پست؛ فیلمی در ستایش داستانگویی و فردگرایی
پست را میتوان بهترین فیلم اسپیلبرگ از مونیخ به این سو دانست. حتی بهتر از لینکلن که مستقیما به زندگی یکی از مشهورترین سیاستمداران آمریکا میپرداخت. پست فیلمی است در اوج. فیلمی با صلابت و قدرتمند درباره مفاهیمی که اسپیلبرگ به آنها عشق میورزد. نقد صریحی است به سیاستمداران و ستایش پرشوری است از روزنامهنگارانی که اجازه ندادند سیاست تمام دستاوردهایشان را نابود کند. فیلم ستایشی است از فردگرایی که اسپیلبرگ در تمام سالهای فعالیتش از آن دفاع کرده است.
سینما بیان یک داستان به زبان تصویر است. همه چیز در سینما از داستان شروع میشود. مسئله اصلی برای یک کارگردان در هنگام ساخت فیلم این است که چگونه داستانش را تعریف کند تا بیشترین تاثیر را بگذارد. از این منظر اسپیلبرگ بزرگترین کارگردان عصر ما است. داستانگویی قهار و چیرهدست که با بهترین کیفیت داستانش را تعریف میکند.
در واقع تمام هنر اسپیلبرگ در این است که بلد است داستانش را به صورتی تعریف کند که برای تمام مردم جهان فارغ از نژاد و عقیده قابل فهم باشد. بر خلاف اکثر فیلمهای تاریخی اسپیلبرگ در پست از فرد شروع میکند و بعد به تاریخ میرسد. از زنی مستاصل و درمانده که میخواهد کسب و کار محلی و خانوادگیاش را با حضور در بازار بورس گسترش دهد. زنی که در ابتدای فیلم هنگامی که با بانکداران جلسه دارد خجالت میکشد وسایل و نوشتههایش را روی میز بگذارد در پایان فیلم بدل میشود به زنی که تاریخ آمریکا را تغییر میدهد.
تصمیم دیوانهوار کی گراهام بیشتر از آنکه سر آگاهی باشد از سر لجبازی است. کی که سالها زیر سایه پدر و شوهرش بوده و بعد از مرگ آنها هم مردان دیگری برایش تصمیم گرفتهاند میخواهد از سایه بیرون بیاید و در تاریخ جایی برای خودش دست و پا کند. به همین خاطر بزرگترین تصمیم عمرش را زمانی میگیرد که از همیشه تنهاتر است.
به جز بن بردلی (که او هم بیشتر فکر خودش است) هیچکس از تصمیم دیوانهوار کی حمایت نمیکند. تصمیمی که میتوانست طومار زندگی او و مطبوعات را در آمریکا را برای همیشه در هم بپیچد. اما کی تصمیم بزرگ زندگیاش را میگیرد و اجازه میدهد اسناد محرمانه مربوط به جنگ ویتنام در روزنامهاش چاپ شوند. با همین تصمیم است که بدل به قهرمان خاموش جامعه خودش میشود و از سایه بیرون میآید.
اینگونه است که اسپیلبرگ در پست از فرد شروع میکند و به تاریخ میرسد. سن اسپیلبرگ از مرز هفتاد سال گذشته اما اعتقاد راسخش به انسان برای ایجاد تغییرات بزرگ در تاریخ با سالهای جوانی تفاوتی نکرده است. او در تمام این سالها(خصوصاً وقتی که میخواهد از تاریخ حرف بزند) درست مثل دیوید لین از فرد شروع میکند و تمام تاریخ را از دریچه نگاه همان فرد روایت میکند. افرادی خارج از دایره قدرت سیاسی. افرادی که تصمیم میگیرند با انتخاب خودشان برای کشورشان و هویتشان کاری بکنند. افرادی مثل اُسکار شیندلر، جیمز داناوان و کاپیتان میلر.
شاید تنها استثنا در این میان آبراها لینکلن باشد. در سایر موارد این آدمهای معمولی هستند که سرنوشت کشور خود را عوض میکنند.
پست در بهترین زمان ممکن ساخته شده است. در زمانهای که دونالد ترامپ دارد با تصمیمهای دیوانهوار و احمقانهاش آبروی آمریکا را میبرد. فاشیسم ترامپی دارد تمام چیزهایی را که کی گراهام به خاطر آنها جنگید نابود میکند. ترامپ دارد چهره آن فردگرایی که باعث یک زندگی آزاد بود را مخدوش میکند.
فیلم پست در ستایش انسان است و کیست که نداند تصمیمهای ترامپ چقدر ضد انسانی است. اسپیلبرگ این فیلم را ساخته تا به مردمش یادآوری کند چگونه به اینجا رسیدهاند. پست را ساخته تا آنها به عنوان یک ملت قدر داشتههای خود را بدانند و اسیر عوامگرایی ترامپی نشوند.
اسپیلبرگ با پست به مردمش لزوم حراست از این دستاوردها را یادآوری میکند. دستاوردهایی که در عصر ترامپ فراموش شده است. اسپیلبرگ مثل یک فنسالار توانا که مسلط به ابزار سینما است داستانش را در اوج پختگی روایت میکند. تمام لذتی که هنگام تماشای پست میبریم به همین خاطر است.
کارگردانی پست را ساخته که از تمام ابزارهای سینما برای روایت یک داستان جذاب استفاده میکند و همین استفاده درست و اصولی از ابزارهای سینما به نفع یک داستان جذاب است که باعث شده پست بدل به تجربهای لذتبخش شود. اسپیلبرگ به خوبی از داستان روبه اوج فیلمش استفاده میکند و بخش مهمی از تاریخ را در دل آن میگنجاند و این کار با چنان ظرافتی انجام میدهد که ما هیچگاه به پست به عنوان یک درام تاریخی نگاه نمیکنیم، بلکه داستان گیرا و جذاب آن را پیگیری میکنیم و خودمان نتیجه لازم را از آن داستان میگیریم. داستان زنی که برای بیرون آمدن از سایه تصمیمی گرفت که تاریخ کشورش را تغییر داد.
اسپیلبرگ در پست شعار میدهد. از شعار دادن اِبایی ندارد. اما انقدر بزرگ و حرفهای هست که بداند چگونه شعارهایش را بیان کند تا بیننده با او همراه شود. بلد است جوری این شعارها را بیان کند که بیشترین تاثیر را بگذارد. مثل لحظهای که کی وقتی میبیند هیچکس به اندازه او پوشه و نوشته با خود به جلسه نیاورده آن را قایم میکند و زمانی حاضر میشود آنها را روی میز برگرداند که مشاورش هم به اندازه او پوشه و نوشته روی میز میگذارد. با نشان دادن همین لحظه به ظاهر گذرا اسپیلبرگ موفق میشود درونیات کی را به ما نشان دهد تا بعد از این شخصیت مستاصل به گونهای استفاده کند که بیشترین تاثیر را روی مخاطب بگذارد.
یا لحظهای که خبرنگار روزنامه دارد رای دادگاه را برای همکارانش میخواند و دوربین به صورت گریان او نزدیک میشود تا مرز بین شعار و داستان برداشته شود و مخاطب تحت تاثیر قرار بگیرد. اسپیلبرگ همه چیز را(حتی شعارهایش را) در خدمت یک داستان منسجم در میآورد و همین رمز موفقیت اوست. اسپیلبرگ فقط یک فنسالار و تکنوکرات نیست. کسی است که مرزهای سینما را مدام گسترده میکند. کسی در جهان نیست که فیلمی از او ندیده باشد.علت این شهرت نه توانایی فنی که هنر داستانگویی مردی است که به فرد اعتقاد دارد و به سینما عشق میورزد. پست آخرین دستاورد این عاشق سینما است. دستاوردی جذاب و کامل از داستانگویی بزرگ بنام استیون اسپیلبرگ.
انتهای پیام/