دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

رسم یاران

«و اینک شوکران» روایت عاشقانه‌ای از زندگی شهید منوچهر مدق و همسرش فرشته ملکی است.
کد خبر: ۳۱۸۶۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۵

چهل و سه ترکشی که از بدن حسین عبور کرده بود، خورده بود به من، ولی شدت اولیه رو نداشت.
کد خبر: ۳۱۸۳۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۴

ذوالفقار حسن عزالدین به مادرش گفت: با توجه به خوابی که دیده‌ام این آخرین ناهاری است که با هم می‌خوریم!
کد خبر: ۳۱۸۰۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۳

رسم یاران/ 16

بلندطبعی حر انقلاب

یک قطعه زمین به شاهرخ دادند.اما شاهرخ گفت:خیلی از مردم با داشتن چندین فرزند هنوز زمین نگرفته‌اند.
کد خبر: ۳۱۷۸۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۲

از خدا می‌خواهم جنازه من هم مثل فرزندان شما مفقودالاثر شود تا کمی از شرمندگی شما در بیایم.
کد خبر: ۳۱۷۳۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۰

رسم یاران/ 13

جنگ و صلح برای خدا

وقتی خبر آوردند که عملیات لغو شده، روحیه بچه‌ها فوق‌العاده کم شد.
کد خبر: ۳۱۷۲۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۹

اسلحه‌ای که همیشه روی دوش چمران بود، همان سلاحی بود که آن جا غنیمت گرفتیم.
کد خبر: ۳۱۶۹۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۸

لب خندان و چهره دوست‌داشتنی این طلبه رزمنده هیچ‌گاه از ذهن ما پاک نمی‌شد.
کد خبر: ۳۱۶۵۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۷

منوچهر سه روزه تو كوه و كمر داره راه می‌ره، امروز كه از مأموریت اومد، بوی عطرش خونه رو پر كرد.
کد خبر: ۳۱۶۱۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۶

شهید صیاد شیرازی حفظ مصالح اسلام را به مصالح خودش ترجیح می‌داد.
کد خبر: ۳۱۶۰۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۵

رو به یکی از نیروهایش کرد و گفت: به بچه‌ها بگو جمع شوند، می‌خواهیم عزاداری کنیم.
کد خبر: ۳۱۵۷۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۴

یک روز به من گفت کنار خانه خدا، از او چند چیز خواستم.
کد خبر: ۳۱۵۶۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۳

شهید ابراهیم هادی گفت:چفیه دستمال گردن نیست.بچه‌های رزمنده هروقت وضو می‌گیرند چفیه برایشان حوله است و هر وقت نماز می‌خوانند سجاده است.
کد خبر: ۳۱۵۴۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۲

من فریاد این حیوان بی‌گناه را می‌شنوم؛ من درد او را احساس می‌کنم؛ من اشکی را که در چشمانش می‌غلتد، می‌بینم.
کد خبر: ۳۱۴۹۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۱

موقع خداحافظی با صدایی که می‌لرزید گفتم دلم برایت تنگ می‌شود.
کد خبر: ۳۱۴۶۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۹

وقتی سر از سجده برداشت، بر اثر گریه‌‌، پتوی سربازی که زیر چشمش بود خیس شده بود.
کد خبر: ۳۱۴۳۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۷

برای خیلی‌ها کفن خریده بود؛ ولی هیچ کدام مال خودش نبود. با خنده پرسیدم: پس مال خودت کو؟
کد خبر: ۳۱۴۰۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۷

وقتی وارد خانه شدیم، بغض عباس ترکید و پیوسته خودش را سرزنش می‌کرد.
کد خبر: ۳۱۳۵۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۴

پرطرفدار