دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
21 اسفند 1400 - 18:31
کتابخانه آنا| ۵۱

«ولادت»؛ داستان چند وجهی زندگی امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س)/ خلق روایتی تاریخی از ۲ منظر بدیع و تازه

در رمان «ولادت» با داستانی چند وجهی درباره زندگی امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) مواجه می‌شویم که شهود دراماتیک نویسنده نسبت به برخی موضوعات از رویکردهای محتوایی آن محسوب می‌شود.
کد خبر : 647604
ولادت



به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، کتابخانه آنا هر هفته اثری را به مخاطبان خود پیشنهاد می‌کند. در ۵۱ امین شماره این پرونده آنا، نصرالله قادری کتاب «ولادت» نوشته سعید تشکری را معرفی کرده است.






نصرالله قادری متولد سال ۱۳۳۹ نویسنده، کارگردان، منتقد و استاد دانشگاه است. وی در حال حاضر سردبیر ماهنامه تخصصی نمایش، مدیر انتشارات نمایش، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران وابسته به A.I.C.T و عضو کانون مدرسان خانه سینما است.






دو شبان خراسانی که یکی کاتب و دیگری صحاف است فرزند خوانده‌های خود را که در ویرانه‌های شوش دانیال پس از دیدار با مولای خود امام موسی کاظم (ع) در پی کشتاری که عباسیان برای تاراج پارسیان انجام داده‌اند می‌یابند و آن‌ها را از بدو طفولیت در وصیتی مکتوب به‌نام هم می‌خوانند. لیلا و هاتف اکنون پس از سال‌ها، بعد مرگ این کاتب و صحاف می‌خواهند با هم ازدواج کنند اما پرسش ساده آن‌ها از خود این است: ما که هستیم؟ و چرا فرزند مولای پدرانشان ولیعهد تازه عباسیان است؟ لیلا و هاتف برای یافتن پاسخ خود و ازدواج با یک‌دیگر به مدینه می‌روند تا حقیقت امام هشتم شیعیان را بیابند و زندگی خود را آغاز کنند. رسیدن آن‌ها به مدینه مصادف است با هجرت اجباری حضرت امام رضا (ع) به مرو. اکنون هاتف و لیلا یکی در پی امام هشتم به سفر می‌رود و یکی با حضرت معصومه همراه می‌شود. هاتف و لیلا در می‌یابند که ولادتی تازه برای پارسیان رقم خواهد خورد و آن آغازی تابناک سلسله نیکوست که در آینده به بار خواهد نشست.


نکته قابل توجه در این رمان نمایشی است که تشکری در آن از پذیرش امام و اندیشه و منش او در میان ایرانیان هم عصر وی به نمایش می‌کشد. مبنای اصلی رمان براساس دلبستگی کاتبانی ایرانی است که از دهقانان و شبانان بودند که نقل قول‌هایی درباره امام رضا(ع) به نقل از امام موسی کاظم (ع) شنیده و با هنرهایی از قبیل نقالی، در دورهم نشینیهایی «شبچرا» آن را بیان می‌کردند.


سفر امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) به ایران در این کتاب، از زبان مجموعه‌ای از کاراکترها بیان میشود که تشکری سعی کرده با رعایت ایجاز و خلق زبان فاخر متناسب با موقعیت و رخداد رمان و نیز ایجاد فصول متعدد و کشف هر واقعه از منظر مختص به خود در جریان داستان آن را به ماجرایی بیش از یک سفر تعبیر کرده و از آن به حادثه‌ای برای تغییر سرنوشت محتوم ایرانیان مسلمان و مقسم آن به قبل و بعد از خود یاد کند.


به تعبیر تشکری در این داستان در حقیقت با داستانی چند وجهی درباره زندگی این خواهر و برادر مواجه میشویم که شهود دراماتیک نویسنده نسبت به برخی موضوعات در بخش‌هایی از پرداختن به زندگی این دو بزرگ، از رویکردهای محتوایی آن محسوب می‌شود.


تلاش اصلی تشکری در این کتاب خلق روایتی تاریخی است که از دو منظر بدیع و تازه می‌نماید. نخست اینکه تاریخ برای وی بستر واقعی روایت داستانی نیست بلکه زمنیه‌ای است برای بیان یک واقعیت تاریخ محتوم. او تاریخ را دستمایه خلق شخصیت‌هایی کرده مجازی اما فرم گرفته از واقعیت؛ که اسب خیال مخاطب این رمان را بر مسیری از واقعیت به تاخت می‌برند و او را در فضای داستانی و در عین حال حقیقی با زندگی معصوم هشتم و خواهر گرامیش آشنا می‌کنند.


از سوی دیگر ولادت را می‌توان از حیث زبانی تلاشی ستودنی برای خلق زبانی تازه در روایت داستان‌های دینی تاریخ دانست. این مسئله خود را زمانی بیشتر نشان می‌دهد که ببینیم در میان نویسندگان ایران زبان بیان روایت‌های تاریخی و لحن حماسی‌آن با زبان بیان داستان‌های دینی و لحن پند آموزانه آن دارای تفاوت‌هایی اساسی هستند که تشکری توانسته در این میان به تلفیقی قابل توجه درباره آن دست پیدا کند.


فصل هشتم این رمان این‌گونه آغاز شده است:
«دعبل چون هارون از خواب پرید. هارون در طوس بود و دعبل در سمنگان! معنای رویای خود را نمیدانست! به خود گفت:
دعبل از خود بگذر و از این کاخ بگذر. از جان بگذر. به شعری خود را به نام و جای بگذار. تا بدانند تو دیگر، شاعر صله بگیر هارون نیستی! هر آدمی را فرشته نگاهبانی است. فرشته‌ات را از بندستان وجود حاکمی‌ات خلاص کن! شفیع دو عالم، در بند هارون است. بوی بندستان مولایت را به گوش مردمان، برسان! ولادت بیاب از پسر قبیله خزاعه!
دعبل به کربلا رسید
خبر را که شنیده بود، به تاخت، خودش را به کربلا رساند.
سرزمین طَف و تَف
سیل، همه کربلا را برده بود.
خیمه و بقعه و مُلک و مَلک و سفینه و کشتی و چراغدان را!
هارون خواسته بود، حسین را یکجا آب ببیند.
اما آب همه‌جا بود و یاد!
زمین، ترک خورده بود و خاک
خاک بود و کربلا و تشنگی و گریستن.»





انتهای پیام/۱۱۰/



انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب