دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
معاون خاتمی:

ماجرای مخالفت‌های سنگین خاتمی و تاجزاده با «ویدئو»/ اصلاح‌طلبان عینک دودی را هم نماد استکبار می‌دانستند!

محمدطه عبدخدایی معاون خاتمی در وزارت ارشاد در گفتگو با تسنیم به بیان ناگفته‌هایی از دوران همکاری طولانی‌‌مدت با حجت‌الاسلام خاتمی در وزارت ارشاد و دولت اصلاحات پرداخت.
کد خبر : 282738

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، پای صحبت‌های او که می‌نشینی یک دنیا خاطره‌ دارد؛ از دوران مبارزات اسلامی در مشهد تا دهه اول انقلاب که بیشترین مسئولیت‌ها را در وزارت فرهنگ و صدا و سیما داشت تا دهه هفتاد و انتخابات سال 88.



خانواده "عبدخدایی" را همه با نام "محمدمهدی عبدخدایی" عضو قدیم فدائیان اسلام می‌شناسند اما این خانواده تاریخچه‌ای از مبارزات و فراز و نشیب است مانند محمدطه عبدخدایی.


محمدطه عبدخدایی متولد 1326 فرزند روحانی مبارز آیت‌الله شیخ غلامحسین تبریزی است. پدرش از روحانیون مبارز در جریان کشف حجاب بود. ارتباط پدر آنها با آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای پدر رهبر معظم انقلاب، این دو خانواده را به هم نزدیک کرد و از همان سالهای کودکی با آیت‌الله خامنه‌ای ارتباط داشت و شاگرد ایشان در مسجد کرامت به‌شمار می‌رفت.


عبدخدایی که زندان‌کشیده زمان طاغوت است، برای ادامه تحصیل پیش از انقلاب به هند می‌رود و با پیروزی انقلاب اسلامی، به ایران می‌آید. وی مسئولیت‌های مختلفی بعد از انقلاب داشت. اولین مسئول هنری رادیو، اولین مسئول صدا و سیما و خبرگزاری پارس در هند، اولین رئیس مرکز هنرهای نمایشی کشور، بنیانگذار و دبیر اولین جشنواره تئاتر فجر، اولین مسئول فرهنگی ایرانیان خارج از کشور، معاونت وزیر و رئیس سازمان ایرانگردی و جهانگردی در دو دوره در سال‌های 68 و 81، رایزن فرهنگی در کشورهای آرژانتین و اسپانیا از جمله این مسئولیت‌ها است.


بخش اول این مصاحبه که درباره دوران همکاری طولانی‌مدت وی با حجت‌الاسلام خاتمی در وزارت ارشاد و دولت اصلاحات است و پیش از ماه مبارک رمضان انجام شده بود، امروز منتشر می‌شود. همچنین گفتگو با محمدطه عبدخدایی درباره فعالیت‌های انقلابی و خاطراتش از رهبر معظم انقلاب در روزهای آینده منتشر می‌شود.


** اجرای اولین تئاتر در رادیو درباره کودتا در پادگان لویزان


* شما عضو انجمن اسلامی دانشجویان در هند بودید و زمان پیروزی انقلاب هم در هند حضور داشتید. بعد از بازگشت به ایران اولین مسئولیتی که پذیرفتید چه بود و در کجا مشغول به کار شدید؟


عبدخدایی: من ابتدا مسئول هنری رادیو شدم که اولین نمایش ظهر رادیو و شب­های رادیو را من راه انداختم، آن هم با هنرمندان قدیمی که یکی از آن نمایش‌­ها ماجرای حمله به ناهارخوری لویزان بود که قبل از انقلاب در پادگان لویزان کودتایی در دست انجام بود که اصل کودتا را سربازان خنثی می‌­کنند. می‌خواستند مقر امام و جاهای دیگر را بزنند که دو تا سرباز تصمیم می­‌گیرند افسران را به‌رگبار ببندند. نمایش اول به‌نام "پادگان لویزان" بود که این نمایش را بچه‌‌های قدیمی رادیو انجام دادند.


* گویا آن زمان در رادیو نیروهای چپی و مارکسیست زیاد بودند؟


عبدخدایی: بله، بودند اما ما در هنر یک نفر را هم اخراج نکردیم شاید قبلش یک تندروی­‌هایی شده باشد ولی زمانی که من آمدم اصلاً یک نفر اخراج نشد و بعد هم انصافاً برای انقلاب کار کردند یعنی با فضای انقلاب سازگاری کردند و به هر حال یک مقدار تحت تأثیر فضای انقلاب بودند. مارکسیست­‌ها که نمی‌­خواهم نام ببرم الآن جزو هنرمندان خوب این کشور هستند و دارند کار می‌­کنند.


من تا نیمه سال 58 در رادیو ماندم و بعد به‌عنوان نمایندۀ صدا و سیما رفتم هند، چون آن زمان نماینده تلویزیون در هند یک آقایی بود به‌نام بهروز کیا که این شخص از خاندان کیا بود و با سرلشکر کیا بود که اولین عمارت 4طبقه را در تهران ساخته بود نسبت داشت. او قبل از انقلاب آنجا بود و من را جای او فرستادند. وقتی رفتم او هم یک میز عسلی کوچک به من تحویل داد به‌عنوان اینکه "در این مدتی که انقلاب بود به من پولی ندادند و من هم تمام اجناس را فروختم"، آنجا هم چون ما مدرکی نداشتیم مشکل بود. ایشان رفت و من مسئول صدا و سیما شدم و بعد از آن هم جنگ شروع شد.


* چند سال هند بودید؟


عبدخدایی: 4، 5 سال. نیمه دوم سال 60، آقای کمال خرازی هم مسئول خبرگزاری ایرنا شد که آن زمان اسمش "پارس" بود و بعداً خبرگزاری جمهوری اسلامی شد و آن زمان هم آمد هند و گفت "تو مسئولیت ایرنا را هم داشته باش".




وقتی رفتم او هم یک میز عسلی کوچک به من تحویل داد به‌عنوان اینکه "در این مدتی که انقلاب بود به من پولی ندادند و من هم تمام اجناس را فروختم"، آنجا هم چون ما مدرکی نداشتیم مشکل بود. ایشان رفت و من مسئول صدا و سیما شدم و بعد از آن هم جنگ شروع شد...



* یعنی آن زمان بین صدا و سیما و خبرگزاری ایرنا تفکیکی انجام نشده بود؟


عبدخدایی: چرا تفکیک بود ولی آنجا گفتند یک نفر مسئول هر دو باشد که من خبرگزاری آنجا را راه انداختم. بعداً دو نماینده شدند ولی در آنجا من هر دو را اداره می­‌کردم یعنی مؤسس این دو بودم و بعد برگشتم. سال 60 که مسئلۀ ترورها پیش آمد گفتند بچه‌­های انقلابی کم­‌کم بیایند داخل کشور که من برگشتم ایران و ابتدا در خبرگزاری به‌عنوان روابط عمومی خبرگزاری ایرنا بودم ــ در زمان کمال خرازی ــ عضو ستادِ تبلیغات جنگ هم بودم که آقای صادق خرازی هم آنجا بود. بعد از آن آقای کمال حاج‌سیدجوادی به من پیشنهاد کرد به وزارت ارشاد بروم چراکه ما یک اداره تئاتر داشتیم در فرهنگ و هنر قبل از انقلاب و یک اداره رقص و باله و اُپرا و... همۀ اینها حالت ادغامی پیدا کرده بود و مرکز هنرهای نمایشی شده بود و دنبال رئیس برای این مرکز بودند که به من پیشنهاد کردند.


** برگزاری اولین جشنواره‌های فجر در وزارت ارشاد


سالِ اولی که من مسئول هنرهای نمایشی شدم، آقای خاتمی هم آمده بود. اولین حکم من را حاج‌سیدجوادی داد که ایشان معاونِ هنری بود، مدیر ارشاد آقای معادی­خواه بود که بعد هم ادامه پیدا کرد.


بعد آقای خاتمی آمد و احکام مختلفی را برای ما زد. وقتی من وارد هنرهای نمایشی شدم، آن سال فکر کردیم کاری برای فجر کنیم که ما تئاتر فجر را با شهرستانی­‌ها شروع کردیم، من­‌جمله افرادی که کمک کرد داریوش ارجمند بود یعنی داریوش ارجمند از آنجا پایش به تهران باز شد و آمد تهران و یک‌سری از مشهد و گرگان و تبریز آمدند و کنارش هم بعداً تئاتر دفاع مقدس برنامه‌­ریزی شد. بعد از آن فیلم فجر و بعد از آن موسیقی فجر یعنی ابتدا جشنواره تئاتر فجر پایه‌­ریزی شد و بعد جشنواره فیلم فجر به‌وجود آمد.


* پس پایه‌­ریزی تئاتر فجر با شما بود؟


عبدخدایی: پایه­‌ریزی جشنوارۀ تئاتر و جشنواره­ فجرها با من بود. من تا 5 سال دبیر جشنواره بودم.


* نیروهای چپ از چه‌زمانی به وزارت ارشاد ورود کردند، مثلاً تیم آقای خاتمی مثل ابطحی، تاجزاده، عرب‌سرخی و...؟


عبدخدایی: آقای خاتمی با اینها خوب بود و همان زمان هم با اینها جلسه داشت، آقای تاج­زاده، ابطحی، آرمین و عرب­‌سرخی همه بعداً جذب ارشاد شدند و آمدند ارشاد و کلیه برنامه‌­های ارشاد دستِ چپ­ها بود فقط مرکز هنری دست ما بود که یک نفر اخراجی نداشتیم.


** خاتمی یک ضعف مهم داشت؛ اعتماد بیش از حد به اطرافیان


* آشنایی شما با آقای خاتمی از وزارت ارشاد شکل گرفت یا قبل انقلاب با ایشان مراوده داشتید؟


عبدخدایی: از اول انقلاب من با ایشان آشنا بودم. پدر ایشان آیت‌الله حاج روح‌­­الله خاتمی بود که از قبل با ایشان آشنا بودیم و جزء مبارزین بود و ایشان هم روحانیِ مورد علاقه امام بود. 11 سال هم من با آقای خاتمی به‌عنوان مدیرکل ایشان، مشاور ایشان، معاون ایشان خدمت ایشان بودم. من خطای اخلاقی در این مدت 11 سال از ایشان مشاهده نکردم و خطای مالی هم ندیدم؛ ولی یک ضعف داشت و آن هم اینکه دوستانش را دربست قبول می‌­کرد حتی زمانی هم که رئیس‌­جمهور بود بعضاً کارهایی انجام می‌­شد که نباید می‌­شد.



11 سال من با آقای خاتمی به‌عنوان مدیرکل ایشان، مشاور ایشان، معاون ایشان خدمت ایشان بودم. من خطای اخلاقی در این مدت 11 سال از ایشان مشاهده نکردم و خطای مالی هم ندیدم؛ ولی یک ضعف داشت و آن هم اینکه دوستانش را دربست قبول می‌­کرد


من خودم جزو خط‌وخطوط راست‌و چپِ مصطلح آن روز و اصلاح­‌طلب و اصولگرای امروز نبودم و حالت استقلال داشتم. 4 چیز برایم مهم بود و ارزش داشت از اول انقلاب هم این را دنبال کردم؛ اول، اسلام، اسلام محوریتِ ذهنی من بود، اسلامی هم که عرض می­‌کنم اسلامی که به آن رسیدم یعنی من 5 الی 7 سال در کلیسای مسیحیت درس خواندم و مدتی چپ بودم به‌معنای اینکه فکر می‌­کردم این ایده یک ایدئولوژی است لذا اسلامی را که خودم پیدا کردم پذیرفتم. مدت­ها هند رفتم بین آنها تحقیق کردم، امروز اسلام مدنظر من است و محورِ اصلی من است. دومین مسئله مسئلۀ ایران است، ایران برای من اصل است. این کشور کشوری شیعی است، کشوری ارزشمند است و باید از تمام مرز و بومش حفاظت شود و برای آن ارزش قائل شویم.


سومین قضیه انقلاب است که اصلاً ذهن و محور فکری من انقلاب است و چهارمین قضیه رهبری است چه زمان امام خمینی و چه زمان آیت‌الله خامنه­‌ای. امروز هم احساس می­‌کنم رهبری به‌شدت مظلوم است و باید یک‌سری حرفها را بگویم در عین حال که همۀ اتهامات را مخالفین به ایشان وارد می‌­کنند، در صورتی که ایشان مظلوم‌­ترین شخص هستند و بنده تا الآن سکوت کردم و لازم می‌­دانم صحبت کنم، یک نفر بگوید امام و حضرت آقا یک جایی سفارش من را کرده باشند یا پولی به من داده باشند یا امکانی برای من فراهم کرده باشند و یک جایی سفارش من را کرده باشند. اینکه می­‌گویم رهبری یعنی محوریت، محوریتِ تمامیت ارضی کشور، اگر هم معتقد به انقلاب و اسلام هم نباشیم و حتی معتقد به ایران باشیم و ایران­دوست باشیم و یا به‌اصطلاح آقایان ایران­پرست باشیم محوریت این وحدت در رهبری است.


** ممانعت آیت‌الله خامنه‌ای از اخراج 150 هنرمند در وزارت ارشاد


یک خاطره هم از آیت‌الله خامنه‌ای مربوط به زمان ارشاد بگویم. حدود 150 هنرپیشه جزو اخراجی­‌های وزارت فرهنگ بودند. من آمدم خدمت آقا و گفتم "اینها لیست را به من دادند که اخراج کنم ولی وجداناً نمی‌­توانم چنین کاری بکنم". آقا گفتند "هرگز این کار را نکن، اینها بندگان خدا هستند بالاخره فضای آن زمان این‌گونه بوده و این شغلشان بوده"، یعنی از سال 61 تا 66 یک نفر اخراج نشد و اینها آمدند پست گرفتند و الآن جزء هنرپیشه‌­های مملکت هستند. اخراج نشدن اینها با حمایت آقا بود و جایی هم نگفتم و این اولین بار است که می‌­گویم.


* شما تا چه‌زمانی مرکز هنرهای نمایشی بودید و بعد از‌ آن در وزارت ارشاد چه مسئولیتی داشتید؟


عبدخدایی: سال 66 آمدم به آقای خاتمی گفتم "من مدتی اینجا هستم و تجربیاتم تمام شده است اجازه بدهید من استعفا بدهم"، آقای خاتمی گفت "یک نفر جای خودت معرفی کن"، بالاخره آقای علی منتظری را معرفی کردم. آن زمان آقای منتظری بحث ایرانیان خارج از کشور را دنبال می‌کرد و می­‌گفت "آنها را دریابید". قرار شد مرکزی به‌نام مرکز ایرانیان خارج از کشور تشکیل شود که در آن زمان ما تعدادی پزشک حدود 600 پزشک ایرانی که خارج از کشور بودند آوردیم ایران و خیلی هم مفید بود.


بالطبع مرکز ایرانیان خارج از کشور باید به یک معاونت وصل می‌­شد که به معاونت سیاحتی وصل شد، هم از نظر سیاسی، سیاسی نباشد هم اینکه به یک معاونت وصل باشد حتی به بین‌­الملل وصل نکردیم که بارِ سیاسی به خودش نگیرد. آقای خاتمی به من پیشنهاد کرد که بروم معاون سیاحتی شوم، من دانشجوی هند بودم و از وضع آنجا باخبر بودم، گردشگری را هم مطالعه کرده بودم ولی به ایشان گفتم "چون آشنا نیستم اجازه بدهید سرپرست شوم". بعد ایشان حکم سرپرستی داد. در این یک سال آنجا نه بودجۀ درستی داشت، نه بحث گردشگری برای مسئولان مهم بود اما من به بحث گردشگری اهمیت می­‌دادم. الآن هم معتقدم که اگر دنیا ما را ببیند نظرش تغییر می‌­کند همۀ تبلیغات علیه ما به این دلیل است که از یک طرف دنیای استکبار نمی­‌خواسته ایران دیده شود، تمام تلاشش این بوده که کسی وارد ایران نشود و ایران را به‌شدت یک سرزمین ناامن معرفی کند و همچنین خود ما هم در این جهت گاهی نا‌آگاهانه عمل کردیم.


من آمدم سرپرست این معاونت شدم و بعد یک سال آقای مرتضی حاجی آمد. بنا به پیشنهاد آقای تاج‌­زاده، آقای حاجی معاون گردشگری شد و من رفتم آرژانتین، من یک سال آنجا بودم که من رفتم در مجلس بودجه­‌اش را تصویب کردم و ساختارش شکل گرفت که آقای حاجی آمد. رفتم آرژانتین و رایزن فرهنگی شدم.


** مخالفت تاجزاده و خاتمی با آزادکردن ویدئو


* درباره دوران وزارت ارشاد آقای خاتمی حرف و حدیث زیاد است. به‌هرحال در دهه 60 برخی سخت‌گیری‌های فرهنگی اعمال می‌شد که بخشی از آن به وزارت ارشاد برمی‌گشت، یا معاون مالی آقای خاتمی، در گفت و گویی با ما به ریخت‌و‌پاش‌های مالی در وزارت ارشاد آن زمان انتقاد داشت. نظر شما درباره اوضاع فرهنگی آن زمان و مدیریت آقای خاتمی چیست؟


عبدخدایی: ببینید، در این کشور دستگاه فیلم ویدیو ممنوع شد، چه‌کسی ممنوع کرد؟ آقا ممنوع کرد؟ امام ممنوع کرد؟ حوزه علمیه ممنوع کرد؟ چرا ممنوع شد؟ دادستانی موظف بود برود داخل خانه­‌ها آن را به‌عنوان اشیاء ممنوعه بگیرد و بیاورد و بعد می‌­داد ارشاد و دوباره با برگ سبز وارد می‌­شد.


یادم هست رفته بودم اجلاس توریسم در پاریس، داشتم برمی­‌گشتم در هواپیما برگه­‌هایی می­‌دادند که چه‌چیزهایی در ایران ممنوع است، مثلاً مواد مخدر، ورود اسلحه، ورود مشروبات الکلی و دستگاه و فیلم ویدئو و... یک آقایی به مهماندار می‌­گوید "من دوربین ویدیو دارم با آن چه کنم؟"، مهماندار می­‌دانست من معاون گردشگری هستم گفت "از آن آقا بپرس"، آن آقا با لهجه صحبت می­‌کرد و گفت "با این چه کنم؟" من هم نمی‌­دانستم چه بگویم! گفتم "بیایید فرودگاه راهنمایی می‌­کنند که چه کنید". من آمدم در جلسۀ معاونین این را مطرح کردم که "چرا ما این کار را می‌‌کنیم؟"، آقای تاج­زاده روبه‌روی من بود، گفت "آقا رفته فرنگ متجدد شده"! و یک‌سری آقایان ما را هو کردند که چنین سخنی را گفتیم. بعد آقای خاتمی گفت "پس مواد مخدر را هم آزاد کنیم!" من گفتم "مواد مخدر ماهیتش مشکل دارد. پس شما دوربین عکاسی را هم ممنوع کنید چون ممکن است با دوربین عکاسی عکس­های مستهجن گرفته شود".


** ردپای اصلاح‌طلبان در پرونده ردوبدل‌شدن پول در جابه‌جایی "ویدئو"


* شورای معاونین آقای خاتمی چه‌کسانی بودند؟


عبدخدایی: آقای انوار، آقای امین‌­­زاده، آقای تاج­زاده، آقای ابطحی، آقای بهشتی و... . یک‌سری مخالف بودند و یک‌سری هم با من موافق بودند چون جوِ قالب بر مخالفت بود طبیعتاً مخالف بودند. بعد آقای لاریجانی وزیر ارشاد شد و ویدئو هم آزاد شد. زمان آقای میرسلیم یک پرونده‌­ای به‌وجود آمد که مشخص شد در بردن و آوردن این ویدیوها کلی در آن پول جابه‌جا شد که نه آقای خاتمی خبر داشت، نه آقای لاریجانی، چون بعضی از آنها با امضای آقای خاتمی بود، بعضی با امضای آقای لاریجانی بود و بعضی با امضای آقای کرباسچی هم بود ولی اینها خودشان نمی‌دانستند در ماجرای بده‌بستان­ها چه‌خبر است. سانسور مطبوعات از کجا شروع شد؟ کجا ممیزی کتاب شروع شد؟ چه‌کسی این کارها را کرد؟ همین آقایان که الآن روشنفکر شدند.



خبر آزادی ویدئو در روزنامه‌های کشور در اوایل دهه70


* نام چه‌کسانی در پرونده ویدیوها بود؟


عبدخدایی: آقای انوار بود، آقای هاشمی، خانم حجت کاشانی که دختر برادر بهمن حجت کاشانی بود.


** عرب‌سرخی مولانا و مولوی را تشخیص نمی‌داد


* مصادیقی از سانسورهای آن زمان سراغ دارید؟


عبدخدایی: از آثار سینمایی خیلی سانسور کردند اما مصداق یادم نیست ولی فراوان بود. آقایان در این زمینه تندروی داشتند نمونه‌­اش اکبر گنجی که امروز منکر می­‌شود قرآن وحی است و می‌­گوید قرآن وحی نیست همین آدم سوار موتور می‌شد و در خیابان فاطمی به حجاب زن‌ها گیر می‌داد، یا مثلاً فرستادن رایزن‌های فرهنگی به خارج کشور. آقای عرب­‌سرخی را فرستادند ترکیه. عرب‌­سرخی را رایزن فرهنگی ما در ترکیه قرار دادند و ایشان حتی مولانا و مولوی را تشخیص نمی‌داد. به من گفتند "تایلند اگر تایلند نشد برو آرژانتین". وقتی هم رفتم آرژانتین به من پول نمی‌دادند.


کجا آدم باصلاحیت و ممتاز انتخاب کردند؟ همه جا باندی عمل کردند، الآن هم همین است، کجا آقایان گشتند آدم مخصوص آن کار را پیدا کنند؟ واقعاً در ایران طردالرجال است. احمدی­­‌نژاد هم همین بود، اینها هم مانند احمدی‌­­نژاد هستند. او هم دوستانش را آورد و هزار خطا کرد.


** امثال مجید انصاری و سراج موسوی محدودیت‌های بی‌دلیل برای مردم ایجاد کردند


به این مردم نه مرجعیت ضربه زده است نه رهبری بلکه همین آقایان از جمله تاجزاده در وزارت ارشاد، سراج موسوی در کمیته، ابطحی، امین‌زاده، مجید انصاری در سازمان‌ زندان‌ها و... محدودیت‌های بی‌دلیلی برای مردم ایجاد کردند و امروز مسئولیت اقدامات خود را به گردن مراجع و رهبر انقلاب می‌اندازند. کسانی که امروز ادعا می‌کنند جمهوری اسلامی دیکتاتوری ایجاد کرده خودشان در زمان مسئولیت عامل به‌وجود آمدن خفقان بودند.


**میرلوحی در پیست اسکی عینک دودی از چشم مردم برمی‌داشت


همین آقای میرلوحی (محمود میرلوحی عضو شورای شهر تهران و فعال سیاسی اصلاح‌طلب) که دانشجوی هند بود، بعد می­‌آید رئیس کمیتۀ تهران می‌­شود و می‌­رود پیست اسکی دیزین و شمشک دستور می‌­دهد تمام عینک­‌های دودی را جمع کنند! چون این مظهر غرب است! همین آقا امروز روشنفکر می‌­شود! اگر یادتان نرفته بیایید از مردم عذرخواهی کنید.


مگر نه این بود که شماها بین دانشجویان چادر و حصار کشیدید و امام خمینی به‌محض اینکه فهمید که این اتفاق افتاده است دستور داد که سریعاً به موضوع رسیدگی شود. چرا امروز آقایان به‌دنبال گم کردن آثار اقدامات افراطی خود هستند؟


در آن زمان آقایان آن‌چنان جوی درست کرده بودند که هیچ‌کس حق اظهار نظر آزاد نداشت. امروز نیز این رفتارها به‌اشکال دیگر در حال پیاده شدن از سوی این طیف است. شما نحوه عملکرد شورای شهر را ببینید. واقعاً آیا این شورای شهر آزادمنشانه رفتار می‌کند؟ در حالی که بسیاری از چهره‌های سیاسی اصلاح‌طلب اذعان کرده بودند که آقای هاشمی برای شهردار شدن مناسب است ولی شورای شهر تنها به این دلیل که با شهردار شدن هاشمی، آقای چمران به شورا راه پیدا می‌کند با شهردار شدن هاشمی مخالفت کردند. سؤال اینجاست که؛ حضور یک شخص از جناح مخالف چه تأثیری می‌تواند در کار شورای شهر داشته باشد؟


** انفجار در سفارت رژیم صهیونیستی در آرژانتین


* ماجرای آمیا (انفجار در مرکز یهودیان آرژانتین) در زمان حضور شما در آرژانتین اتفاق افتاده بود؟


عبدخدایی: بنده در زمان وقوع انفجار سفارت رژیم صهیونیستی در آرژانتین به‌عنوان رایزن سفارت ایران در این کشور مشغول به کار بودم. ما در همان جا گزارشی مفصل برای خبرگزاری‌ها نوشتیم که زن سفیر اسرائیل به‌صراحت اذعان کرده بود انفجار از درون سفارت انجام شده است. عجیب اینجا بود که در سفارت رژیم صهیونیستی حتی یک اسرائیلی نیز کشته نشده بود. بعد از آن انفجار، ماجرای آمیا اتفاق افتاد. البته در زمان رخ دادن آمیا بنده در آرژانتین حضور نداشتم و آقای ربانی در این کشور حضور داشت که به همین دلیل متهم ردیف اول این حادثه نیز معرفی شده بود.


* در زمان دوم خرداد شما به چه‌کسی رأی دادید؟ گویا دوباره در آن زمان به وزارت ارشاد برگشتید.


عبدخدایی: در دوم خرداد در عین حال که به آقای خاتمی ارادت داشتم چراکه وی را آدم سالمی می‌دانم ولی به‌دلیل حواشی‌ای که در وزارت ارشاد در اطراف خاتمی دیده بودم در آن برهه آقای ناطق را مناسب‌تر می‌دانستم. معتقدم دوم خرداد جریانی بود که خروجی عملکرد راست‌ها بود. همان‌طور که روی کار آمدن آقای احمدی‌نژاد خروجی عملکرد چپ‌ها بود.


پس از اینکه آقای خاتمی رئیس جمهور شد بنده به اسپانیا رفتم. حدود سه سال در اسپانیا رایزن ایران در این کشور شدم و با یک‌سری شیطنت‌ها و کارشکنی‌ها به ایران برگشتم. در آن مدت که در اسپانیا بودم ادامه تحصیل دادم و مدرک فوق‌لیسانس خود را در دانشگاه مادرید اخذ کردم.


پس از اینکه وارد ایران شدم، به‌عنوان معاون گردشگری وزارت ارشاد انتخاب شدم. بنده از همان زمان تاکنون مخالف ادغام گردشگری بودم. بنده اعتقاد دارم کسانی که در این سالها مسئولیت امور گردشگری را به‌عهده داشته‌اند از اصول گردشگری چیزی نمی‌دانستند. گردشگری به‌خلاف سازمان میراث فرهنگی نیاز دارد که سازمانی چابک باشد، به همین دلیل باید تا می‌توانیم در گردشگری از تعداد نیروهای زیر نظر دولت کاسته و کارها را به بخش خصوصی واگذار کنیم. با توجه به اینکه سازمان میراث فرهنگی به‌شکل مستقیم با میراث ملی در ارتباط است نمی‌توان امور این سازمان را خیلی به بخش خصوصی واگذار کرد.


وقتی که معاونت گردشگری ادغام شد، بنده مشاور وزیر شدم. آقای مرعشی به من گفت که "پیش ما بمان" ولی از آنجا که احساس می‌کردم نمی‌توانم با او کار کنم نپذیرفتم و همان مشاور وزیر باقی ماندم.


** خاتمی معتقد بود انتخابات 88 تقلب نشده است


* در سال 88 و اتفاقات فتنه 88 شما در ستاد خاصی کار می‌کردید؟ بعد از مطرح شدن بحث تقلب آیا به دیدار آقایان رفتید تا در این باره صحبت کنید؟


عبدخدایی: در سال 88 بنده عضو هیچ یک از ستادها نبودم ولی بعد از آشوب‌های پس از انتخابات با خیلی از آقایان صحبت کردم که دست از اقدامات خود بردارند. با آقای خاتمی نیز صحبت کردم و امید داشتم که بتوانم او را از اقدامات منصرف کنم ولی با توجه به اینکه اطرافیان او بسیار به‌روی او تأثیرگذارند انتظاری که داشتم محقق نشد. ولی آن چیز که به‌صراحت به خود بنده گفته بود و فکر کنم اخوی‌ام (محمدمهدی عبدخدایی) هم در جلسه حضور داشت، این بود که انتخابات 88 احمدی‌نژاد رأی آورده و باور داشت که تقلب درست نبود.


منبع: تسنیم



انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب