دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
رسم یاران/ 22

سبک فرماندهی سردار هور

علی هاشمی نگاهم کرد و گفت:ما یک مقلد هستیم، هرچه امام بگوید ما همون رو عملی می‌کنیم.
کد خبر : 319264
شهید علی هاشمی.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، سردار شهید علی هاشمی در شهریور1340 در اهواز به دنیا آمد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وارد کميته انقلاب شد و با آغاز جنگ تحمیلی، تيپ 37 نور را در منطقه حميديه تشکيل داد. شهید هاشمی پس از عمليات بيت‌المقدس، سپاه بستان و هويزه را ایجاد کرد؛تشکیل پاسگاه‌های مرزی و مسئوليت پدافندی منطقه خوزستان از فعاليت‌های ديگر وی بود. 


شهید هاشمی همچنین با سازماندهی 13 يگان رزمی و پشتيبانی، سپاه ششم امام جعفر صادق (ع) را در استان خوزستان تشکیل داد و فرماندهی آن را به عهده گرفت.وی در بین رزمندگان به «سردار هور» معروف بود.


شهید هاشمی چند روز پیش از قبول قطعنامه و در چهارم تیرماه 1367 در جزیره مجنون به شهادت رسید. در ابتدا اعلام شد که  به اسارت نیروهای دشمن در آمده است، اما در فروردین ماه سال 82 رسماً در زمره شهدای گلگون کفن دفاع مقدس قرار گرفت. پیکر این شهید بزرگوار در سال 1389 پس از بیست و دوسال کشف و در اهواز به خاک سپرده شد.


خاطره زیر به نقل از یکی از همرزمان این شهید بزرگوار، در صفحه 114کتاب «هوری» آمده است.کتابی که حاوی خاطرات دوستان و همرزمان سردار شهید علی هاشمی است:


کار شناسایی ها شوخی بردار نبود گاهی بچه‌ها روحیه خود را در مواجهه با اوضاع جدید از دست می‌دادند. شرایط سخت بود. یک بار از شناسایی برگشتم و کنار حاجی نشستم.گفتم:حاج علی، به نظرت با توجه به این که ما می دونیم دشمن، دشمن اول جنگ نیست میشه این طوری با او جنگید؟


علی هاشمی نگاهم کرد و گفت: ما یک مقلد هستیم، هرچی امام بگوید ما همون رو عملی میکنیم.


شهید علی هاشمی در کنار سردار قاسم سلیمانی


گفتم: علی جان، می‌دونی که بعضی از نیروها مشکل دارند؟ کارکردن باهاشون سخته. علی، تو می‌خوای همشون رو نگه داری؟ حاجی هم گفت:بله می‌دونم مسائلی هست، اما مهم اینه که داریم با نیروهایی کار می‌کنیم که صفراند، خوب معلومه که مشکل داره. اگره خوب بودند که دیگه احتیاجی به فرمانده نداشتند.بعد دستم را گرفت و پیش آقا محسن برد که برای سرکشی آمده بود.حاجی من را معرفی کرد و ازم خواست تا گزارش شناسایی‌ام را به آقا محسن بدهم. خیلی ذوق زده شدم. خودم گزارش را به فرماندهی کل دادم.


حاجی درباره دیگر نیروها هم این کار را می‌کرد تا آن‌ها در برابر مشکلات، روحیه بگیرند و کارهای بعدی را بهتر و دقیق‌تر و با هماهنگی بیشتر انجام دهند. یادم هست بعضی از همین نیروها، خسته شدند و کار را رها کردند و رفتند! وقتی جریان را به حاجی گزارش دادیم، او هم از برادر محسن خواست تا برای بچه ها سخنرانی کند. بعد از آن سخنرانی، روحیه بچه‌ها بهتر شد.


من و حاج علی هاشمی و حاج حمید رمضانی جلسه ای داشتیم برای کار روی نیروهای هور. باید از نیروهای بومی ساکن در هور استفاده می‌کردیم. بخشی از این نیروها ایرانی بودند و بخشی از عراقی‌های ساکن هور و عده‌ای هم از فراری‌های ارتش عراق.


 برای پاسخ به آنها که برای چه روی هور شناسایی انجام می‌دهیم نمی‌دانستیم چه جوابی بدهیم. کافی بود یکی از آنها جاسوس باشد و حساس شود.آن وقت همه زحمات هدر می‌رفت. بعد از مشورت با بچه‌ها به نتیجه واحدی نرسیدیم و همگی سراغ حاج علی رفتیم. خیلی از مشکلات را فقط او می‌توانست حل کند.


حاج علی گفت: اینها میانه خوشی با صدام ندارند، پس می‌توانیم از همین راه وارد شویم. به آنها می‌گوییم خبر رسیده که عراق ممکن است از طریق هور اقداماتی علیه ایران انجام دهد، ما می‌خواهیم برای جلوگیری از اقدامات آنها، آب‌راه‌های هور را شناسایی کنیم.گشت مخفی ما به خاطر این است که عراقی‌ها متوجه حضور نظامیان ایرانی در هور نشوند. به این ترتیب توانستیم با این توجیه، از پرسش بومی‌ها رهایی یابیم.


 انتهای پیام/4072/


انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب