دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
فارسی در گفتگو با آنا:

نماز اول وقت برای همسر شهیدم یک موهبت الهی بود

همسر شهید سرتیپ سید سعید حسینی گفت: نماز اول وقت برای همسر شهیدم یک موهبت الهی بود تا جایی که در لحظه عقدمان نیز برای نماز اول وقت به مسجد رفت.
کد خبر : 379859
93406_orig.jpg

رقیه فارسی در گفتگو با خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، درباره شهید امیر سرتیپ سید سعید حسینی گفت: یکی از خصوصیات همسر شهیدم نظم و انضباطی بود که با آن عجین شده بود، کارهای شخصی خود را اصولاً خودشان انجام می‌دادند و اصلاً فرد متوقعی نبودند و برای کمترین کاری که برایشان انجام می‌دادم، تشکر و قدردانی می‌کردند.


وی بیان کرد: یکی از بارزترین خصوصیات سعید توجه خاص و بدون چون و چرا به خواندن نماز اول وقت بود و در این‌باره هیچ کوتاهی نمی‌کرد. نماز اول وقت برای همسر شهیدم یک موهبت الهی بود. روز عقدم با سعید را هرگز فراموش نمی‌کنم؛ در آن روز تا خواستیم تدارکات لازم را آماده کنیم، و صحبت‌های اولیه و مرسوم انجام شود، کمی طول کشید و مقارن با اذان ظهر شد. یک دفعه که اعلام کردند آماده هستید خطبه را بخوانم، دیدیم آقاسعید نیست، بعد از جستجوی بسیار، آقاسعید که تا چندلحظه پیش در اتاق بود، یک دفعه بدون اینکه به کسی چیزی بگوید غیبش زده بود، حالا شانس آوردیم تقریباً یک سال و نیمی ما با هم نامزد و محرم بودیم و همه می‌دانستند که چقدر همدیگر را دوست داریم وگرنه حاضران دچار سوءتفاهم می‌شدند و می‌گفتند آقای داماد سربزنگاه فرار کرد. 


همسر شهید حسینی گفت: زمان خیلی زیادی نگذشته بود که دیدم سعید با صورت بشاش و خوشحال وارد اتاق شد. یک مقدار از آقاسعید دلخور شده بودم، ولی می‌خواستم بدانم سعید کجا رفته است. آقاسعید وقتی ناراحتی مرا دید، آرام برایم توضیح داد و گفت تا اذان را گفتند دیگر نتوانستم صبر کنم، خواستم در اتاق‌های کناری نمازم را بخوانم که احساس کردم اگر این کار را انجام دهم، دیگران تصور کنند قصد ریا دارم، برای همین از شلوغی استفاده کردم و سریع و دوان دوان خودم را به مسجد سر کوچه رساندم و نمازم را خواندم.


وی ادامه داد: آهسته از آقاسعید پرسیدم در این شرایط که مهمان‌ها معطل بودند و عاقد هم عجله داشت، اگرچند دقیقه‌ای دیرتر نماز می‌خواندی مشکل پیش می‌آمد؟ آقاسعید جمله‌ای را به من گفت که هنوز باگذشت ۳۶ سال از شهادتش نمی‌توانم لحظه‌ای از ذهنم دورش کنم. سعید گفت؛ امروز روزی است باهم عهد همسری می‌بندیم و برای من خیلی روز بزرگی است نمی‌خواستم باشکوه‌ترین روز و لحظه زندگی‌ام و اتفاقی به این بزرگی را با نافرمانی از خدا آغاز کنم و تمام عمر حسرت این کار را داشته باشم، برای همین منظور به مسجد رفتم؛ که من با شنیدن توضیحات ایشان خیلی خوشحال شدم و از داشتن چنین همسری به خودم بالیدم.


فارسی اظهار کرد: توجه آقاسعید به نماز خواندن و به‌موقع خواندن نماز به خود او اختصاص نداشت و همواره به دنبال این بود که بتواند این اخلاق حسنه را به همه انتقال دهد. همسر شهیدم سربازان خود را نیز به نماز اول وقت سفارش می‌کرد، البته دعوت آقاسعید از سربازانش به نماز با سخن، پند و موعظه نبود.


وی ادامه داد: یکی از سربازان ایشان که دوره خدمت مقدس سربازی را به پایان رسانده و ساکن تهران بودند به نام آقای حیدری تصادفاً اطلاعیه شهادت ایشان و محل تشکیل مراسم را در خیابان دیده بودند و جهت شرکت در مراسم تشریف آوردند، ایشان بسیار متأسف و ناراحت بودند و در خاطراتی که از شهید داشتند نقل می‌کردند شهید حسینی تنها فرمانده ما نبود برادر ما بود، پیشنماز ما بود. با ترفندهایی خاص کاری کرده بود که هنگام اذان کل بچه‌های گروهان ما همه با هم نماز اول وقت را به جماعت می‌خواندند. در مورد سربازانی که کمی در ادای نماز سهل‌انگار بودند تشویقشان می‌کرد که اگر نمازشان را مرتب و اول وقت بخوانند از ساعات نگهبانی شبشان کم می‌کند و بعدها فهمیدیم که تمام این ساعات را خودشان به جای آنها کشیک می‌دادند.


همسر شهید حسینی تأکید کرد: سعید عاشق امام حسین (ع) و زیارتش بود، زمانی که دشمن به آن‌ها تک می‌زند، سعید برای زدن تانک‌های عراقی آرپی‌جی به دست می‌گیرد با شلیک‌های ممتد آرپی‌جی از پیشروی تانک‌ها جلوگیری می‌کند، اما به دلیل تعدد شلیک‌ها لحظه‌ای صدای خمپاره‌ای که به سمتش آمده را نشنیده و ترکش خمپاره با سر سعیدم برخورد می‌کند. وقتی این اصابت صورت می‌گیرد، به‌صورت به خاک می‌افتد و در حالت سجده به شهادت می‌رسد.


وی گفت: زمان شهادت همسرم من ۱۸ سال داشتم و ۳۶ سال از شهادت عزیزترین فرد زندگی‌ام می‌گذرد و من می‌دانم هنوز هم سعید مواظب من است و از من مراقبت می‌کند و راهنمای من است. سعید در گوشه‌ای از قلبم جا گرفته که جای هیچ فردی نیست.


انتهای پیام/4072/4100/


انتهای پیام/

ارسال نظر
نظرات بینندگان ۰ نظر
علیرضا مجدوزیری
Iran (Islamic Republic of)
شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۹
۰
چهل و دو سال از خدا عمر گرفتم نماز خوندن قبول داشتم اما تنبلی میکردم و جایی هم خحالت می کشیدم باودیدن زندگی این مرد بزگ اولین نماز ظهرم امروز خوندم از فردا میرم برای روزه گرفتن. خدارحمتت کنه داش سعید
قالیشویی ادیب