دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
با حضور شاعران داخلی و خارجی

نشست ادبی «لبخند جاودانی» برگزار شد

نشست ادبی «لبخند جاودانی» برگزار شد
نشست ادبی «لبخند جاودانی» با حضور شاعران داخلی و خارجی برگزار شد.
کد خبر : 899204

به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، شامگاه چهارشنبه ۹ اسفند، همزمان با شب شهادت شهید امیر حاجامینی نشست ادبی «لبخند جاودانی» با حضور جمعی از اهالی ادب واندیشه کشورهای ایران، هندوستان، افغانستان، تاجیکستان، پاکستان وازبکستان با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار در گروهبین المللی هندیران برگزار شد.

در ابتدای این مراسم سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در سخنانی با اشاره به ابیاتی در باب«فنای عاشق در غلبات عشق» از مولانا، به بررسی جایگاه شهید درادبیات عرفانی پرداخت و اظهار داشت: در ادبیات عرفانی«شهیدان»، «عاشقان»  و «عقل»  مترادف‌اند. شهیدانبه مدد تهذیب نفس، تجرد وجودی و «معرفت» که مقدمه عاشقی است و«بال های عاشقی»؛ برتر و فراتر از مرغان هوایی در ساحت حضرتدوست پرواز می کنند که «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ».

شهیدان «شاهان» عالم غیب اند که به یاری عشق، باب های عوالم پنهان راگشوده اند و از جمله رموز توفیق آنها در این پرواز عاشقانه؛ رهایی از«انواع خویش» است. شهیدان علوی-حسینی در عشق فانی گشته اند.

رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در بخش های دیگری از سخنان خودشهدای دفاع مقدس و شهدای جبهه مقاومت را مصداق های بارزی برایمکتب عشق و عرفان و شهادت در عصر حاضر عنوان کرد و افزود: شهیدامیر حاج امینی، در جوانی با چهره گلگون به دیار عاشقان شتافت او همنشین سپاه عشق شد که رهبرانش علی(ع) و حسین(ع) هستند و سردارش«ابوالفضل العباس»(ع). او راه علی اکبر(ع) را شجاعانه ادامه دارد.

سیده بلقیس فاطمه حسینی شاعر پارسی زبان و استاد دانشگاه از دهلینو گفت:   عکس شهید امیر حاج امینی را که دیدم از جبهه به خانه رسیدم.  آرامش و طمأنینه ای که بر چهره ی پر خون این مجاهد مشاهده کردم آیهی نورانی «یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» را در ذهنم جلوه داد. البته چون خودممادر هستم ، درد مادرش مرا محزون کرد. خداوند متعال درجات شهید رامتعالی بفرمایید و اهل خانه و متعلقینش را صبر دهد

سید مسعود علوی تبار شاعر؛ در بخشی از صحبتهای خودعنوان کرد: تصویر مظلوم، زیبا و عرفانی چهره ی نورانی و سراسر آرامش شهید امیرحاج امینی که توسط احسان رجبی در لحظه ی عروج ملکوتی شهید دردهم اسفند ماه ۱۳۶۵ ثبت شد گواهی بر این مطلب است که نه تنها خودشهدا زنده اند و صد البته زنده ی جاوید، بلکه هرگونه نام و نشان و یادیاز آنان منشأ اثر و خیر و برکت و پویایی در سطح فرد و جامعه می باشد.  در این نشستی که امشب و در شب شهادت شهید برپا شد شاهد طوفانیاز جنس احساسات، عواطف و اندیشه های متعالی شاعران و دیگرهنرمندان کشورهای مختلف حوزه ی ایران فرهنگی بودیم . به توفیق الهی وبا نگاه و عنایت شهید إن شاء الله به زودی آثار ارائه شده در این محفل درقالب کتابی چاپ و در دسترس عموم عزیزان قرار خواهد گرفت.

همچنین این محفل ادبی با بداهه نویسی اساتید خوشنویسی نظیر مسعودربانی و محسن شعبانی از ایران و  و محمد آرمان حبیب از کشورهندوستان همراه بود.

برخی از اشعار ارائه شده در این نشست را با هم مرور می کنیم.

علیرضا قزوه

الهی خیر از عقبی ببینی

شهیدم ای امیر حاج امینی

لبت خونی، لباست غرقه در خون

ندیدم خنده با این دلنشینی

امیر عاملی

به چشم بسته به دیدار دیدنی شده ای

گلی که از نظر یار چیدنی شده ای

خداست مشتری خون رفته ی شهدا

امیر حاج امینی  خریدنی شده ای

غلامرضا کافی

خوشا آن گل که همچون حاج امینی

نسیمی عاشقانه  پرپرش کرد

شهادت گرچه مرگی بود شیرین

لب خونین تو، شیرین ترش کرد!

سید عبدالله حسینی

بردل مرا شرار تو تا چند میزنی

مابین عشق و حادثه پیوند میزنی

با من بگو چه کس سر بالینت آمده است

کاین گونه می شکوفی و لبخند میزنی

جعفر محمد ترمذی(ازبکستان)

ز خونت لاله مى رويد بهاران

پس از فرياد و شيون هاى باران

چنانکه رسته از خون سياوش

سياووشان كنار جويباران

رضا اسماعیلی

اگر فارغ ز وسواس زمینی

اگر خواهان عطری دلنشینی

گذر کن از گلستانِ شهیدان

نظر کن بر رُخ ماه «امینی»

عبدالرحیم سعیدی راد

چنان ماهی زمینی یاد بادا

شکوهی مه جبینی یاد بادا

شهیدی با گل لبخند بر لب

امیر حاج امینی یاد بادا

بلرام شکلا(هندوستان)

شهیدان با خدا دیدار کردند

تمام خویش را ایثار کردند

«امیرِ» مُلکِ مهرِ ماه و شمس اند

چو جا بر گنبد دوّار کردند

ایرج قنبری

ای ماه چه لبخند قشنگی داری

چه چفیه و سربند قشنگی داری

خونین پر و سینه سرخ اما سرمست

با دوست چه پیوند قشنگی داری

رضا عبداللهی

شکسته های دل رابند می زد

شقایق رابه خون پیوندمی زد

به گریه دست تربت می سپردند

چه زیبا برهمه لبخندمی زد

سیده بلقیس فاطمه حسینی (هندوستان)

زبان عاشقی می داند این مرد

سرود عاشقی می خواند این مرد

نشسته بر براق آرزوها

به سمت زندگی می راند این مرد

صادق رحمانی

تو مثل ابر باران‌زاده بودی

که شعر تازه‌ی ما را سرودی

اگر خون شما جاری نباشد

به سالی گردد ایران خشک‌رودی

فاطمه عارف نژاد

پیروز فصل آخر خون و خطر شدی

آرام چشم بستی و آرام‌تر شدی

خط زیر آتش و نفست زیر ذره‌بین

خورشید خیره شد به تو و شعله‌ور شدی

مقصد تو را به خویش فراخواند، صبح زود

همپای جاده پا به رکاب سفر شدی

تا آسمان برای تو آغوش باز کرد

پروانکرده با همه تن بال و پر شدی

هرکس که ماند بی‌خبر از راز عشق بود

رفتی و برنگشته سراپا خبر شدی

در روضه‌های علقمه آب از سرت گذشت

در بین خیمه‌های غمش دربه‌در شدی

بر شانهٔ وصال که آرام شد سرت

آرام چشم بستی و آرام‌تر شدی

کاظم جیرودی

به گلگون رخ تابناکت قسم

به گل های رسته زخاکت قسم

بپوییم راه تورا ای شهید

به آن جسم گلگون وپاکت قسم

سید مسعود علوی تبار

در لحظه مرگ شادمانی دارد

مستی شراب آن جهانی دارد

در گوشه ی لبهای به خون خفته ی او

لبخند، حضور جاودانی دارد

مهدی باقرخان (هندوستان)

شهادت سرنوشت حاج امینی ست

کجا این عرشی از جنس زمینی ست

وجود او همه عین الیقین بود

سجود او همه حق الیقینی ست

پروانه نجاتی

سخت است ز دیگران چنین دل بردن

لبخند زدن  زمان ضربت خوردن

هست آرزوی هزار ها همچون من

مانند شهید حاج امینی مردن

وحید ضیائی

بسته ست به خون لبی که یا هو یاهو

پیوسته ی یا ربی که ... یاهو یا هو

لبخند تو از خود خدا نقاشی ست

از دامن زینبی ...که یا هو یا هو

سارا جلوداریان

از خرمن عشق، خوشه‌چینی زیباست

حقا که وصال اینچنینی زیباست

هنگام به‌خون‌خفتن و اشهدگفتن

لبخند امیر حاج امینی زیباست

هرمز فرهادی بابادی

هرچند( امیر) عشق بی تردیدم

از مذهب عاشقانه ات فهمیدم

یک روز شهیدت ای وطن خواهم شد

بر بال فرشته می دهی تعمیدم

شاه منصور شاه میرزا(تاجیکستان)

به روی آینه ها پرده ی غبار افتاد

دوباره دل به غم عشق تو دچار افتاد

تو غرق خنده گذشتی از این دیار ولی

چه درد ها که به این قلب داغدار افتاد

کمیل کاشانی  

سرمستیِ از جام یقین یعنی عشق

خون بسته شکوفه بر جبین یعنی عشق

از بس به وصال یار مشتاق شدی

لبخند زدی به مرگ ، این یعنی عشق

شعبان کرمدخت

با همین جان و جامه‌ی خونین

می‌روی تا کرانه‌ی دیدار

تا شود منتشر روایت تو

زلف خود را به دست باد سپار

سمت پیشانی تو می تابد

همه شب ماه مهربان انگار

در دلت جلوه‌ای ست شورانگیز

بر لبت.ریخته هزار اسرار

گرچه چشمان بسته‌ای دارد

حاج امینی‌ست همچنان بیدار

حمیده پارسافر

تماشا می کنم عکس تو را بر سینه ی دیوار

جهانی می شود بر شانه های خسته ام آوار!

غزل با گریه جاری می شود بر گونه ی دفتر

چه دردی می کشد وقت نوشتن، جوهر  ِ خودکار !

تو با لبخند سرخت ، ریختی بر هم جهانی را

زمین در جست و جوی خنده ات  آواره است انگار

خیالت مثل باران، در دو چشمم آشیان دارد

خیالت مثل دریایی زلال از آسمان سرشار

رها مانده است در دلتنگی ِ شب های حیرانی

دل، این آیینه ی لبریز ِ  از تاریکی و زنگار

امیر ِحاج امینی ! آفتاب ِ بی غروب عشق!

شهید ِ نور و لبخند! ای دو چشمت تا ابد بیدار

نگاهی کن دل ِ تاریک ما را نور باران کن!

ببر از چشم هامان با دعایت، اشک را این بار

علی اصغرالحیدری(هندوستان)

شهادت ارث اهل عشق و درد است

بریده سر، همیشه سربلند است

نمی ترسند اهل عشق از مرگ

شهادت، بهترین معراج مرد است

فاطمه نانی زاد

شهید پرپرم، حاجی امینی

میون عرشی و بالانشینی

نگاهت آشنا با آسمونه

غریبه با اهالی زمینی

ایمان طرفه

نشد خورشیدچینی را بفهمم

کمال عشقِ دینی را بفهمم

«خدایا عاشقم کن»عاشقم تا

«امیر حاج‌امینی» را بفهم

مسعود ربانی

سر و رو لاله گون لبخند میزد

میان خاک و خون لبخند میزد

امیر حاج امینی غرقه در خون

به این دارالجنون لبخند میزد

سید حکیم بینش

نمی گویم چنانی یا چنینی

ولی گل می¬شوی با گلنشینی

به یک دیدن تو عادت میکنی عشق!

به لبخند امیرِ حاج امینی

سید مهدی بنی هاشمی لنگرودی

اگر پرخون تنش روی زمین است

بدان معراج هر عاشق همین است

شهادت میدهد لبخندش این را

سرش بر روی پای شاه دین است

شوجان پرویز(بنگلادش)

خون ریخته ای برای خاک کشور

نامت به دل و خیال رویت در سر

سوگند به لبخند و به آرامش تو

خون تو نمی رود شهیدا به هدر

فرزانه قربانی

چه غمِ نهفته ای درون عکست دیده؟

که برای غربتت ،نگاه من باریده

تو چه کردی که دل خسته ی من جذبت شد

تو چه کردی که چنین دست و دلم لرزیده

به تماشای لب خونی تو مشغولم

تو که لبخند شهادت به لبت روییده

بوی سیب از دل لبخند شما می آید

چه کسی آن لب خونین تو را بوسیده

چقدر حرف به دل داری و ساکت هستی

چقدر شعر به لب داری و کس نشنیده

گرچه بسته است نگاه تو ولی خورشیدی ست

که به روی شب تنهایی من تابیده

یوشدا کامل

لبم خونین ولی لبخند دارم

همیشه با خدا پیوند دارم

خداوندا خدایا عاشقم کن

ز مهرت بر سرم سربند دارم

حسین عبدی

عجب خواب خوشی، خواب شهادت

دو بیت سرخ در باب شهادت

امیر حاج امینی را ببینید

چه تمثالی ست در قاب شهادت

فائزه زرافشان

کو جنگ؟ بگو وقت وصال یار است

کو زخم؟ بگو که سرخوشی بسیار است

آرام، چنان به شطّ خون خوابیدی

انگار سرت به شانه‌ی دلدار است

میثم یوسفی سُرخَنی

به این آمد شدِ آونگی ام هر بار می خندی

به  این اوضاعِ هر روزه، به این تکرار می خندی

به این دلبستگی هایم، به این واگویه ها با خود: 

«که آری می رسی میثم»، به این افکار می خندی

به این: من می رسم هایم، به این: یک روز آخر من...

به این شوق رسیدن های خنده دار می خندی

تو می دانی که پایانی ندارد این کمِ دنیا

زیاده خواهی ام را، هان تاسف بار می خندی

تو می دانی که پایانی ندارد این دویدن ها

و من می مانم و یک عمر حسرت وار، می خندی

بیا، آری مرا هم مثل خود کن، مثل این لحظه

درست اینگونه که از جان و دل سرشار می خندی

جوابم را به لبخندی بده، من هم شهادت را...؟

امیر حاج امینی آه باز انگار می خندی

ابراهیم میر

از  تُنگ  حصار  تن گذر خواهم کرد

در  راه  رسیدنش  خطر خواهم کرد

با بوسه ی   پیغمبر   اعجاز   لبش

از  مرگ  به  زندگی سفر خواهم کرد

سیده کبری حسینی بلخی (افغانستان)

روایت کن امیر، حاجی امینی

بگو آن سوی این عالم، چه بینی

چقدر این عکس راز و رمز دارد

چقدر ای عکس زیبا، نازنینی

سمانه خلف زاده

دریاست دلت،زلال مثل دریاست

چشمان تو روشناست،صبح فرداست

در لحظه ی آخر رسیدن به بهشت

لبخند بزن که خنده ی گل زیباست

محمد فاطمی منش

چون رنگ ستاره شوق تابیدن داشت

از باغ فلک، هوای گل چیدن داشت

وقتی که گلوله ای دلش را ترکاند

لبخند نشسته بر لبش دیدن داشت

زهرا میریان کُرمی

غرقه درخون برزمین افتاده‌ای

درسِ از دنیا بریدن  داده‌ای

تو امیری و شهیدی سربلند

حاج امینی ! این چنین آزاده‌ای

فاطمه ناظری

امیر‌حاج امینی بی‌قراری!

تو در راه خدا جان می‌سپاری 

شهید من! کجا بودی؟ چه دیدی؟ 

که بر روی لبت لبخند داری 

سارا‌ عبداللهی‌فر

به لب داری  چه لبخند حزینی

امیر دل تویی ای حاج امینی

هزاران حرف باشد در نگاهت

چه زیبا با خدایت همنشینی

عبدالرحمن حواشی

به چشم بسته دنیا را تو دیدی

همان زیبای زیبا را تو دیدی

همه درگیر امروزیم ، اما

تمام روز فردا را تو دیدی

ام البنین بهرامی

لبی خندان و چشمی خونفشان داشت

تو گویی ذکر زهرا بر زبان داشت

میان کربلای ۵ دیدیم

که از عباس حیدر او نشان داشت

محمد علی یوسفی

به شدت عاشق است از دور پیداست

شهیدی لایق است از دور پیداست

در این رؤیای پاک شاعرانه 

طلوعی صادق است از دور پیداست

 

 

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب