نجوای شاعرانه برای بانوی قم
دست پُر گرچه نیامد هیچ کس اینجا، ولی؛ دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفت
همزمان با سالروز وفات حضرت معصومه (س) شاعران آیینی کشور اشعاری را در سوگ خواهر بزرگوار امام رضا (ع) منتشر کردند.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، برخی از شاعران همزمان با سالروز وفات حضرت معصومه (س) سرودههای خود را تقدیم بانوی قم کردند.
* مهدی رحیمی زمستان
از دل بی تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت
از تنت تا بعد هفده روز، سَم بیرون نرفت
خانه «موسی»بدون طور، کوه نور شد
خانه «موسی»بدون طور، کوه نور شد
نور در واقع ز بیت النور هم بیرون نرفت
بعد شادی آن رفیق نیمه راه از سینهام؛
بعد شادی آن رفیق نیمه راه از سینهام؛
هرچه گفتم غم برو ،غم از دلم بیرون نرفت
از همان روزی که با ذکر تو دم در سینه رفت
از همان روزی که با ذکر تو دم در سینه رفت
چون که یا معصومه گفتم بازدم بیرون نرفت
چون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضریح
چون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضریح
هم از این مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفت
درحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است
درحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است
مجرم از صحن تو حتی متهم بیرون نرفت
ای دل اندر صحنهایش از پریشانی منال
ای دل اندر صحنهایش از پریشانی منال
مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفت
دست پُر گرچه نیامد هیچ کس اینجا،ولی
دست پُر گرچه نیامد هیچ کس اینجا،ولی
دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفت
از حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت؛
از حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت؛
دست خالی از خیابان ارَم بیرون نرفت
* سیده فاطمه موسوی
دعا ميكرد يك خواهر مسافرهای مشهد را
تمام شيعيان قائم آل محمد را
فدای لطفهای حضرت موسی بن جعفر
فدای لطفهای حضرت موسی بن جعفر
كه مهِ قم را پديد آورده و خورشيد مشهد را
فراق از برادر، زهر يا شوق شهيدانه !؟
فراق از برادر، زهر يا شوق شهيدانه !؟
چه خوانم زينب ثانى؟ من آن نفْسِ مجرد را...
هزاران رشك برخيزد اگر ريزد شراب قم
هزاران رشك برخيزد اگر ريزد شراب قم
كه قدر جام ميداند ، خماري مخلد را
فراق از برادر، زهر يا شوق شهيدانه ست
فراق از برادر، زهر يا شوق شهيدانه ست
چه خوانم زينب ثاني! من آن نفْس مجرد را
برادر خواهری مثل رضا و بی بی قم را
برادر خواهری مثل رضا و بی بی قم را
چگونه وصف بايد كرد اين الطاف بي حد را
مزار حضرت زهرا اگر يك عمر ناپيداست
مزار حضرت زهرا اگر يك عمر ناپيداست
حريمت ملجأيی بوده غريبیهای ممتد را
* علی اصغر شیری
* علی اصغر شیری
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
در حرم در خلوت شبهای احیا تا سحر
در حرم در خلوت شبهای احیا تا سحر
محو کاشیهای رحمان و رحیمش زندهام
در هوای تازهاش هر دم مداوا میشوم
در هوای تازهاش هر دم مداوا میشوم
هر نفس با ربناهای نسیمش زندهام
من پر از شبهای پروینخوانیام کنج حرم
من پر از شبهای پروینخوانیام کنج حرم
تا سحر با قصۀ اشک یتیمش زندهام
در میان تیمچه، در ازدحام رنگها
در میان تیمچه، در ازدحام رنگها
در میان نقش بازار قدیمش زندهام
دود اسفند حرم حرزالامان شهر شد
دود اسفند حرم حرزالامان شهر شد
مطمئن هستم که من با این شمیمش زندهام
* قاسم صرافان
قرار بود بیایی کبوترش باشی
دوباره آینهای در برابرش باشی
نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی
نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی
میان راه، پرستوی پرپرش باشی
مدینه، شهر غریبی برای فاطمههاست
مدینه، شهر غریبی برای فاطمههاست
نخواست گم شده، چون قبر مادرش باشی
به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را
به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را
چو دید، آمدهای سایۀ سرش باشی
اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
که تا همیشه، تو یاس معطرش باشی
خدا، تو را به دل تشنۀ زمین بخشید
خدا، تو را به دل تشنۀ زمین بخشید
که تا بهار بیاید، تو کوثرش باشی
که تا طلوع قیامت، شفاعت از تو رسد
که تا طلوع قیامت، شفاعت از تو رسد
که تا رسیدن محشر، تو محشرش باشی...
کرامتت، همه را یاد او میاندازد
کرامتت، همه را یاد او میاندازد
به تو چقدر میآید، که خواهرش باشی
رسول گفت: که در طوس، پارۀ تن اوست
رسول گفت: که در طوس، پارۀ تن اوست
نشد رسولِ سلام پیمبرش باشی
خدا نخواست، تو هم با جوادِ او، آن شب
خدا نخواست، تو هم با جوادِ او، آن شب
گواه رنج نفسهای آخرش باشی
نخواست باز امامی، کنار خواهر خود...
نخواست باز امامی، کنار خواهر خود...
نخواست زینبِ یک شام دیگرش باشی
* اعظم سعادتمند
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
رفتیم به دیدار حکیمان و طبیبان
رفتیم به دیدار حکیمان و طبیبان
گفتند که با دانش آنها، شدنی نیست
این زخم که بر پیکر ما دست خودی زد
این زخم که بر پیکر ما دست خودی زد
آنقدر عمیق است که حاشا شدنی نیست
کُند است چنان رفتن هر ثانیه، انگار
کُند است چنان رفتن هر ثانیه، انگار
شب، این شب عقربزده، فردا شدنی نیست
هرقدر که پیراهن گلدار بپوشد
هرقدر که پیراهن گلدار بپوشد
بی نور شما باغچه زیبا شدنی نیست
رخصت بده بانوی عزیزم بنویسم
رخصت بده بانوی عزیزم بنویسم
بی عطر حرم، چشم غزل وا شدنی نیست
انتهای پیام/
از سوی انتشارات علمی و فرهنگی روانه بازار نشر شد؛
مجموعه شعربازی کودکانههایی به زبان مادری
سه شنبه ۱۸ بهمن ماه ۱۴۰۱؛
شاعران در «شب شعر انقلاب» شعر میخوانند
مرثیه شاعران برای شهادت امام هادی(ع)؛
قسمت هرکه علی گشته به غربت ختم است
در نشست پاسداشت «مادر شعر انقلاب» مطرح شد؛