دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
تاول‌هایی که در جشنواره فیلم فجر سوخت؛

«درخت گردو»ی مهدویان کِرم دارد!

محمدحسین مهدویان با فیلم «درخت گردو» که روایتی از بمباران شیمیایی سال 1366 شهر سردشت در جنگ تحمیلی است، در سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور دارد.
کد خبر : 471227
12548.jpg

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، سعید ساداتی؛ محمدحسین مهدویان کارگردان جوان اما نام‌آشنای سینمای ایران با «درخت گردو»یش پا به سی‌وهشتمین جشنواره فیلم فجر گذاشته است. مهدویان که پس از «ایستاده در غبار» به سراغ «ماجرای نیمروز» رفت، در سال 96 با «لاتاری» سروصدای زیادی به راه انداخت تا جایی که به گواه بسیاری از کارشناسان، «رد خون» خوبی از خود در فضای سینمایی کشور به جا گذاشت.


بررسی کارنامه 5 سال گذشته مهدویان کار چندان سختی نیست؛ اما روی سخن با «درخت گردو»ی مهدویان است. درختی که خیلی خوب حمایت شده؛ خیلی عالی به بار نشسته، مخاطب را درگیر کرده و در اغلب سکانس‌ها توانسته حس و حال آن روزها و ساعات را به مخاطب منتقل نماید.


«درخت گردو» روایت برشی از تاریخ ایران است در هشت سال جنگ تحمیلی. روایت روزهای هفتم و هشتم تیرماه سال 1366؛ همان روزهایی که هواپیماهای بمب‌افکن عراق با بمب‌های شیمیایی به چهار نقطه پرازدحام و متراکم جمعیتی شهر سردشت حمله کردند و زن و کودک و خُرد و کلان و مردم بی‌گناه آن شهر و اطراف آن را آماج گازهای کشنده و دهشتناک شیمیایی قرار دادند.


به گواه تاریخ، بمباران شیمیایی سردشت فجیع‌ترین و وحشتناک‌ترین تهاجم شیمیایی در طول تاریخ بود که هنوز هم عده‌ای در ایران با آثار آن دست و پنجه نرم می‌کنند.


مهدویان با هنرمندی خاصی توانسته این زجر کشید‌ن‌ها را به تصویر بکشد. او خیلی خوب از پسِ نشان دادن تاول و بدن سوخته کودکان و خردسالان سردشتی برآمده است. او در نمایش زندگی «قادر» و از دست دادن سه فرزند و همسرش عالی عمل کرده است.


کارگردان جوان سینمای ایران هم یک جنایت تاریخی را روایت کرده و هم یک قصه زیبای عاشقانه را؛ پدری که در کوران جنگ، پای شهادت سه کودک شیمیایی شده‌اش محکم می‌ایستد و هرچند همه وجودش را غم فرا می‌گیرد اما به عشق همسرش خم به ابرو نمی‌آورد اما بعد از شهادت «مریم»، بیمارستان را روی سرش می‌گذارد که «آی کمرم شکست».


مهدویان کارش را خیلی خوب بلد است. می‌داند چگونه نفس مخاطب را در سینه حبس کند. می‌داند چگونه از بازیگرانش بازی بگیرد. می‌داند چگونه سکانس‌ها را پشت هم بچیند و در نهایت می‌داند چگونه کارگردان خوبی باشد.


همه این دانسته‌های مهدویان در تولد «درخت گردو» به کمکش آمده و همین شده که مخاطب جشنواره فیلم فجر نیز از تازه‌ترین درختِ مهدویان استقبال کرده اما این درخت یک مشکل اساسی دارد و آن اینکه «درخت گردو»ی مهدویان کِرم دارد!


مهدویان زمانی که متن را مقابل راوی گذاشته تا ماجرا را روایت کند، همه چیز را برایش نوشته الا یک چیز و آن «دشمنیِ دشمن» است!


خوش‌بینانه است که بگوییم مهدویان یادش رفته از دشمنیِ دشمن بگوید اما این نگاه خیلی به دور از واقعیت است. اگر راوی قبل از بمباران هوایی سردشت سکوت می‌کرد یا حتی اگر فیلم راوی نداشت، صحنه‌های کنار هم گذاشته شده به‌خوبی نشان می‌داد که «تاول‌های کودکان سردشتی» کار چه کسی است اما وقتی راوی تلاش می‌کند تا بار این فاجعه را از روی دوش خلبان هواپیما و همرزمانش بردارد، مخاطب به همه چیز شک می‌کند!


دقیقاً جایی که راوی می‌گوید «اونها هم مثل ما زن و بچه دارند و خانواده‌شون منتظرشونه، این یک روال عادیه که بمب‌ها رها می‌شن تا اونها بی‌خطر به خونه‌شون برسن. به همین دلیل هم اونها تنها بمب‌ها باقی‌مانده رو بی‌هدف رها کردن». مهدویان با همین دیالوگ همه زحمات، تخصص و هنرش را هدر داد. اینها یعنی راوی داستان معتقد است که همه تاول‌های خونی تن کودکان سردشتی، تاول بزرگ صورت قادر که از بوسه پسرش برایش به یادگار مانده بود، همه حیواناتی که در لحظه بمباران جان باختند و همه مشکلاتی که حتی تا به امروز یقه سردشتی‌ها را گرفته تنها یک «اتفاق» بوده که طبق یک روال عادی جنگی به وقوع پیوسته!


این دیالوگ یعنی خیانت، یعنی تحریف تاریخ و یعنی سرپوشی بر جنایت ارتش بعث در جریان جنگ تحمیلی. مهدویان درخت تنومندی در سینمای ایران به بار نشانده، اما درختش کِرم دارد و بعید است این درخت برای کارگردانش برکت داشته باشد.


انتهای پیام/4028/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب