چشم به راه علمدار
گروه استانهای خبرگزاری آنا؛ رستم شهنامه ما، تو از هفت خوان عشق و آتش چِسان گذشتهای که از هیچ دیو سپیدی باک نداشتی و با ترس و تردید بیگانه بودی؟!
ققنوس نامیرای ما، این جان شیرین را چگونه بر شرار خشم اهرمنان زدی و از خاک تا افلاک پر گشودی؟!
سیاوش نجیب و سلحشور ما، چه مهر و ایمانی در درون تو شکوفه کرد که چنین بی هراس بودی از هر شرار آتشی؟!
آرشِ جان شیفته ما، از بلندای دماوند عشق چند تیر به کرانههای ابدیت پرتاب کردهای که چنین سرزمین مادری بی کرانه گشته؟!
امیر بیگزند ما، قلب عاشق و جان در جانان پیوستهات از ورای قرون رفته، چگونه با نای نای جان هل من ناصر ذریه زهرا (س) را میشنید که اینگونه تاب بی تابی نداشت؟!
چند روزی است که زوزه کفتارها در فراسوی پرچینهای سرحدات اهورایی ایرانمان گوشخراش شده است؛ اما عجبا هنوز هم از هیمنه شیر پرشرار و نامیرای ما در هراسند.
آری مگر میتوانند که ضرب شصتهای علیوار تو را در این هفت خوان فریب و فتنه فراموش کنند.از مارون الراس و بنت الجبیل تا پالمیرا ،از جُرف الصَخَر تا نینوا، از دمشق تا بغداد حمیت و هیبت مردانه و کریمانه تو بود که چشم فتنه را کور کرد.
راستی تو با این خیل عاشق چه کردهای که چنین بی تو بی تابند؟ مگر تو به تنهایی برای کرور کرور خلایق دلتنگ و بی قرارت چه فوج فاتحی بودهای که این روزها میلیونها نفر با همند ولی بی تو اینقدر احساس تنهایی میکنند؟
تمام عمر برای با هم بودن جویبارها و در هم تنیدن تار و پودهای این ملت مجاهدت کردی ولی یا للعجب که در فردای آسمانی شدنت این خیل خاکیان از هر تبار و طائفهای، از هر بانگ و رنگی چنان یک دل و هم آوا شدهاند که ایمان دارم مایه مسرت روح اهورایی توست.
سردار نامیرای من، ماندهام و ماندهایم که با این بغض محبوس در سینه چه کنیم.خونخواهان تو چنان از شماره خارجند که حتی ما هم در حیرتیم از بلندای این کوه رفیع آبرویی که برساختهای .
باز هم ما در خواب بودیم و تو چشمان بیدار و روح بیقرار یک ملت در قلعه سنگباران این گستره بلازده و چنین بود که کمان کین اهرمنان تو را از ما گرفت.
چند روزی است که در گوشهایمان این نوحه غمگنانه طنینانداز شده است،
ای اهل حرم علمدار نیامد ...
نمیدانم این تاسوعا را چگونه بی جان شرحه شرحه بیرقدار دلاورمان تاب میآوریم ولی ایمان دارم که آن جانِ عاشق ولو با دست از تن جدا، عَلَم از دست نینداخته است.
امیر فدایی ایران، باید غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم حتی اگر انتقام از قاتلین تو و خونخواهی تو واپسین دلیل بودنمان باشد.
شاید سردار تو در سماعی ربوبی با یاران دیرین همنشین هستی ولی داغ فراقت صبر و قرار ملتی را در ربوده است.اما چه میشود کرد این تقدیر مقدر و غم آفرین را ...
تمامی آحاد وطن بیقرار و عطشناک تا بلندای آسمان آغوش گشودهاند تا دُردانه درد کشیدهشان از بین النهرین بازآید تا شاید این بار اندکی بیاساید و در سینه مشتاق مام میهن آرام گیرد.
شهرام فتاحی* استادیار روابط بینالملل گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه
انتهای پیام/4062/
انتهای پیام/