدم». ای کاش من و امثال من همانند مادر شهید علی هاشمی نسبت به حاج قاسم و انقلاب، ولایت و مردم، چشم بیداری داشتیم.
سردار اهوازیان با بیان اینکه مقاومت پزشکان، کادر بهداشت و درمان در مقابل ویروس کرونا برای حفظ جان و سلامتی مردم کمتر از اتفاقات هشت سال دفاع مقدس نیست، خاطرنشان کرد: ساعت یک و بیست دقیقه شب حاج قاسم شهید شد. من و امثال من خواب بودیم اما امروز جامعه پزشکی بیدار است. پزشکانی که بیدار ماندند، درگیر کرونا شده و به شهادت رسیدند. آنها برای من همسنگر حاج قاسم هستند. خدمت به مردم مکتب سردار دلها است.
انتهای پیام/۱۱۰/پ
انتهای پیام/