معلم شهیدی که میگفت بدون حجاب سر مزارم نیایید
خبرگزاری علم و فناوری آنا ـ فاطمه ملکی: شهید «امیرحسین عظیمی» قبل از تحول روحی، زندگی لاکچری داشت. پدرش از سرشناسان محله شاهعبدالعظیم بود. وضع مالی خوبی داشتند. امیرحسین هم به تبع شرایط خانواده هیچ وقت لباس ارزانقیمت نمیپوشید و حتی سفارش کرده بود پدرش از کویت برایش خودروی گالانت آلبالویی رنگ خریده بود. بر اساس اصالت خانوادگی که داشتند، امیرحسین در مسیر خوشگذرانی، حریم محرم و نامحرم را رعایت میکرد.
** پای منبر شیخ حسین انصاریان متحول شد
پیروزی انقلاب اسلامی و نشستن امیرحسین پای منبر شیخ حسین انصاریان، آغاز تحولی عظیم در زندگی وی شد. طوری که وی وارد شغل معلمی شد و دیگر این امیرحسین، امیرحسین سابق نبود. او مسیر استغفار را در پیش گرفت، لباسهایش را به محرومان بخشید و رفتن به مناطق محروم اطراف تهران را در برنامههای خود قرار داد.
** مردم دُرسنآباد، زائر همیشگی مزار امیرحسین
امیرحسین دیگر معلم دانشآموزان روستای دُرسنآباد قوچحصار در اطراف تهران شده بود. حتی دیگر سراغ رفقای قدیمیاش نمیرفت و جای آنها را دانشآموزان محروم پر کرده بودند. هر طوری که میتوانست به خانواده این دانشآموزان کمک مالی میکرد. این شهید معلم، حقوق خود را صرف خرید خودکار و دفتر برای دانشآموزان مناطق محروم میکرد و هیچ وقت پیش کسی نمیگفت. تا اینکه بعد از شهادتش خانوادهاش از طریق مردم روستای درسنآباد از این کارهایش مطلع شدند.
از درسنآباد تا پالایشگاه حدود ۴ کیلومتر جاده خاکی بود که امیرحسین پیگیری کرد تا این مسیر آسفالت شود. کارهای خیر این معلم شهید برای همیشه در اذهان مردم این روستا مانده است و بعد از گذشته ۴۰ سال از شهادت این معلم، مردم درسنآباد زائر مزار وی هستند.
** میگفت: دزد از دیوار بالا میآید، من ازدواج کنم؟
محمد عظیمی پدر شهید امیرحسین درباره روحیات فرزندش میگوید: «پسرم چند بار به جبهه اعزام شد. در این اعزامها سه بار مجروح شد و چند ماهی هم در بیمارستان بستری بود. وقتی این شرایط را دیدم به او گفتم: به اندازه سهم خودت به جبهه رفتهای، دیگر نرو! امیرحسین در پاسخ گفت: مگر دین هم سهمی است؟! برای اینکه جلوی رفتناش به جبهه را بگیرم، به او گفتم: ازدواج کن! اما گفت: دزد از دیوار بالا میآید، من ازدواج کنم؟! امیرحسین طوری شده بود که دیگر به مال دنیا اهمیت نمیداد. حتی یکبار به او گفتم سند خانه را به نام خودت میزنم، فقط بمان و نرو. امیرحسین گفت: اینها مال خودت.»
تغییرو تحول در ظاهر و باطن و اعمال امیرحسین مشهود بود. او حتی دیگر اسراف نمیکرد. پدرش درباره این روحیه امیرحسین میگوید: «پسرم ماشین گالانت را با یک آفتابه آب میشست. به او میگفتم چرا با شلنگ نمیشویی؟ گفت: اسراف میشود. گفتم همه مردم خیابان و باغچهها را با شنگ میشویند! گفت: امام گفته این کار رو نکنید! آن زمان یک خودکار به قیمت ۲۰۰ تومان از مشهد برایش سوغاتی آوردیم و هر کاری کردیم این خودکار را در جیبش نگذاشت و گفت: بچههای مردم میبینند و دلشان میخواهد. امیرحسینی که دنبال لباسهای برند و خاص بود، طوری شده بود که خودش را زیردست همه میدانست.»
پدر شهید درباره رعایت حال مردم از طرف شهید عظیمی بیان میکند: «پسرم در نزدیکی خیابان حرم حضرت عبدالعظیم مغازه آرایشگری مردانه داشت. یک صندوق کنار مغازه گذاشته بود . وقتی کار اصلاح مردم را انجام میداد، میگفت: هر کس هر مقداری که دوست دارد در صندوق بیندازد.»
** معلم شهیدی که میگفت بدون حجاب سر مزارم نیایید
معلم شهید «امیرحسین عظیمی» مانند بسیاری از شهدا که برای دفاع از مملکت و ناموس راهی جبههها شده بود، روی مسئله حجاب حساسیت زیادی داشت. اول از همه به خواهرانش و بعد بقیه زنان و دختران وصیت کرده بود که بدون حجاب بر سر مزار من نیایید. او در آخرین تماس تلفنی خود به خواهران و برادر خود میگوید: من دیگر برنمیگردم. احترام مامان و آقاجون را داشته باشید و نماز را فراموش نکنید.
** درباره شهید
معلم شهید «امیرحسین عظیمی» متولد ۱۳۳۷ در محله شاهعبدالعظیم بود که روز ۱۳ اسفند ۱۳۶۲ در جریان عملیات خیبر و در منطقه جزیره مجنون به شهادت رسید. مزار این شهید در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) است.
انتهای پیام/