دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
بازخوانی یک خاطره از کتاب «سفیر قدس»؛

چه کسی محمدجواد ظریف را به تحصیل در رشته علوم سیاسی سوق داد؟

چه کسی محمدجواد ظریف را به تحصیل در رشته علوم سیاسی سوق داد؟
در کتاب خاطرات «سفیر قدس» موضوع جالبی درباره توصیه به محمدجواد ظریف برای تغییر رشته دانشگاهی مطرح شده که او را به سمت خواندن حقوق بین الملل و علوم سیاسی سوق می‌دهد.
کد خبر : 818919

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری آنا، همزمان با ۱۶ آذر روز دانشجو برش‌هایی از کتاب «سفیر قدس؛ بخشی از خاطرات مرحوم حسین شیخ‌الاسلام» در این مجال منتشر می‌شود.

«حسین شیخ‌الاسلام» را می‌توان الگوی انگیزه‌مندی، تکلیف‌مداری، پرکاری و تواضع دانست. این را می‌توان در برهه‌های مختلف خاطراتش به خوبی لمس کرد، چه در دوران تحصیل در آمریکا، چه ایام حضور در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی، چه در مقطع خدمت در وزارت امورخارجه و چه در سال‌های فعالیت در جبهه جهانی مقاومت.

او نمادی از خودباوری، عزم راسخ و امید به آینده بود. از امام خمینی(ره) و آیت‌الله خامنه‌ای آموخته بود که می‌توان دیوارهای امتناع و انسداد را در هم شکست و باور داشت که با دستان کوچک می‌توان معجزه‌های خارق‌العاده‌ای را رقم زد، درست همان‌طور که معجره‌هایی مثل تسخیر لانه جاسوسی و جنگ ۳۳ روزه حزب‌الله لبنان با دستان کوچک محقق شدند.

چه کسی محمدجواد ظریف را به تحصیل در رشته علوم سیاسی سوق داد؟

سیاست‌ورزی شیخ‌الاسلام نه از جنس مشاجره‌های روزمره جناحی بود که حواس را پرت و توان را سست می‌کند، بلکه برآمده از مبانی مستحکم و بینش عمیقی بود که از امام خمینی(ره) برگرفته بود. او اعداء عدو را اسرائیل و سپس آمریکا می‌دانست و مبنای سیاست‌ورزی داخلی‌اش هم همین بود. از همین‌روست که هم در دوران تصدی‌گری میرحسین موسوی بر وزارت امورخارجه، در کنفرانس جبهه پایداری عرب مشارکت می‌کند و هم در زمان تصدی‌گری علی‌اکبر ولایتی، در ارتباط با گروه‌های مبارز لبنانی و سوری قرار داشت و هم در وقایع سال ۱۳۸۸ متفکرانی به میرحسین موسوی نهیب زدند که کاری که می‌کند عملی ضد انقلابی است.

شیخ‌الاسلام اهداف اصلی‌ خودش را قربانی درگیری‌های جناحی داخلی نمی‌کرد. از سوی دیگر، مهارت‌هایی که کسب کرده بود، او را در پیشبرد اموری که بر خود تکلیف می‌دانست کمک می‌کرد. تسلط بر زبان انگلیسی مزیت نسبی و برگ برنده او برای فعالیت مؤثر و کارآمد در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی بود.

مرحوم شیخ‌الاسلام که حقیقتاً اسوه تواضع و فروتنی بود، همواره می‌گفت یکی از خوشبختی‌هایش این بود که در این دنیا همنشین شهدایی همچون سیدعباس موسوی، عماد مغینه، فتحی شقاقی و شهید سیدکاظم کاظمی (نذیر) و شهید حاج قاسم سلیمانی بود.»

 در ادامه چند خاطره به مناسبت روز دانشجو مرور می‌شود:

من یکی از دانشجوهای فعال در انجمن(اسلامی) و دبیر انجمن کل بودم. باید می‌رفتم و در نشست شرکت می‌کردم. گاهی هم دبیر منطقۀ خودم بودم و باید می‌رفتم...

در پایان یکی از همان جلسات، جوانی ایستاد و با من صحبت کرد. آن جوان، «جواد ظریف» بود که بعداً هم عضو انجمن شد. او در سانفرانسیسکو کامپیوتر می‌خواند و من هم در برکلی کامپیوتر می‌خواندم. نمی‌دانم او در کنفدراسیون فعال بود یا نه؛ البته گمان نمی‌کنم. او بلافاصله جذب انجمن اسلامی شد، به‌خصوص که سابقۀ تحصیل در مدرسۀ علوی هم داشت. آقای ظریف مشکلی پزشکی داشت که از کلاس نهم به مدرسۀ علوی نرفت. برای معالجه به خارج مهاجرت کرد و دبیرستانش را در خارج از کشور به پایان رساند. به همین دلیل به زبان انگلیسی بسیار مسلط بود. به او پیشنهاد کردم: «همۀ ما داریم مهندسی می‌خوانیم. مگر اسلام چقدر مهندس می‌خواهد؟! تو با تسلطی که به زبان انگلیسی داری، برو حقوق بخوان.» در کتاب خودش به‌نام «آقای سفیر» هم اشاره کرده است که حسین شیخ‌الاسلام به من پیشنهاد کرد «علوم سیاسی و حقوق بین‌الملل» بخوانم.

خلاصه آقای ظریف پیشنهاد من را پذیرفت و رشتۀ کامپیوتر را رها کرد و بعد به آریزونا رفت.

***********

بعد از اینکه به ایران آمدم، بدون اینکه استخدام شوم در وزارت ارشاد مشغول به کار شدم. در آن زمان، آقای ناصر میناچی وزیر ارشاد بود. روزنامه‌های انگلیسی‌زبان را می‌خواندم و هرجا به پاسخ نیاز داشت، مقاله‌ای می‌نوشتم و پیگیری می‌کردم که پاسخ ما چاپ شود. این کار ادامه داشت تا اینکه سفارت آمریکا توسط نیروهای انقلابی سقوط کرد. آن‌ها این کار را تسخیر لانۀ جاسوسی نامیدند و البته برای حرکت و نام‌گذاری خود دلایل روشنی داشتند.

یکی از دلایل این حرکت این بود که ۱آبان۱۳۵۸ آمریکا اجازه داده بود شاه وارد خاک آن کشور شود؛ برای همین ملت ایران احساس کرد در آمریکا توطئه‌ای ضدایران در حال شکل‌گیری است. دانشجویان با ذات انقلابی‌شان و صرفاً برای اینکه شاه را از آمریکا پس بگیرند، سفارت این کشور را اشغال کردند. در واقع ابتدا قصد مبادلۀ گروگان‌ها با شاه را داشتند.

از سوی دیگر، این هم مشخص بود که انقلاب اسلامی فراتر از ‌نهضت ملی ۱۳۳۲ است. به‌ اعتراف رسمی‌ مقامات آمریکایی، در سال۱۳۳۲ از همین لانۀ جاسوسی، آلن دالس و کیم روزولت که دو مأمور سیا بودند، کودتایی ضد دولت ملی مصدق ترتیب دادند. برای همین، در مصاحبه‌هایمان قبل از انقلاب، به‌صراحت به آمریکایی‌ها می‌گفتیم: «شما بودید که شاه را در کودتای ۲۸مرداد به ملت ما تحمیل کردید.»

*****************

آمریکایی‌ها معتقد بودند امام(ره) انسان عجیبی است و می‌گفتند: «بزرگ‌ترین اشتباه ما این است که او را نشناختیم و تصویر درستی از قدرت مذهب و توانایی‌اش در بسیج ملت نداشتیم و کل ماجرا را دست‌کم گرفتیم.»

گمان آن‌ها این بود که وظیفه داشته‌اند با ایشان تماس بگیرند. البته واقع امر این است که تحلیل سفارت در ایران با تحلیل وزارت خارجۀ آمریکا متفاوت بود. ایران اساس قدرت آمریکا در منطقه محسوب می‌شد؛ لذا برای آمریکا بسیار اهمیت داشت. به همین دلیل است که یکی از بلندپایه‌ترین ژنرال‌های چهارستارۀ آمریکا، آقای هایزر، را به وزارت خارجه منتقل کردند. او در مأموریت‌های متعدد به ایران رفت‌وآمد می‌کرد تا اوضاع را برای تصمیم‌گیری‌های آینده به‌درستی ارزیابی کند.

برای استقرار او هیچ‌جا امن‌تر از ستادکل ارتش نبود؛ چون ۴۰هزار آمریکایی در آنجا حضور داشتند. احتمالاً تصور می‌کرد اگر تهاجمی هم بشود، نیروی نظامی می‌تواند از وی دفاع کند؛ به‌ویژه که یکی از روش‌ها و پیشنهادهایشان، کودتا در ارتش بود و سابقۀ این کار را هم داشتند. اما حضرت امام(ره) شهید بهشتی را فرستاد تا با او ملاقات کند و بگوید کار تمام است. بی‌‌جهت کاری نکنید که کشتار زیاد شود. هرچه انقلاب خونین‌تر شود، بیشتر گردن شما را می‌گیرد. این کار بیانگر کفایت و درک امام از مسائل بود. هنر شهید بهشتی این بود که در جلسه‌اش با هایزر، توانست به او تفهیم ‌کند خشونت بیشتر سرنوشت انقلاب را عوض نمی‌کند و فقط آمریکا را نزد ملت ایران منفورتر می‌کند.

من که کار دیپلماسی کرده‌ام خوب می‌دانم چقدر کار بزرگ و مشکلی است که فردی بتواند با تبحر کامل، کسی مثل هایزر را که هدفش حفظ حکومت شاه و آمریکاست، به نتیجه‌ای برساند که بفهمد سعی او بی‌فایده است و مجابش کند از خشونت بیشتر بپرهیزد. این یکی از مهم‌ترین ملاقات‌هایی است که در سال۱۳۵۷ انجام شد و خدمت بزرگی به ملت ایران و انقلاب کرد؛ اما متأسفانه عده‌ای بی‌دین یا بهتر است بگویم دنیاپرست، ارزش کار ایشان را درک نکردند و از این ملاقات، تفسیری ناروا ارائه کردند

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب