فرآیند تحول در علوم انسانی/ تناسب ساختار حوزه با علوم مبنایی و ساختار دانشگاه با علوم جدید است
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، تحول در علوم انسانی هم در حوزه و هم در دانشگاه دارای موضوعیت است اما فرآیند آن چیست؟ از سویی ظرفیت و نقش حوزه و دانشگاه در فرآیند تحول یکسان است؟
فرآیند تحول در علوم انسانی
حجتالاسلاموالمسلمین عبدالحسین خسروپناه در کتاب «در جستوجوی علوم انسانی اسلامی» و کتاب «فلسفه علوم انسانی (بنیادهای نظری)» درباره فرآیند تحول در علوم انسانی مینویسد: فرآیند تحول علوم انسانی در چند گام قابل تبیین است، گام اول شناسایی مبانی فلسفی اسلام به عالمان علوم انسانی است یعنی نشان دهیم هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی اسلام چیست؟
وی میگوید: بهعنوانمثال بحثهایی در مبانی انسانشناسی داریم که شامل انسانشناسی خاص در اقتصاد، سیاست و مدیریت است، لذا اول آن انسانشناسی عام که بر انسانشناسی خاص تأثیر میگذارد، آموزش داده شود و سپس انسانشناسی عام و خاصی که غربیها دارند را هم نشان بدهیم تا تفاوتهای ما با آنها مشخص شود.
خسروپناه میافزاید: گام بعدی ایجاد بستری مناسب برای نقد نظریههای علوم انسانی است که لازم است فضای آن در کشور ایجاد شود تا ابهت علوم انسانی غربی شکسته شود. این نقد نیز میتواند شامل نقد مبنایی یا هر نوع نقدی باشد مهم این است که فقط نقد کنند تا جسارت نقد و روحیه اندیشیدن در آنها ایجاد شود.
وی بیان میکند: گام سوم این است که مبانی علوم انسانی اسلامی را بهجای علوم انسانی سکولار جایگزین کنیم یعنی هر یک از اساتید علوم انسانی روی یک نظریه کار کنند و نشان دهند که مبانی علوم انسانی غربی و مبانی علوم انسانی اسلامی چیست؟ و اگر این دو جایگزین هم شوند چه بلایی بر سر نظریه میآید؟
این استاد فلسفه میگوید: گام چهارم تدوین و انتقال روششناسی علوم انسانی اسلامی است؛ یعنی از میان پارادایمهای مدرن و پسامدرن روششناسی علوم انسانی خودمان را منتقل کنیم و در گام نهایی با روششناسی اسلامی به تولید نظریه در علوم انسانی بپردازیم. البته شکی نیست که هر چه جلوتر میرویم تعداد ناقدان نظریههای علوم انسانی بیشتر از نظریهپردازان باشد اما کیفیت ناقدان بالاتر است و میتوانند جریانسازی کرده و مکاتبی را در علوم انسانی ایجاد کنند.
ساختار حوزه مناسب علوم مبنایی و فلسفه محض و ساختار دانشگاه مناسب علوم جدید و فلسفه مضاف است
حجتالاسلاموالمسلمین عبدالحسین خسروپناه درباره تفاوت فلسفه در ساختار حوزه با ساختار دانشگاه در درسگفتار فلسفه میگوید: ساختار حوزه مناسب تعمیق بخشیدن به فلسفه محض هست اما ساختار دانشگاه مناسب آن نیست. علوم مبنایی که شامل مواردی چون فلسفه و عرفان و علوم قرآن و حدیث است به دو روش استدلال و استنباط نیازمند است.
وی میگوید: در بحثهای فلسفی بیشتر به روش استدلال و در قرآنشناسی و حدیثشناسی به روش استنباط و اجتهاد نیاز داریم و در بحثهای عرفانی هر دو روش استدلال و استنباط نیاز است.
این استاد فلسفه میافزاید: از بین حوزه و دانشگاه نهادی که بیشتر بر استنباط تمرکز دارد حوزه است لذا اگر یک دانشگاهی بخواهد روش استدلالی، استنباطی و اجتهادی قوی به دست بیاورد حتماً باید از سیر آموزشی حوزه استفاده کند، تا توان استدلال و استنباط را کسب کند یعنی واحدهای نهاد دانشگاه حتی در رشتههای فلسفه و قرآن و حدیث برای اینکه فرد قدرت استدلال و استنباط پیدا کند کافی نیستند.
خسروپناه تأکید میکند در علوم مبنایی به لحاظ روششناختی، توانمندی حوزویان بیشتر است اما همین علوم مبنایی در روزگار ما پیوندی با موضوعات جدید پیدا کردهاند که از آنها بهعنوان فلسفه مضاف یاد میکنیم موضوعاتی مثل فرهنگ، تمدن و تکنولوژی و موضوعات جدیدی که باعث شده فلسفه به این حوزهها ورود و فلسفه فرهنگ، فلسفه تمدن و فلسفه تکنولوژی شکل پیدا کند. به تعبیر دیگر فلسفه از فلسفه محض به فلسفههای مضاف توسعه پیدا میکند.
وی معتقد است: در توسعه فلسفه محض به فلسفه مضاف نقش دانشگاهیان پررنگتر است چون دانشگاهیان نسبت به حوزویان به موضوعات جدید و کاربردی ارتباط بیشتری دارند. فلسفه محض که با روش استدلال یا قرآن و حدیثشناسی که با روش استنباط به دست میآیند از عهده حوزویان بهتر برمیآید اما برای پیوند فلسفه محض به فلسفههای مضاف و موضوعات جدید نقش دانشگاهیان پررنگتر است.
این استاد فلسفه میافزاید: معمولاً کسانی که حوزوی محض هستند، در سنت رایج حوزوی تلمذ و تحصیل میکنند و خیلی فلسفه را درگیر مباحث جدید نمیکنند و معمولاً به فلسفههای مضاف نمیپردازند البته هستند حوزویانی که به فلسفههای مضاف هم پرداختهاند، اما اینها کسانی هستند که ارتباطی با دانشگاه هم دارند یعنی ظهور فلسفههای مضاف از دل حوزه از جهت ارتباط این افراد با دانشگاه است، چون ساختار حوزه ساختاری است که عمدتاً با مباحث فلسفه محض ارتباط دارد و مواردی از قبیل اشارات، شفای ابوعلی سینا، حکمت اشراق سهروردی، اسفار ملاصدرا، فصوصالحکم ابنعربی و ... غیره میخوانند و مقولههایی چون فرهنگ، تمدن و تکنولوژی مواردی نیست که در حوزه مطرح شود، درحالیکه امروزه هم به فلسفه محض و هم فلسفههای مضاف نیاز داریم.
انتهای پیام/۴۱۶۲/پ
انتهای پیام/