دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

گزیده اشعار شب دوم ویژه محرم ۹۹

در آستانه فرارسیدن ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، تعدادی شعر از شاعران آئینی کشور ویژه شب و روز دوم ماه محرم می‌خوانید.
کد خبر : 508453
unnamed.jpg

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، از سال‌های گذشته شب و روز دوم دهه اول ماه محرم با نام «ورود کاروان امام حسین (ع) و یارانش به کربلا» نامگذاری شده است. در آستانه فرارسیدن ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، تعدادی شعر از شاعران آئینی کشور را با این موضوع در ادامه می‌خوانید.


ولی‌الله کلامی زنجانی


عزیز فاطمه بر کربلا خوش آمده‌ای
خلیل آل علی بر منا خوش آمده‌ای


هنوز کعبه ز هجران تو سیه پوش است
شکوه مروه، صفای صفا، خوش آمده‌ای


فرشتگان ز قدوم مبارکت بوسند
بیا امیر ملائک بیا خوش آمده‌ای


ز نور تو همه جا کربلاست یابن علی
چه گویمت ز کجا تا کجا خوش آمده‌ای


زند به پای تو قوم بنی اسد بوسه
که ای عزیز به دیدار ما خوش آمده‌ای


فدای غیرت عبّاست ای امام غریب
یگانه خامس آل عبا خوش آمده‌ای


قدم به خاک مَنِه روی چشم ما بگذار
امام عشق ولیّ خدا خوش آمده‌ای


مجتبی شکریان


لحظۀ پر زدن ما به نظر نزدیک است
راه عرش از دل صحرا چقَدَر نزدیک است


در دل خیمه بیایید همه جمع شوید
همه را سیر ببینم که سفر نزدیک است


مادرم زودتر از ما زده خیمه اینجا
چقَدَر بوی گل یاس پدر نزدیک است


تا سری هست به سجده بگذارید امروز
لحظۀ بال درآوردن سر نزدیک است


تا توانید به شش‌ماهۀ من بوسه زنید
بوسه‌های لب یک تیر سه پر نزدیک است


گریه‌ای کرد و غریبانه به زینب فرمود:
دخترم پیش تو باشد که خطر نزدیک است


گفت آسوده بخوابید همین شب‌ها را
وقت بیداری شب تا به سحر نزدیک است


گریه کرد و به علمدار اشاره فرمود:
که فدای تو شوم درد کمر نزدیک است


بر سر و روی یتیمان حسن دست کشید
گفت قاسم که: عمو مرگ مگر نزدیک است


قد و بالای جوانش جگرش را سوزاند
ای خدا صبر بده داغ پسر نزدیک است


مرضیه عاطفی


خیمه‌ها را کرده‌ام بر پا، امان از کربلا
داغدارم می‌کند اینجا، امان از کربلا


بوسه می‌زد مادرم زهرا (س) مرا با گریه و
مضطرب می‌گفت با بابا! امان از کربلا


رأس من بر نیزه خواهد رفت پیش خواهرم
می‌شود انگشترم پیدا، امان از کربلا


زینبم (س) تا که عقیقم را ببیند! ساربان-
دست خود را می‌برد بالا، امان از کربلا


می‌خورد تیر سه شعبه حنجرِ شش ماهه‌ام
جایِ یک قطره از این دریا، امان از کربلا


می‌برم تا خیمه‌ها شهزاده‌ام را در عبا
لرزه می‌افتد بر این پاها، امان از کربلا


می‌رسانم با سرِ زانو خودم را علقمه
می‌رود از دستِ من سقّا، امان از کربلا


در دلِ گودال، غرق خون می‌افتد پیکرم
می‌شود بالاسرم دعوا، امان از کربلا


می‌دوَد گریان رقیه (س) روی بوته‌های خار
شعله می‌گیرد لباسش را، امان از کربلا


یک به یک «سر»ها به غارت رفته! صف می‌ایستند
نیزه‌داران عصر عاشورا، امان از کربلا!


قاسم نعمتی


دیده‌ام بر نینوا افتاد، دلواپس شدم
بارها از ناقه تا افتاد، دلواپس شدم


نام این صحرا حسین، با قلب زینب آشنا‌ست
بر لبانت کربلا افتاد دلواپس شدم


خاکِ سرخ این بیابان بوی کوچه می‌دهد
گوئیا مادر ز پا افتاد دلواپس شدم


این دمِ پیری مرا آواره صحرا مکن
راهمان دیدی کجا افتاد، دلواپس شدم


من کنارِ تو نباشم زود می‌میرم حسین
تا عمود خیمه جا افتاد، دلواپس شدم


این دلم از کودکی بر گیسویت حساس بود
باد در موی شما افتاد دلواپس شدم


حنجر تو معجر من هر دو پاره می‌شود؟
حرف بین ما دو تا افتاد دلواپس شدم


حنجرت را بازیِ دستان این و آن نکن
چشم من بر نیزه‌ها افتاد، دلواپس شدم


حرمله زانو زده، ای وای بیچاره رباب
صحبت شش ماهه تا افتاد دلواپس شدم


دردِ گوشِ پاره کمتر از شکافِ نیزه نیست
دیده‌ام بر بچه‌ها افتاد، دلواپس شدم


جواد‌هاشمی تربت


من ندانم چه حساب است، بیا برگردیم
که دلم در تب و تاب است، بیا برگردیم


نام این دشت زد آتش به غم‌آباد دلم
این چه خاک است؟ چه آب است؟ بیا برگردیم


جلوه ی روی تو در مردمک چشم من است
تا که این عکس به قاب است، بیا برگردیم


نکند بی تو از این معرکه برگردم من
هجر، سرگرم شتاب است، بیا برگردیم


بین اینان که ز صخره دلشان سنگ‌تر است
سنگ بر آینه باب است، بیا برگردیم


ما همه تشنه‌ی دیدار تو و طرح عطش
نقشه‌اش نقش بر آب است، بیا برگردیم


دخترت چشم به من دارد و گوید: عمّه!
تا عمو پا به رکاب است، بیا برگردیم


دوش در گوش دلم خواند رفیقی بیتی
با ردیفی که چه ناب است: «بیا برگردیم»


«طاقت تیر ندارد گلوی اصغر تو
تا در آغوش رباب است، بیا برگردیم»


مرضیه نعیم امینی


این کاروان هفتاد و دو عشق آفرین دارد
از بهترین‌های دو عالم بهترین دارد


این شیرمردی که به گِرد شاه می‌گردد
با خود سفارش‌هایی از ام البنین دارد


زینب رسیده کربلا، دورش بنی‌هاشم
یعنی نگین اینجا رکابی از نگین دارد


نامحرمی هرگز ندیده سایه‌اش را هم
صدیقه‌ی صغری و قاری اینچنین دارد


حتی غبار راه روی چادرش ننشست
محمل حجابی از پر روح الامین دارد


این سو تمامی‌شان عزیز بن عزیز اما
آن سو سپاهی از لعین بن لعین دارد


تا می‌توانید اشک و آه و ناله بردارید
یک گوشه از صحرا کمان داری کمین دارد


غم نامه این قافله سربسته‌اش این است
خولی به همراه خودش یک خورجین دارد


مهدی مقیمی


ای به زینب دل و دلدار بیا برگردیم
پسر حیدر کرار بیا برگردیم


تا رسیدیم به اینجا به دلم بد آمد
پسر فاطمه این بار بیا برگردیم


ترسم این است در این دشت مبدل سازند
روز ما را به شب تار بیا برگردیم


ترسم این است که یک روز نباشی و شود
خیمه‌ها بر سرم آوار بیا برگردیم


بین گهواره چه آرام علی خوابیده
تا نشد طفل تو بیدار بیا برگردیم


من به این دشتِ بلا حس عجیبی دارم
حرمله می رسد انگار بیا برگردیم


به روی دوش علمدار ببین دختر را
تا به پایش نرود خار بیا برگردیم


نکند آب به روی حرمت بسته شود
هر چه مشک است تو بردار بیا برگردیم


حیفِ رخسار علی اکبر لیلا، حیف از
قد و بالای علمدار بیا برگردیم


کوفیان رحم ندارند برادر نَشَوی
بین گودال گرفتار بیا برگردیم


همۀ خلق بدهکار تو هستند حسین
می‌شود شمر طلبکار بیا برگردیم


علی اشتری


رنگ‌ها رنگ خزان است بیا برگردیم
این سفر بار گران است بیا برگردیم


صحبت از جایزه و ملک ری و گندم بود
خواهرت دل نگران است بیا برگردیم


چشم شوری به علی اکبرتان خیره شده
قصه ی مرگ جوان است بیا برگردیم


صحبت از دیده ی دریایی عباس شده
تیرها بین کمان است بیا برگردیم


ساربان خیره شده بر خَم انگشتری‌ات
خنجرش نقره نشان است بیا برگردیم


خواب دیدم که سرت بر سر خاک افتاده
رنگ این خاک همان است بیا برگردیم


یک طرف این همه زن در طرف دیگر جنگ
لشگری چشم چران است بیا برگردیم


انتهای پیام/4028/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب