دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
18 بهمن 1394 - 13:59
در گفت‌وگو با آنا

سیدعلی صالحی: می‌گویند «ریزش»، انگار مردم فندق هستند!

شهر آفتاب و مردم آن سامان هم برای دسترسی به کتاب حق دارند نمایشگاه خود را داشته باشند؛ اگر هدف، قشون‌کشیِ کمّیِ جماعات نباشد. نمایشگاه باید همزمان در چهار نقطه پایتخت برگزار شود. عیبی دارد که ناشر طی 10 روز نمایشگاه در چهار نقطه چهار غرفه داشته باشد؟
کد خبر : 65885

هادی حسینی‌نژاد؛ خبرنگار فرهنگی آنا: سیدعلی صالحی، یکی از پرمخاطب‌ترین شاعران حال حاضر کشور معتقد است مردم جنوب شهر تهران حق دارند به آسانی در نمایشگاه کتاب تهران حضور پیدا کنند، اما تهران برای خود یک کشور است و تنها با برگزاری هم‌زمان نمایشگاه در چهار نقطه شهر می‌توان توازن و عدالت را در دسترسی مردم به نمایشگاه کتاب حفظ کرد.


متن این گفت‌وگو به شرح زیر است:


برگزارکنندگان نمایشگاه کتاب تهران یعنی مقامات وزارت ارشاد، تقریبا یک ماه قبل اعلامِ قطعی کردند که مقصد نمایشگاه کتاب تهران، مجموعه نمایشگاه شهر آفتاب است. نظرتان درباره این مکان چیست؟


انتقال محل نمایشگاه جهانی کتاب تهران، از یک نقطه شهر به نقطه دیگر زیانی ندارد، پیش‌تر عده‌ای راهشان دور بود، نمی‌آمدند. امروز عده‌ای راهشان نزدیک می‌شود، می‌روند. اگر هدف تنها نمایشِ انبوه جمعیت باشد، نقشه راه موفق خواهد بود. اما مسأله این نیست. انتقال تازه، نوعی کوچ از تهران است. راه برای اهالی شمال، شمال شرق، شمال غرب، محدوده درونی شهر بسیار دور است. تو گویی نمایشگاه نام‌برده را به شهرستانی غیر از پایتخت منتقل کردند؛ و این یعنی تغییر هویت مخاطب خاصِ چنین نمایشگاهی!


اگر عادل باشید باید از نگاه مردمِ محلات نزدیک به شهر آفتاب (محل جدید نمایشگاه کتاب) به این اتفاق قضاوت کنیم: عالی است. مردم آن دیار، علاقه‌مندان کتاب، زحمت این همه راه را به خود نمی‌دهند، مثلا از اسلامشهر ساعت‌ها راه را بکوبند تا برسند به شمال پایتخت، آن هم برای کتاب. روز خوش و دنیا برِ دست و همه چیز پیشِ چشم، کسی دستش به کتاب نمی‌رفت، حال این همه راه... !؟


مسأله فقط اگر «یک روز» بود. حالا سالی یک روز، به رنج راه می‌ارزد. ده شب و ده روز! این جاکن شدن کتاب به این شکل، حواشی بسیاری خواهد داشت. سوال این است که مگر ما با حضور کتاب در جنوب پایتخت مخالفیم؟ مگر مردم آنجا مردم ما نیستند؟ عزیز ما هستند و من یکی از این نقل و انتقال راضی‌ام، اما مسئولان حواس جمعی ندارند که تهران یک شهر نیست! هر منطقه آن یک شهر است. شهر آفتاب و مردم آن سامان هم برای دسترسی به کتاب حق دارند نمایشگاه خود را داشته باشند. اگر هدف، قشون‌کشیِ کمّیِ جماعات نباشد. نمایشگاه باید همزمان در چهارنقطه پایتخت (که خود کشوری بیکران است) برگزار شود. عیبی دارد که ناشر طی 10 روز نمایشگاه در چهار نقطه چهار غرفه داشته باشد؟


اقتصاد بحران‌زده نشر، آمارهای نگران‌کننده سرانه مطالعه و تیراژ‌های چندصد نسخه‌ای، مدت‌هاست موضوعات نگران‌کننده‌ای برای اهالی کتاب و فرهنگ در کشور بوده‌اند و نمایشگاه کتاب تهران در این میان، تنها شانس بقای ناشران به حساب می‌آید. به نظرتان هجرت کردن نمایشگاه از مصلای تهران، فی‌نفسه اتفاق خطرناکی نیست؟


من جایی ایستاده‌ام که وزیدنِ حرف‌ها را از چند سو می‌شنوم. میان ناشران و مردم و جامعه و ... قرار دارم. شنیده‌ام بعضی ناشران، مخصوصاً زنان ناشر گفته‌اند شرکت نمی‌کنیم. آیا مسئولان نمایشگاه از شنیدن این اخبار دست و پایشان می‌لرزد!؟ ابداً! می‌گویند نیایید! می‌گویند شما یک عده خاص از اساس نیایید، ما خوشحال‌تر می‌شویم! واقعا می‌گویند! آن‌قدر تجارت‌خانه عظیم‌الوسعه به نام «کتاب» هست که جای همه مؤلفان، ناشران و مخاطبان را پر می‌کنند.


مسئولان می‌گویند چون نیمی از بازدیدکنندگان شهرستانی هستند و امکان آمدن به شهر آفتاب برای ساکنان جنوب شهری فراهم‌تر است، دغدغه ریزش بازدیدکنندگان قابل حل است. شما چطور فکر می‌کنید؟


هر کجا اجاقی روشن و پیاله‌ای آب هست، آدمیزاد هم هست. اگر نمایشگاه نامبرده به وسط کویر لوت هم منتقل شود شما با انبوه جمعیت بازدید کننده روبه‌رو خواهید شد، و فقط بازدیدکننده، چون نمایش – گاه هست، فروش- گاه که نیست. بروید شهر خواف، مرز ایران و افغانستان (تبعیدگاه مدرس بزرگ) باز هم کثیری هستند که کنجکاوند. ضمناً جاذبه بی‌نظیر چیپس و ساندویچ و نوشابه و سیب‌زمینی مهیا را فراموش نکنید. در پارک کتاب خوش می‌گذرد، حالا با درخت یا بی‌درخت. به بهانه واژه، وعده دیدار هم هست. عیب نیست، سیب‌زمینی بی‌رگ و چیپس و تخمه هم حقی دارند! کثرت بازدید کنندگان در هر شرایطی، همان کثرت قدیم است. ببین؛ همه چیز حیات ما کمی، مادی و تظاهر شده است: «کثرت ...!»


بعضی از ناشران معترض که انتقادهای خود را نیز طی این روزها به طرق مختلف منتشر کرده‌اند، معتقدند انتقال نمایشگاه کتاب تهران به شهرآفتاب، یعنی تیرِ آخر!


چقدر ناامیدی... رایگان شده است! ابدا نباید ناامید شد. دنیا محل و نمایشگاهِ همین آزمون و خطاهاست. با این جاکن شدن‌ها، اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد. فقط آدم‌های تنبلی مثل من حوصله این همه راه را ندارند. ما نمی‌رویم، آنها خوشحال می‌شوند. این انتقال پر از مشکلات مخفی و نادیدنی است که در عمل و طی این 10 روز رخ خواهد داد. یکی بازگشت زنان ناشر و فروشندگان زن به خانه است. درِ خانه همه ایستگاه مترو نیست. بعد از ساعت تعطیلی نمایشگاه، تا بازگشت به خانه نصف شب می‌شود. بردن کودکان به سالن کتاب‌های کودک آن هم این‌همه راه...!؟ و ... راه درست و بی‌دردسر، تقسیم این آیین پسندیده در چهار نقطه تهران است.


به‌جز امکان بازگشت مالی سرمایه‌های نشر در نمایشگاه، یکی دیگر از فواید این نمایشگاه تازه شدن دیدارها بین اهالی قلم و مخاطبان کتاب بوده است. شما به عنوان یک شاعر پرمخاطب، برای حضور در نمایشگاه کتاب مشکلی حس نمی‌کنید و همچون سال‌های قبل به دفعات به نمایشگاه خواهید آمد؟


در شکل کار، بازدیدها ادامه دارد در محل تازه. حالا من نروم، یک شاعری از همان محله‌ها می‌رود. کیفیت و کیستی و چیستی در کار نیست. مسئولان کتاب و نمایشگاه از کلمه «ریزش» استفاده می‌کنند انگار مردم فندق هستند! مردم به کلام معطرِ به احترام نیاز دارند، نه ریزش و پایش و سایش...! با این حال عرض می‌کنم؛ راه‌های دور خسته‌ام می‌کند. اما ... اما ! این دور شدن محل نمایشگاه عجب آزمون محشری است. ببینید؛ خیلی از مدعیان و بعضی ناشران باز سر از پا نشناخته می‌دوند! تفاوتی ندارد کجا، سال بعد می‌گویند محل مزبور باز تغییر کرده است، باز عده‌ای می‌دوند. فقط فروش، فقط دکان، فقط بی‌دردی، فقط کرنش تا کف آسفالت! همه را نمی‌گویم، آن عده‌ای که جیب در جیب، غوغای حرص را به چاپ هزارم رساندند.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب