توجه به نظریهپردازی جمعی ضروری است
حوزه اندیشه خبرگزاری آنا، همایش تخصصی نظریه پژوهی در دانشکده فرهنگ اسلام و ایران از جمله جلسات و نشستهایی بود که در راستای «نظریه پردازی» که امری حیاتی برای تعالی در علوم انسانی و غیر انسانی است برگزار شد.
در این نشست اساتید مختلفی از حوزه اندیشه کشورمان حضور داشتند و به ارائه نظرات مختلف پرداختند که در زیر گزیدهای از سخنان دکتر سیدحسینحسینی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را میخوانید.
متن زیر گزیده ای از سخنان دکتر سید حسین حسینی، مدرس دانشگاه است که درباره انحا نظریهپردازی و نتایج حاصله از آنها است.
نظریهپردازی جمعی
بحث را از کتاب فهم علم اجتماعی (محصول 2001) آغاز میکنم. این کتاب اثر راجرتریگ (Rajer Trigg): استاد فلسفه دانشگاه وارویک انگلستان است.
حوزة کاری وی در زمینة نقش عقل و واقعیت است و مخالف نسبیگرایی و معتقد به اصل سرشت آدمی است و کتابی هم تحت این عنوان دارد که ترجمه شده است.
وی از سه مفهوم در این کتاب یادکرده است:
1- واقعیّت اجتماعی= محیطی که به گونهای انسانی ساخته شده، با باورها و انتظارات شکل گرفته و در تقابل با واقعیت فیزیکی است.
2- جامعه شناسی شناخت= رشتهای علمی که به کشف خاستگاههای اجتماعی باور مبادرت میکند. (البته قید «باور» محل بحث است).
3- نظریه یا تئوری= در علم، نظامی از قوانین و فرضیههاست که در پی توضیح و پیشبینی پدیدههای قابل مشاهده است (البته قید «صرفاً قابل مشاهده» هم محل بحث است و ریشه در همان نگرشهای پوزیتیویستی دارد که وی در همین کتاب آن را نقد کرده است!).
حال اگر این سه مفهوم را کنار هم قرار دهیم نتیجه میگیریم که:
برای ایجاد واقعیّتهای اجتماعی (محیط انسانگونه آمیخته با باورها و انتظارات)
باید به کشف خاستگاههای اجتماعی پرداخت (جامعهشناسی شناخت)
و در نتیجه، نیازمند ابداع نظریه و تئوریهای فهم و تحلیل خاستگاههای اجتماعی هستیم.
پرسش اصلی نیز از همین جا آغاز میشود که:
اگر نظریههای علمی بخواهند به کشف خاستگاههای اجتماعی برای ایجاد واقعیّتهای اجتماعی (جوامع انسانی) بپردازند، آیا خود این نظریهها هم میتوانند جدای از این خاستگاه و واقعیّتها باشند؟
آیا در اینجا نوعی دور پیش نمیآید؟!
اگر بپذیریم که «علم» ذاتاً دارای هویّت جمعی است؛ و اگر مرز بین یک فعالیت علمی، از تلاشهای عامیانه، به «پژوهش و تحقیق» است؛ و اگر مهمّترین عنصر محوری یک پژوهش را در مؤلفة «نظریهپردازی» بدانیم، آنگاه قبول اصل "نظریهپردازی جمعی" به عنوان یک ضرورت اجتماعی و نیز یک امر بایسته پژوهشی آشکار خواهد شد. امّا شایسته است تا بین نظریهپردازی به مثابة یک "ضرورت اجتماعی" ، و نظریهپردازی به مثابه «ضرورت جمعی» تفاوت گذارد.
آنچه در این مقاله مورد نظر است، همان رویکرد دوّم یعنی نگاه پسینی به نظریهپردازی است و نه پیشینی.
در نگاه اوّل از زوایه مباحث جامعهشناسی ذهن و در کلیّت یک منظر فلسفی، ارتباط بین ذهن نظریهپرداز با هر آنچه در فضای اندیشه وی مؤثراست، مورد تحلیل وبررسی فلسفی قرار میگیرد؛ امّا در نگاه دوّم از زوایة رویکردهای روششناختی درصدد فهم و تحلیل فرآیند شکلی و البته علمی نظریهپردازی هستیم تا بدنبال تنظیم این ساختار علمی، بتوان به سمت «نظریهپردازی جمعی» حرکت کرد.
نظریهپردازی جمعی در این دیدگاه به نوعی نظریهپردازی اطلاق میشود که محصول ارادة جمعی بشری میباشد.
در این مقاله ضمن آشنایی با تعاریف مفهومی نظریه، مراحل مختلف دستیابی به یک نظریة علمی از مَنظر فوق مورد بررسی قرار میگیرد.
بدین ترتیب بر اساس تعریفی از نظریهپردازی (فرآیندی پژوهشی و سامانمند همراه با مراحل ویژه علمی)، به دنبال تحلیل این فرآیند از زاویة تحقق نظریهپردازی جمعی برآمدهایم. این فرآیند، شامل مراحل گوناگونی است:
الف- طرح مسأله
ب- جمعآوری اطلاعات
ج- حدس وگمانهزنی
د- فرضیه سازی
ه- تجزیه و تحلیل مواد اطلاعاتی
و- آزمون و معیارسنجی، و در نهایت
ز- تئوریسازی و ارائه مدل تحلیل علمی
مسألة این مقال آن است که پیمودن این فرآیند از زوایه ضرورت وصول به «نظریهپردازی جمعی»، چگونه است؟ و با چه شیوه و راهکارهایی میتوان مطمئن بود در هر مرحله و در مجموعه مراحل، زمینههای تحقّق نظریهپردازی جمعی فراهم گردد؟
تفکیک بین دو موضوع
بنابراین بین دو موضوع تفکیک شده است:
تفاوت نظریهپردازی
1- به مثابه یک ضرورت اجتماعی
2- به مثابه یک ضرورت جمعی
نگاه اول: نظریهپردازی به مثابة یک ضرورت اجتماعی؛
رویکردی فلسفی به مسأله است؛ در حوزه مباحث جامعهشناسی ذهن.
راجرتریگ در کتاب فهم علم اجتماعی(ص11) در بحث از ماهیت علم میگوید: سؤال از «علم اجتماعی» چیست؟ یک پرسش فلسفی است که به بررسی فرضها و پیشفرضهای عرصهای از فعالیت انسانی میپردازد.
این نگاه= نگاه پیشینی به حرکت نظریهپردازی
بررسی ذهن نظریهپرداز از جهت فضای مؤثر بر اندیشة وی و فضایی که وی در آن تنفس میکند. یعنی پارادایمی که بر ذهن و زبان نظریه پرداز مؤثر است.
نگاه دوّم: نظریهپردازی به مثابة یک ضرورت جمعی؛
رویکردی روششناسی به مسأله است؛ در حوزه مباحث روش تحقیق و فلسفة علم (فلسفه روش علم)
این نگاه= یک نگاه پسینی و بعد از عوامل مؤثر بر ذهن نظریهپرداز و در قالب تنظیم ساختاری و شکلی نظریة نظریه پرداز است
در صدد فهم و تحلیل فرآیند شکلی-علمی نظریهپردازی است
نظریهپردازی جمعی یعنی چه؟
با این حساب نظریهپردازی جمعی در این دیدگاه، به نوعی نظریهپردازی اطلاق میگردد که محصول اراده و خرد جمعی بشری باشد.
دو قید وجود دارد:
1- امری ارادی است و نه جبری و غیر اختیاری
2- امری فردی نیست، بلکه محصول کار فکری جمعی است
با این دو قید، از نگاه اوّل (نظریهپردازی اجتماعی) جدا میشود.
ضرورت نظریهپردازی جمعی
در ضرورت نظریهپردازی جمعی میتوان اشاره داشت:
اگر بپذیریم نظریهپردازی جمعی مخالف نظریهپردازی فردی است. آسیبهای نظریهپردازی فردی؛ دلیل بر ضرورت نظریهپردازی جمعی میشود. چرا که؛ آسیبهای نظریهپردازی فردی= آسیبهای پژوهشهای فردی
آسیبهای پژوهشهای فردی عبارتند از:
1- پژوهشهای غیرکارآمد؛ نظریههای غیرکارآمد فردی
2- پژوهشهای غیر نظاممند؛ نظریههایی که ضرب در جامعه و نیازهای نظام اجتماعی نمیشوند
3- انبوههسازی کمّی پژوهشها؛ بالارفتن حجم کمّی نظریهسازی ظاهری و صوری بدون کیفیسازی نظریهها
4- عدم بهرهبری از آثار مفید و ضروری خردِ جمعی
5- آسیبهای اخلاقی؛ رواج اخلاق علمی فردانگارانه
فرآیند نظریهپردازی چیست؟
فرآیند نظریهپردازی شامل مراحلی است:
1- طرح مسأله
2- جمعآوری اطلاعات
3- حدس و گمانهزنی
4- فرضیهسازی
5- تجزیه و تحلیل مواد اطلاعاتی
6- آزمون و معیارسنجی
7- تئوریسازی و ارائة مدل تحلیل علمی
حال مسأله این است که بر اساس تعریف خاص نظریهپردازی و تحلیل این فرآیند، چگونه میتوان به سمت تحقّق نظریهپردازی جمعی حرکت کرد؟
در پاسخ و راهحل؛ آیا طرح و مدل لاکاتوش مسأله را حل میکند؟ وی مسأله علم را به عنوان یک برنامه پژوهشی و در چارچوب یک اندیشه نظم یافته مطرح میکرد که البته این طرح، محل بحث است!
*چند دستاورد :
1- ضرورت اصلاح نوع نگاه به"نظریه":
الف- نظر یه، یک فرآیند پژوهشی است و یک امر بسیط یا یک هدف تک عنصری نیست.
ب- نظریهها، طی یک فرآیند "تدریجی" به دست میآیند نه
ج- نظریهها، صرفاً نظامی از قوانین و فرضیههایی برای تبیین پد
د- ایدههای قابل مشاهده نیستند.
ز- صرفاً ابداعی و خلق الساعه مثل شعر
ه- و نه فی البداهه و دفعی
2- ضرورت نظریهپردازی جمعی در برابر نظریهپردازی فردی.
اگرچه در جامعه علمی ما هنوز مفهوم نظریهپردازی روشن نیست اما مقاله قدری جلوتر رفته و از ضرورت «نظریهپردازی جمعی» به عنوان محصول یک فعالیت؛ «جمعی» + «بشری» + «ارادی» + «آگاهانه» سخن میگوید.
3- ضرورت اصلاح مسیرکارها و فعالیتهای پژوهشی.
پژوهش و تحقیق بدون نظریهپردازی نو و علمی، ارزش ندارد.
4- ضرورت بررسی نسبت بین مراحل و فرآیند نظریهپردازی با نظریهپردازی جمعی.
یعنی حل مسأله مقاله وابسته به فرآیند نظریه¬پردازی ومراحل خاص آن است وکارهایی که باید در طی این مراحل انجام شود.
* محبوبه میرزاخانی
انتهای پیام/