یادداشت مژده شمسایی برای هما روستا/ این سه سال چه تلخ و چه دشوار بر هما گذشت
به گزارش گروه فرهنگی آنا، مژده شمسایی بازیگر سینمای ایران و همسر بهرام بیضایی به بهانه درگذشت هما روستا یادداشتی را منتشر کرده و درباره نوع ارتباطش با این هنرمند صحبت کرده است.
در یادداشت شمسایی آمده است:
«وقتى قرار شد نقش ماهرخ «مسافران» را بازى کنم موجى از مخالفت ها به حرکت درآمد. از خودى ها و غیر خودى ها. به بهانه ى مصلحت، خیرخواهى، ضوابط و... یکى از کسانى که به شدت با بازى من مخالف بود خانم هما روستا بود، گرچه مرا نمىشناخت و نمىدانم شاید حتى هرگز هم ندیده بود. آن روزها نمى دانستم و درک نمى کردم چرا و شاید موضوع را شخصى تصور مى کردم. اما سال هاى سال بعد احساس کردم حالا مىدانم چرا آن روزها هما روستا دخترک تازه از راه آمده را دوست نداشت و یا شایسته نقش اول فیلم مهمى از سینماى ایران نمىدانست.
گرچه حتى مىدانست بیضایى براى نقشش به دنبال نابازیگر است. دانستم مخالفت او به معناى مخالفت با شخص من نبوده بلکه ریشهاى عمیقتر داشته و از زخمى مى آمده بر پیکره حرفه اى که بسیار دوستش مىداشته. این مخالفت گرچه هیچ وقت در حضور من بروز بیرونى نداشت چه او زنى عاقل و باتدبیر بود اما سبب شد که رابطه ما در طول کار و بعد از آن در دیدار هاى اغلب دیر به دیر که داشتیم همواره بسیار با احترام ولى در عین حال با فاصله باشد. گرچه با گذشت سال ها صمیمانهتر و مهربانتر و دوستتر شدیم. هما روستا در نظر من مانند بسیارى بازیگران دیگر ایرانى و به ویژه زنان بازیگر جایگاه واقعى خودش را در سینما و تئاتر نیافت. او بسیار بیش از این مى توانست بازى کند. استعداد و قابلیت هاى او بسیار بیشتر از کارهایى است که از او باقى مانده.
امروز که به کارنامه او نگاه مى کنیم، کارنامه اى که به گفته برخى کارنامه درخشان بازیگرى هما روستاست آیا تعداد کارهایش جوابگوى چهل و چهار سالى هست که در کار سینما و تئاتر بوده؟! و تازه واقعا از بازى در چه تعداد آنها قلبا راضى و خوشحال بود؟! در روزها و ماه ها و سالهایى که کار نمى کرد چه بر او مى گذشت؟! ایمان دارم که آرزوى بازى در نقش هاى بسیارى را داشت که به دلایل گوناگون فرصتش را نیافت یا این فرصت از او دریغ شد. دستکم هر کارى که از حمید سمندریان اجازه و امکان بر صحنه بردن نیافت فرصت جان بخشیدن به نقشى از هما روستا هم گرفته شد و قطعا حمید سمندریان براى کار خودش جدا و براى بازى نکردن هما جداگانه و مضاعف اذیت شد و غصه خورد.
ایمان دارم نقش هایى که در خیالش بازى کرد بسیار بیشتر از نقش هایى بود که در واقع بازى کرد. زمان در حرفه بازیگرى نکته تعیین کنندهاى است و تعارف ندارد. تحمل اینکه دیگر نمىتوانى برخى نقشها را بهدلیل گذر زمان بازى کنى اصلا آسان نیست وقتى بسیار نقش ها و آرزوها در سر دارى. وقتى خودت را در آغاز راه مىدانى اما دیگران به چشم پیشکسوت به تو نگاه مى کنند. وقتى هنوز در دل آرزو دارى نقش دختر جوان و سرخوش و عاشق را بازى کنى ولى نقشهایى که بهت پیشنهاد مىشود نقش زنان میانسال و افتاده و خموده است.
به تدریج تلخ مىشوى، غمگین مىشوى، خودت را کنار مىکشى، با حرفه قهر مىکنى اما چون بسیار دوستش دارى وسوسه مىشوى، خودت را قانع مىکنى، برمىگردى کار مىکنى. بخت یارت باشد فقط براى دوران کوتاهى احساس رضایت مى کنى یا از همان آغاز احساس پشیمانى مى کنى و با خودت درگیر مىشوى که اى کاش نمى رفتم و تنها با رویاهایم زندگى مىکردم اما در همان حال مى دانى بازیگر باید بر صحنه واقعى بازى کند، دیده شود، نقد شود تا رشد کند.
پس نمى توانى همیشه ستاره رویاهاى خودت باشى و خلاصه درگیرى ادامه دارد و این چرخه تکرار مى شود و تکرار مى شود و تکرار مى شود. خیال مىکنم این دنیاى درونى بسیارى از بازیگران مستعد و سخت گیر و حساس ایرانى مثل هما روستا است. کسانى که خودشان مى دانند توانایى کارهاى بسیار بیشترى داشتند که نشد. کسانى که وقتى به پشت سر نگاه مى کنند با خود مىگویند این همه آن نبود که از من مىآمد. اما مىدانم تمام این سال ها یک چیز تسلىبخش و باعث شادى روح و جانش بود و آن زندگى کنار حمید سمندریان بزرگ بود که سراسر شور بود و عشق بود و نشاط و از صمیم قلب هما را دوست داشت و به او عشق مىورزید. مىتوانم تصور کنم این سه سال بى سمندریان چه تلخ و چه دشوار به هما گذشت. شاید کودکانه و سادهانگارانه باشد اما دوست دارم خیال کنم که امروز در جهانى دیگر حمید سمندریان نمایشى را بر صحنه مىبرد که هما روستاى جوان و بانشاط ستاره آن است.»
انتهای پیام/