روایت محسن رضایی از جریان انهدام گروهک فرقان
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا و به نقل از پایگاه اطلاع رسانی محسن رضایی، به مناسبت سالروز شهادت استاد شهید مرتضی مطهری، بخشی از ناگفتههای تاریخ انقلاب اسلامی نخستین بار در باره چگونگی شهادت شهید مطهری و نحوه مبارزه با گروهک فرقان منتشر میشود. این نوشتار برگرفته از مجموعه خاطرات سرلشکر پاسدار محسن رضایی است که به تازگی در کتابی تحت عنوان «راه» منتشر شده است و به بیان بخشی از دلایل تشکیل واحد اطلاعات سپاه و جزئیات دستگیری عوامل گروهک تروریستی فرقان میپردازد.
متن خاطره دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام که در آن دوره، مسئولیت اطلاعات سپاه را در اختیار داشت، به این شرح است:
شهید مطهری
واقعه شهادت استاد شهید آیتالله مطهری یکی از ضایعات سنگین برای انقلاب و نظام اسلامی بود. شخصیتی که مردم و انقلابیون، انقلاب را با آرا و نظرات وی میشناختند و میتوان وی را تئوریسین انقلاب اسلامی ایران دانست. در مقام بالای آن شهید فرزانه همان بس که حضرت امام (ره) او را پاره تن و حاصل عمر خود میدانست. این ضایعه دردناک توسط گروهکی تروریستی به نام فرقان که در ایدئولوژی خود دچار گمراهی شده و راهکار مقابله با اندیشهها را ترور میدانستند، انجام شده بود. متاسفانه پس از شهادت آیتالله مطهری، چند نفر دیگر نیز توسط این گروه منحط ترور شدند و در این شرایط من فعالیتهای سیاسی را کنار گذاشتم و خرداد ٥٨ وارد سپاه شده و اطلاعات را شکل دادم خداحافظی با سیاست برای اولین بار درزندگی من شکل گرفت در مقابله با فرقان چون خیلی دستمان پر نبود و تنها توانسته بودیم سرنخهایی از خانههای تیمی فرقان به دست آوریم، خجالت میکشیدیم پیش امام برویم. البته، راجع به حوادث کردستان خدمت امام میرسیدیم، اما درمورد فرقان حرفی نمیزدیم. چند ترور دیگر هم توسط فرقان انجام گرفت که برخی از آنها مانند شهید قرنی موفق بود و برخی مانند ترور آقای هاشمی رفسنجانی ناموفق بود. گروه فرقان مقام معظم رهبری را هم جانباز کردند.
مسئولیت عملیات بر عهده اینجانب بود. درعین حال، بچههای عملیات، تعقیب و مراقبت و شنود همگی با هماهنگی کامل دراختیار آقای محمدعلی رمضانی بودند و من به آنها گفته بودم که عملیات را با رمز «یا زهرا» آغاز کنید. به برکت اسم حضرت زهرا (س) این عملیات با موفقیت کامل همراه بود و بدون آنکه کسی از بچههای ما شهید شود، همه آنها را گرفتیم، درحالیکه تمام اعضا و خانههای تیمی گروه فرقان هم اسلحه و هم نارنجک و مواد منفجره و تجهیزات دیگر در اختیار داشتند.
آن زمان بعضی میگفتند که باید به خانههای تیمی حمله کرده و با دستگیری افراد این خانهها بقیه را دستگیر کنیم، اما ما بر مبنای سابقه کار چریکی در دوره قبل از انقلاب میدانستیم اگر در آنها هوشیاری به وجود بیاید، همه سرنخها نابود میشود و از این به بعد، شناسایی و یافتن بقیه افراد آن کار سختی است. درمورد فرقان نیز چون مطمئن نبودیم میتوانیم گودرزی رهبر گروه را دستگیر کنیم، لذا تدابیری انیشیدیم تا حتماً بتوانیم به سران و کادر فرماندهی فرقان دست پیدا کنیم. همین نکته سبب تردید بیشتر در حمله به خانههای تیمی فرقان میشد.
حتی در شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز مسئلۀ فرقان به عنوان یک مأموریت مطرح نبود؛ شورای فرماندهی سپاه در چارچوب اساسنامه سپاه عمل میکرد، حال آنکه طرح تشکیل واحد اطلاعات و بررسیهای سیاسی در اساسنامه سپاه نبود. واحد اطلاعات سپاه برمبنای نیازهای زمان و حوادث ایجاد شد و حضرت امام حامی ما بودند و مرتب خدمت ایشان رسیده، از آن حضرت کسب اجازه میکردیم.
آن موقع، بحثهای مطرح در صحنه سیاسی کشور بحثهای دیگری بود و اگر احیاناً کسی به مسائل امنیتی توجه هم میکرد، برای مقابله با آن راهکار نداشت یا نمیدانست چه کاری باید بکند. بسیاری از افراد باورشان نمیشد که اطلاعات سپاه بتواند چنین کارهایی را انجام دهد. لذا من با دوستان مینشستم و تصمیم گیری میکردم. همه این اقدامات کاملاً خودجوش بود. دوستان ما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز از روی تعهد و علاقهای که به انقلاب داشتند، بدون اینکه کسی به آنها چیزی بگوید، دور هم جمع شدند و گفتند باید فکری کرد، ممکن است گروه فرقان افراد دیگری را هم شهید کند. پس باید کاری کرد. من تشخیص دادم با امکانات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نمیتوان کار اساسی انجام داد. در سپاه نیز کسی به ما چیزی نگفت و این برداشت خودم بود که اگر تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی برای کشور درست نکنیم که قادر باشد حوادث را به صورت فنی و سیستماتیک دنبال کند، درعمل نمیتوان کاری انجام داد. گروه فرقان ممکن است فردا چند نفر دیگر را شهید کند، مگر اینکه ما سازمان اطلاعاتی جامع درست کنیم. کسی به ما نگفت شما سازمان اطلاعاتی درست کنید؛ همۀ این اقدامات از فضای خودجوش انقلاب نشئت میگرفت.
شهید مطهری
چون برای ما مهم بود که بدون ازدست دادن زمان اگر افراد یا خانههای تیمی دیگری هنوز وجود دارد، سریع به آنها دسترسی پیدا کنیم. احتمال میدادیم بتوانیم در ۴۸ ساعت اول، اطلاعات دست اول کسب کنیم. لذا بسیاری از دوستان ما در دو روز اول برای یک لحظه خوابشان نبرد و پای کار ماندند. از طرف دیگر، دستگیرشدگان قریب به پنجاه نفر بودند که میبایستی اطلاعات آنها گرفته شده و بعد از تطبیق دادن، اطلاعات تکمیلی از آنان گرفته میشد. به همین دلیل، وقت زیادی لازم بود و اگر دوستان ما میخواستند به سبک اداری فقط در روز هشت ساعت کار کنند، شاید دو تا سه ماه طول میکشید تا بتوانند تمام افراد گروه فرقان را تخلیۀ اطلاعاتی کنند، ولی در ۴۸ ساعت، همه کارها را انجام دادند. یکی از کارهای خوب دوستان ما برخورد اعتقادی با اعضای دستگیرشده فرقان و پرهیز از موضع قدرت و حکومت بود. لذا خیلی از آنها نهایت همکاری را داشتند.
نوعی اعتماد ایجاد شده بود و دوستان ما به اینها مرخصی میدادند میرفتند به خانههایشان سر میزدند. طرف جزء شبکه ترور بوده و در ترور چندین نفر دخالت مستقیم و غیرمستقیم داشته است، امّا چون بحث انتقام گیری نبود، دوستان ما به محض اینکه میدیدند یک نفر فریب خورده اشتباه کرده و همکاری میکند، به او مرخصی میدادند در واقع مرخصی دادن به زندانیها از اوایل انقلاب و توسط دوستان ما ابداع و یک نوآوری بود که انجام شد.
درمورد آقای گودرزی در همان ۴۸ ساعت اول همه چیز را لو داد. بقیه یاران او نیز با ما همکاری میکردند. یکی از کمکهای خیلی خوب این بود که نه تنها آقای گودرزی همه اطلاعاتش را داد، بلکه وقتی یک نفر از دوستانش نمیبُرید و حرف نمیزد، وقتی او را با آقای گودرزی روبه رو کردیم خیلی راحت اعتراف کرد. آقای گودرزی بهشان میگفت که من خودم همه اطلاعات را دادهام؛ شما چرا مقاومت میکنید؟ شما هم اطلاعات خود را بدهید.
هنگامی که گروه فرقان را زدیم، من خودم را آماده کرده بودم که با اطلاعات کامل خدمت حضرت امام برسم که ایشان دچار عارضه قلبی شدند و آن حضرت را برای معالجه به بیمارستان قلب تهران آوردند. به بیمارستان رفتم، زیرا امام به سبب شهادت شهید مطهری خیلی متأثر شدند. وقتی من ازطریق آقای صانعی برای اولین بار در قم خدمت [امام] رسیدم و به ایشان گفتم ما کار روی فرقان را شروع کرده و سرنخهایی به دست آوردهایم، امام خیلی خوشحال شد.
ایشان به من وقت داد و من خدمت امام رفتم. این چهارمین بار بود که امام را از نزدیک میدیدم. یک بار قبل از پیروزی انقلاب در مدرسه رفاه امام را دیده بودم. یک بار هم فکر میکنم بعد از فروردین سال ۵۸، بار سوم در تیر یا خرداد سال ۵۸ خدمت امام رسیدم و درباره گروه فرقان به ایشان توضیح دادم و گفتم دوستان ما کار را شروع کرده و سرنخهایی هم به دست آوردهاند که امام خوشحال شد. این خوشحالی در چهره امام آشکار بود. امام برای بچههای اطلاعات سپاه دعا کردند. خیلی راضی بودند. من فکر میکنم این گزارش در روحیه امام تأثیر مثبتی داشت. البته، خیلی مشکل بود در زمانی که امام روی تخت بیمارستان بستری است، گزارشهای حساس امنیتی بدهی، اما من هم به دلیل آنکه امام از روحیه خوبی برخوردار بودند و هم اخبار و اطلاعات خوشحال کننده بود، این کار را کردم و امام نیز بچهها را دعا کردند. برخی اوقات گزارش مکتوب هم میدادم، منتها به دلیل آنکه مسائل سرّی بود، معمولاً حضوری خدمت امام(ره) میرسیدم. بااین حال، گزارشهای مکتوبی که به امام میدادم هم موجود است.
آن موقع، دکتر حسن عارفی مسئول تیم پزشکی امام بود. هنگامی که من به سید احمد آقا گفتم: میخواهم خدمت امام بیایم و راجع به قضیه فرقان به ایشان گزارش بدهم تا هم خوشحال شده و هم در جریان امور باشند.
احمد آقا گفت: این کار تقریباً شدنی نیست.
پرسیدم چرا؟
احمد آقا گفتند آقای دکتر عارفی گفته هیچ کس- بجز یکی دو نفر از بستگان نزدیک ـ حق ندارد امام را ببیند. اعضای شورای انقلاب هم چند روز است منتظر ملاقات با امام هستند، امّا دکتر عارفی اجازه ملاقات نداده است. حالا منتظر باش ببینم چه کار میتوان کرد. فردای آن روز به من اطلاع دادند میتوانی امام را ملاقات کنی. من وارد اتاق بزرگی شدم که امام آنجا بستری بود و به نقطهای خیره شده بود. آقای دکتر عارفی هم در انتهای اتاق ایستاده و چپ چپ به من نگاه میکرد. من کنار تخت امام رفتم و آن بزرگوار سرشان را برگرداندند. من امام را بوسیده و از فاصله نزدیک به گونهای که آقای عارفی متوجه نشود، برای امام تعریف کردم که ما گروه فرقان و رهبر آنها را دستگیر کرده و وی اعتراف کرده که انگیزهاش از این کارها چی بوده است. بعد توضیح دادم که اینها برنامه خیلی وسیع تری داشتند و میخواستند خیلی از آقایان را شهید کنند، ولی الحمدالله همگی دستگیرشدهاند. امام خیلی خوشحال شدند و سپس خداحافظی کرده، از بیمارستان بیرون آمدم.
سالها بعد و در زمان رحلت حضرت امام، دکتر عارفی با دیدن من گفت آقای رضایی بیا خاطرهای را برای شما تعریف کنم. آن موقع که شما به بیمارستان قلب آمده و در گوش امام حرف میزدی، من خیلی تعجب کردم. تعجب من از دو جهت بود: یکی اینکه علی رغم آنکه من گفته بودم هیچ کس نباید امام را ملاقات کند، اما چرا احمد آقا اصرار میکردند که شما امام را ببینی. من مرتب به ایشان میگفتم مصلحت نیست و تنها دو یا سه نفر از بستگان نزدیک میتوانند با ایشان ملاقات داشته باشند. امّا شما که از بستگان امام نبودید، با ایشان ملاقات میکردید. تا مدتها نمیدانستم چرا شما میآیی و با امام ملاقات میکنی. مطلب دوم که سبب تعجّب من شده بود، این بود که شما مثل بقیه فاصلهات را با امام حفظ نمیکردی و در گوش امام چیزهایی میگفتی. این کار تعجب من را بیشتر میکرد تا اینکه بعدها یک بار دیدم که شما به عنوان مسئول اطلاعات سپاه پاسداران مصاحبه کردی. تازه متوجه شدم عجب! این جوان مسئول اطلاعات کشور بوده و اخبار امنیتی را به امام میرسانده است.
حادثه فرقان یکی از عبرتهای تاریخ انقلاب است. همان گونه که مقام معظم رهبری میان درس گرفتن و عبرت از تاریخ تفکیک قائل هستند، میتوان گفت گروه فرقان یکی از عبرتهای تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. تعدادی با شعار اسلام و متدین، نمازخوان، نمازشب خوان و دائم روزه دار آمدند و بهترین آدمهای متدین انقلاب را به شهادت رساندند. امّا با کار فرهنگیای که بر روی آنها شد، به شدت عوض شده، تغییر کرده و فهمیدند که اشتباه بزرگی کردند، طوری که تا نزدیکی چوبهدار دغدغه این را داشتند که آیا خدای متعال توبه آنها را پذیرفته یا نه؟ آنها حتی پدر و مادر و خواهر و برادران خود را توجیه کرده بودند که ما اشتباه کردیم. برای ما دعا کنید تا خدا توبه ما را بپذیرد. موضوع فرقان از آن نظر در تاریخ حادثه عجیبی است که در یک انقلاب، عدهای متدین بهترین نیروهای انقلاب را به شهادت رسانده و بعد فهمیدند اشتباه کردند و تا آخرین دقایق عمر دنبال این بودند که به هر طریقی شده توبهشان مورد پذیرش خدا قرار بگیرد.
اگر ما شهید مطهری، شهید مفتح و شهید عراقی را از دست نداده بودیم، اینها میتوانستند کمک مؤثری به امام (ره) و ادامه انقلاب کنند. در جریان انقلاب فرهنگی، خلأ مطهری را کاملاً حس کردیم. امروز که بحث از علوم انسانی در ایران میشود و تأکید میشود که علوم انسانی باید اصلاح بشود، ما خلأ شهید مطهری را بیشتر احساس میکنیم.
انتهای پیام/