دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
مستندی از یک قامت درهم شکسته؛

کسی می‌داند سرنوشت‌ این زنان چه می‌شود؟

کسی می‌داند سرنوشت‌ این زنان چه می‌شود؟
 مستند «خانه مامان شکوه» ساخته مهدی بخشی مقدم با وجود‌اینکه یک سوژه نه چندان تازه را جلوی دوربین برده اما توانسته مخاطب را با خود همراه کند.
کد خبر : 820559

به گزارش خبرنگار حوزه سینمایی گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، مهدی بخشی مقدم با مستندی به نام خانه مامان شکوه در شانزدهمین دوره از جشنواره سینما حقیقت حضور یافته است. مستندی که هر شهروندی آن را دیده، تماشای آن را به دیگری توصیه کرده است.

** برداشت اول/نمای بیرونی

همین جاست. در گوشه‌ای از یکی از کوچه‌های پرتردد شهر. شاید در همسایگی من و یا شاید در همسایگی شما. سعی می‌کنند پنهان زندگی کنند، ولی مگر می‌شود. آن تعداد آدم زیر یک سقف کوچک. سر و صداها، دعواها، گریه‌ها و خنده‌ها. گاهی وسط آن همهمه زنانه صدای پسر بچه‌ای هم به گوش می‌رسد.

گاهی می‌شنوی که با هم در حال صحبت‌اند و گاهی بوی سیگارشان در کوچه می‌پیچد. کسی نمی‌داند چند نفر هستند. یکی از همسایه‌ها شاکی شده که چرا‌این همه زن و دختر به‌این خانه می‌رود. «اصلاً کی هستند اینها؟ چه می‌خواهند از جان‌این کوچه.» یکی دیگر می‌گوید: «تا به حال ندیده مردی داخل شود.» یکی دیگر هم می‌گوید «شاید خانه امن زنان فراری است.».

اما یکی از همسایه‌ها از وسط بحث‌های دو نفره شان حرف‌هایی بیرون کشیده که گویا هر دو معتاد هستند.

‌اینجا خانه مامان شکوه است. عاقله زنی که برای‌اینکه کمترین دردسر متوجه اهالی خانه شود، با دخترانش در خفا زندگی می‌کند. خانه مامان شکوه کمپی است برای ترک اعتیاد زنان و دختران.

** برداشت دوم/ نمای بیرونی

درست است که کسی به دوربین نگاه نمی‌کند و گفته شده به دوربین خیره نشوید، اما دختر‌ها خودشان هستند. خود واقعی‌شان. چهره‌های زیبا زیر غبار دردی عمیق تغییر کرده و آه بزرگی در دلشان پنهان است. به نظر می‌رسد تحرک و شادابی در خانه مامان شکوه در جریان است، اما از لابه لای سکوت‌ها و دود‌های سیگاری که هر روز به صورت سهمیه دریافت می‌کنند، می‌توان حرارت آتش پنهانی را در دل این دختران لمس کرد.

برخی از سر بچه‌گی و برخی با وسوسه دیگری به اعتیاد کشیده شده‌اند. یک زن پزشک از آن‌ها می‌پرسد مصرفت چیه؟ پاسخ‌ها تکان دهنده است. گل، شیشه، هروئین، سورچه، کتامین (داروی بیهوشی اسب) و...

مامان شکوه فضای امنی را فراهم کرده تا دختر‌ها ترک کنند، اما چیزی به نام ترک در حد غیرممکن است. بسیاری از دختران بار‌ها رفته ودوباره به کمپ برگشته‌اند. یکی‌شان می‌گوید ۲۲ بار. بازهم برم بیرون می‌زنم و دوباره برمی‌گردم.

به اذعان کارگردان در زمان ساخت این مستند از ۲۵ نفر بستری، ۲۳ نفر ترخیص شده‌اند، اما در نهایت فقط دو نفرشان پاک مانده‌اند.

دختر‌ها با همان شور و حال بچه‌گانه همدیگر را در آغوش می‌گیرند با هم بحث و صحبت می‌کنند. برای هم لاک می‌زنند، با هم پفک نمکی به دست می‌گیرند و ابایی از طرح گرفتاری‌هایی که داشتند ندارند. از رفتن به شهر‌های دیگر برای پیدا کردن مواد، کتک خوردن، تتوهای رنگارنگ، تزریق و تزریق و تزریق، کارتون‌خوابی، دزدی از اعضای خانواده برای خریدن مواد و بسیاری از درد‌هایی که به زبان نمی‌آید و از چشم‌ها خوانده می‌شود. این‌ها همان دخترانی هستند که مادرانشان آرزو داشتند در لباس عروسی ببینند. در قامت یک استاد دانشگاه، دکتر یا مهندس، در قواره یک مادر.

رفت و آمد به‌این خانه محدود است. در حد اعضای خانواده که برای بردن دخترانشان می‌آیند. اما «شهرزاد همتی» خبرنگاری است که سال‌ها برای آسیب‌های اجتماعی و زنان تلاش کرده و در لابه لای غم‌ها و مشکلات با آن‌ها زیسته است. شهرزاد دختران را راهنمایی می‌کند. پای درد و دلشان می‌نشیند و گاهی به خاطر‌اینکه حق داشته‌اند، برایشان می‌گرید.

کسی می‌داند سرنوشت‌این زنان چه می‌شود؟مهدی بخشی مقدم (سمت راست) در پشت صحنه مستند خونه مامان شکوه

بخش دردناک ماجرا کودکان هستند. کودکانی که یا از مادرانشان جدا شده‌اند و مادر در حال ترک است و یا بهزیستی آن‌ها را به مادر نداده است. وسط همهمه ترک اعتیاد زنی افغانی هم باردار است. عکس‌های سونوگرافی را نگاه می‌کند و هیچ نمی‌گوید. فرزند اولش را پدری که می‌گوید لات بود از او گرفته است و از حال و روز پدر فرزند دومش خبر ندارد. می‌گوید وضعش خوبه و نهالستان داره، اما شوهرم نیست. نه منو می‌خواهد و نه بچه رو.

با وجود درد عمیقی که در چشم‌های او خوابیده وقتی یکی از دوستانش می‌گوید کاش به دنیا نمی‌آمدم، به او اعتراض می‌کند.

نمی‌تواند بچه را نگه دارد و بعد از زایمان بهزیستی بچه را از او می‌گیرد. کودک دیگری که همراه مادرش در کمپ است، به مانند مادر بیماری‌ایدز دارد. برای چنین دردی سال‌ها گریستن هم کم است. کودک زیبارو پیش از آنکه تجربه یک زندگی عادی را داشته باشد، قربانی یک نسل قربانی مواد مخدر است. کسی نمی‌داند سرنوشت‌این دختران و زنان و فرزندانشان چه می‌شود.

یکی‌شان می‌گوید اگر همین حالا به من پول، گوشی، ماشین شاسی بلند و دوست پسر هم بدهند فایده ندارد.

ساکنان خانه مامان شکوه تقلا می‌کنند پاک شوند، تلاش می‌کنند به زندگی بازگردند و کارگردان با گفتگو‌های ساده ضبط شده آن‌ها این واقعیت را به تصویر می‌کشد.

حرف شهرزاد اتمام حجت است. می‌گوید: «کاش با مرگ تمام می‌شد. اما انتهای این داستان مرگ نیست. مرگ قسمت خوب ماجرا است.»

اقدام بخشی‌مقدم برای ثبت یکی از معضلاتی که به ظاهر کلیشه‌ای است قابل تقدیر است. نکته تکان دهنده ماجرا آنجاست که مهمانان خانه مامان شکوه در کنار ما هستند. همشهریان ما. گاهی با ما سوار مترو می‌شوند. گاهی در سینما کنار ما می‌نشینند و گاهی می‌بینیم که در گوشه پارکی کز کرده‌اند. ممکن است در مدرسه و در دانشگاه آن‌ها را دیده باشیم و ممکن است سر کارمان با آن‌ها برخورد داشته باشیم. این‌ها بخشی از ما، بخشی از شهر ما و بخشی از درد‌های اجتماعی مشترک ما هستند؛ و حتی اگر داستانشان بار‌ها گفته شود باز هم سؤال اصلی پابرجاست. سرنوشت این زنان چه خواهد شد؟

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب