دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
23 بهمن 1400 - 18:08
یادداشت وارده؛

معتصم عباسی چگونه مقابل امام جواد(ع) سرافکنده شد؟

امام نهم شیعیان حضرت جواد علیه‌السلام که در سال ۱۹۵ هجری در مدینه ولادت یافت و نام نامی‌اش محمد معروف به جواد و تقی است بارها با توطئه معتصم عباسی مواجه شد و آن را نقش بر آب کرد.
کد خبر : 571898
امام جواد (ع)



گروه استان‌های خبرگزاری آنا، مدینه غوغایی به پاشده مولای هشتم حضرت علی ابن موسی الرضا بعد از سال‌ها انتظار و زخم‌زبان دشمنان جوادش را در آغوش گرفت و او را غرق در بوسه کرد، کجایند آنانی که حضرت رضا را «ابتر» نامیدند؟


آری جواد علیه السلام آمد تا مولودی مبارک برای اهل بیت نبی(ص) باشد و خاری در چشم دشمنان ... انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک وانحر، ان شانئک هو الابتر...


امام نهم شیعیان حضرت جواد علیه‌السلام سال ۱۹۵هجری در مدینه ولادت یافت. نام نامی‌اش محمد معروف به جواد و تقی است. القاب دیگری مانند: رضی و متقی نیز داشته، اما تقی از همه معروف‌تر است، مادر گرامی‌اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است.




بیشتر بخوانید:


امام جواد (ع) و طلوع خورشید امامت در خردسالی




امام محمدتقی (ع ) هنگام وفات پدر ۸ ساله بود، پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه‌السلام در اواخر ماه صفر سال ۲۰۳ مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه علیه‌السلام انتقال یافت.


مأمون خلیفه عباسی مانند سایر خلفای بنی‌عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنان میان مردم هراس داشت و سعی کرد ابن‌الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد، اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد، دخترش ام‌الفضل را به ازدواج حضرت امام‌جواد (ع ) درآورد تا مراقبی دائمی و از درون خانه بر امام گمارده باشد.


رنج‌های دائمی که امام جواد علیه‌السلام از ناحیه این مأمور خانگی برده است، در تاریخ معروف است، از روش‌هایی که مأمون در مورد امام رضا علیه‌السلام به کار می‌بست، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود، مأمون و بعد معتصم عباسی می‌خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام علیه‌السلام را در تنگنا قرار دهند، در مورد فرزندش حضرت جواد علیه‌السلام نیز چنین روشی را به کار بست.


به‌ویژه که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد علیه‌السلام نگذشته بود؛ مأمون نمی‌دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی، بستگی به کمی و زیادی سال‌های عمر ندارد. حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود در دوره ای که فرقه‌های مختلف اسلامی و غیراسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران، زندگی می‌کردند و علوم و فنون سایر ملت‌ها پیشرفت کرده و کتاب‌های زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با کمی سن وارد بحث‌های علمی شد و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت.


یکی از مناظره‌های (= احتجاجات) حضرت امام محمدتقی علیه‌السلام را در زیر نقل می‌کنیم: «عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود، نقل می‌کند که ذرقان گفت روزی دوستش (ابن ابی دؤاد) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید. گفتم چه شده که امروز این چنین ناراحتی؟ بیان کرد که در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا علیه‌السلام جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما شد؛ گفتم: چگونه؟ گفت سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود، خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید، عده‌ای از فقها حاضر بودند، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند، و محمدبن‌علی الرضا علیه‌السلام را هم خواست.


خلیفه از ما پرسید حد اسلامی چگونه باید جاری شود؟ من گفتم از مچ دست باید قطع شود. خلیفه گفت به چه دلیل؟ گفتم به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است‌: فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم. بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند. یک دسته از علما گفتند باید دست را از مرفق برید. خلیفه پرسید به چه دلیل؟ گفتند به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است ... و ایدیکم الی المرافق و این آیه نشان می‌دهد که دست دزد را باید از مرفق برید، دسته دیگر گفتند دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزا می‌شود و چون بحث و اختلاف پیش آمد، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی علیه‌السلام کرد و گفت: یا اباجعفر ، شما در این مسئله چه می‌گویید؟ آن حضرت فرمود: علمای شما در این باره سخن گفتند؛ من را از بیان مطلب معذور بدار.


خلیفه گفت به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید؛ حضرت جواد علیه‌السلام فرمود اکنون که من را سوگند می‌دهی پاسخ آن را می‌گویم، این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست، حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد.


خلیفه پرسید چرا ؟ امام علیه‌السلام فرمود زیرا رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و سلم فرموده که سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود پیشانی، دو کف دست، دو سر زانو، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق‌تعالی محلی باقی نمی‌ماند و در قرآن کریم آمده است «و ان‌المساجد لله»... سجده‌گاه‌ها از آن خداست‌، پس کسی نباید آنها را ببرد. معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد و آن را تصدیق کرد و امر کرد انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند،ذرقان می‌گوید: ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است.


سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت یا امیرالمؤمنین، آمده‌ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می‌گویم معتصم گفت بگو، ابن ابی‌دؤاد گفت که وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می‌دهی تا یک مسئله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی، بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می‌شود هستند و چون می‌بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد، کم کم مردم به آن حضرت توجه می‌کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل‌علی منتقل می‌شود و پایه‌های قدرت و شوکت تو متزلزل می‌شود.


این بدگویی و اندرز غرض‌آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد، این روش را - قبل از معتصم - مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه علیه‌السلام به کار می‌برد، چنانکه در آغاز امامت امام نهم، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود خواست تا از امام علیه‌السلام پرسش‌هایی کند، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام علیه‌السلام ضربتی وارد کند، اما نشد و امام از همه این مناظرات سربلند درآمد.


روزی از آنجا که یحیی بن اکثم به اشاره مأمون می‌خواست پرسش‌های خود را مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد و امام جواد علیه‌السلام و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد.


مأمون نسبت به حضرت امام محمدتقی علیه‌السلام احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می‌خواهد بپرسد، یحیی که پیرمردی سالمند بود، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد علیه‌السلام گفت‌ که اجازه می‌فرمایی مسئله‌ای از فقه بپرسم؟ حضرت جواد فرمود که آنچه دلت می‌خواهد بپرس. یحیی بن اکثم پرسید که اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند؟ حضرت جواد علیه‌السلام فرمود که آیا قاتل صید محل بوده یا محرم؟ عالم بوده یا جاهل؟ به عمد صید کرده یا خطا؟ محرم آزاد بوده یا بنده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد، نمی‌دانست چگونه جواب گوید. سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست، درباریان به یکدیگر نگاه می‌کردند، مأمون نیز که سخت آشفته‌حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود، روی به بنی‌عباس و اطرافیان کرد و گفت: دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا علیه‌السلام را شناختید؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد. باری، موقعیت امام جواد علیه‌السلام پس از این مناظرات بیشتر استوار شد، امام‌جواد علیه‌السلام در مدت ۱۷ سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت و شاگردان و اصحاب برجسته‌ای داشت که هر یک خود قله‌ای از فرهنگ و معارف اسلامی بودند مانند ابن ابی عمیر بغدادی، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر شیعی مشهور - ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می‌زیسته‌اند .


اینان نیز (همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود) هر کدام به‌گونه‌ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند، فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند. عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتاب‌ها را - درباره توحید و ... - به او گفتند قانع نشد و گفت می‌خواهم عقیده سیاسی او را نیز بدانم. ابوتمام شاعر نیز از این امر بی‌بهره نبود، امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند.


اگر کسی شعر او را برای آنان، بدون اطلاع قبلی، می نوشت و آنان از شعر لذت می‌بردند و آن را می‌پسندیدند ، همین که آگاه می‌شدند که از ابوتمام است یعنی شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام، دستور می‌دادند که آن نوشته را پاره کنند.


ابن ابی عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و مأمون ، محنت‌های بسیار دید، او را سال‌ها زندانی کردند و تازیانه‌ها زدند، کتاب‌های او را که مأخذ عمده علم دین بود، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدین سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت ظالمانه رفتار می‌کرد.


شهادت حضرت جواد (ع )


این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود، اما رنگ و بویش مشام جان‌ها را بهره‌مند ساخت.


آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده، تا ابد زینت‌بخش صفحات تاریخ اسلام است. دوران عمر آن امام بزرگوار ۲۵سال و دوره امامتش ۱۷سال بوده است.


معتصم عباسی از حضرت جواد (ع) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید که امام در ماه محرم سال ۲۲۰هجری به آن شهر وارد شد، معتصم که عموی ام‌الفضل زوجه حضرت جواد بود، با جعفر پسر مأمون و ام‌الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند.


علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی‌عباس به علویان منتقل شود از این جهت، درصدد تحریک ام‌الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می‌نهد .


این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام‌الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده‌خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش، تسلیم شد و آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان، ام الفضل آنها را به شوهرش بخوراند.


ام‌الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع) گذاشت، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد، آنحضرت مقداری از آن انگور را تناول فرمود،چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت.


ام‌الفضل سیه‌کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان، پشیمان و گریان شد، اما پشیمانی سودی نداشت. حضرت جواد (ع ) فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد، بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی. در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است.


زنان و فرزندان حضرت‌جواد (ع)


زن حضرت جواد علیه‌السلام ام الفضل دختر مأمون بود، حضرت جواد علیه‌السلام از ام‌ فضل فرزندی نداشت، آنحضرت زوجه دیگری مشهور به ام‌ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است. فرزندان آن حضرت را ۴ پسر و ۴ دختر نوشته‌اند بدین شرح : ۱ - حضرت ابوالحسن امام علی‌النقی (هادی) ۲ - ابواحمد موسی مبرقع ۳ - ابواحمد حسین ۴ - ابوموسی عمران ۵ - فاطمه ۶ - خدیجه ۷ - ام‌کلثوم ۸ - حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده‌اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت، بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند.


امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال ۲۲۰هجری به سرای جاویدان شتافت. قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام زیارتگاه شیعیان و دوستداران است.


جواد دهقانی آرانی دانشجوی دکتری الهیات دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگاه امام


انتهای پیام/4117/4078/



دانلود فایل

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب