هدیه شهید باکری و همسرش به جبهه
به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، بعضی از روزهای سال برای هر یک از ماه یادآور خاطراتی هستند که گاهی با آن خاطرات لبخند میزنیم و گاهی دلتنگ تمام ثانیههای آن روزها میشویم. بخصوص اگر خاطرات از یک شهید باشد.
دراین روزها که دومین ماه از فصل پاییز را سپری میکنیم، برای همسر شهید «مهدی باکری» یادآور روزهای نامزدی و مراسم عقد در سال ۱۳۵۹ است. روزهایی که دیگر «صفیه مدرس» باید خود را برای زندگی پرتلاطم آماده میکرد. زندگی که باید کنار فرمانده لشکر عاشورا بود و قوت قلبی برای ادامه مقاومت.
روایت همسر شهید باکری را در این روزهای پاییزی میخوانیم.
با هدایای عروسی کلمن خریدیم فرستادیم جبهه
من و آقامهدی زندگی مشترکمان را با مراسم سادهای شروع کردیم. بعد از مراسم هرچه به عنوان هدیه عروسی به ما دادند، جمع کردیم کنار. آقامهدی به من گفت: «ما که اینا رو لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنی؟» گفتم: «مثلا چی؟» گفت: «کمک کنیم به جبهه.» گفتم: «قبول!» بعد ما کلمن خریدیم فرستادیم جبهه.
استفاده از خودکار بیتالمال ممنوع!
یک روز وقتی آقامهدی داشت از خانه بیرون میرفت، گفتم: «دفعه دیگه میایی از جاده دزفول که زمستانها سبزیهای خیلی خوب دارند، بخر بیار» گفت: «بنویس» با خودکاری که روی زمین بود، برداشتم بنویسم. یکدفعه آقامهدی داد زد و گفت: با آن خودکار نه مال بیت المال است!» گفتم: «آقا مهدی فقط اسم سه تا سبزی میخواهم بنویسم» گفت: «حق نداری از خودکار بیتالمال استفاده شخصی کنی!»
قول شفاعت آقامهدی
یکبار برنامهریزی کردیم تا سفری به مشهد داشته باشیم. اما آقامهدی آنقدر سرش شلوغ بود که نشد برویم. در واقع آخرین زیارتی که آقامهدی میدانست زیارتی در کار نیست. او راه میرفت و فکر میکرد! میخواست حرف بزند، اما نمیدانست چطوری شروع کند.
بالاخره سکوت را شکست و گفت: «صفیه! بنشین روی چهار پایه» نشستم. چهارزانو جلوی من نشست. دو دستم را در دستش گرفت و گفت: «اول بگو ناراحت نمیشی بگم؟!» گفتم: «بگو! ناراحت نمیشم.» گفت: «نه! قول بده!» گفتم: «باشه، قول میدم.» گفت: «حلام کن! من قول داده بودم مشهد ببرم یا تو را به سفر حج بفرستم، اما کار آنقدر زیاد است و سرم شلوغ که نشد برویم؛ و این بار هم نمیتوانیم برویم مشهد. حلالم میکنی؟» زرنگی کردم و گفتم: «تو هم من رو حلال میکنی؟» گفت: «حتماً» گفتم: «قول میدی اگه شهید شدی، شفاعتم کنی؟» گفت: «حتماً، حتماً».
انتهای پیام/