ابراهیم اَدهم؛ عارفی که دل از مال و مقامات دنیوی برید
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا- بارها شنیدهایم که گذشته چراغ راه آینده است. این چراغ روشنگر مسیری است که به ساختن بنای تمدن ایرانی اسلامی میانجامد. چراغی که انوار روشنگرش حاصل تلاش صدها حکیم، هنرمند و فیلسوف مسلمان است که از قرنها پیش خشت به خشت این بنای سترگ را روی هم گذاشتهاند.
با شما مخاطب گرامی قراری گذاشتهایم تا هر روز به بهانه عددی که تقویم برای تاریخ آن روز به ما نشان میدهد، به زندگی یکی از مشاهیر و بزرگان تاریخ کهن ایران و اسلام مختصر اشارهای کنیم تا بتوانیم پس از یک سال، با این انوار روشنگر چراغ تمدن و فرهنگ آشنا شویم. به این منظور هر روز صبح، بخشی از تاریخ کهن خود و افتخارات آن را مرور خواهیم کرد.
برای خوشهچینی از این خرمن دانش و فرهنگ، جلد اول کتاب «تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» تألیف دکتر علیاکبر ولایتی که به سال ۱۳۹۲ در انتشارات امیرکبیر به زیور طبع آراسته شده، بهره بردهایم.
ابواسحاق ابراهیم بن ادهم عِجلی، عارف و زاهد قرن دوم هجری قمری است.
ولادت او را حدود 100ق نوشتهاند. در شرح حال پدر وی آوردهاند که از ملوک خراسان بود. بنابراین، ابراهیم در خانوادهای مرفه به دنیا آمد و در ابتدا زندگی شاهانهای داشت، اما پس از مدتی تارک دنیا شد و راه زهرد و تجرد در پیش گرفت. داستانهای بسیاری درباره علت و چگونگی وقوع این اتفاق در زندگی او نقل شده است.
در تذکرةالاولیا آمده است: «یک شب بر تخت خفته بود. نیمشب سقف خانه بجنبید؛ چنانکه کسی بر بام میرود. آواز داد که کیست؟ گفت: آشناست. اشتری گم کردهام بر این بام طلب میکنم. گفت: ای جاهل! اشتر بر بام میجویی؟! گفت: ای غافل! تو خدای را در جامه اطلس خفته بر تخت زرین میطلبی». این سخن باعث تحول ابراهیم شد و راه زهد در پیش گرفت.
بنا بر روایتی دیگر، روزی ابراهیم به شکار رفته بود، ناگهان در بیابان ندایی شنید که آیا تو را برای این کار آفریدهاند؟! به اطراف نگاه کرد اما کسی را ندید. گمان کرد شیطان با او سخن گفته است. بر او لعنت فرستاد و به راهش ادامه داد. سه بار این اتفاق تکرار شد. بار سوم صدا را از کوهه زین اسب خود شنید. حالش دگرگون شد و به سوی شهر بازگشت. در راه بازگشت اسب و سلاح و لباس خود را به یکی از چوپانان پدرش داد و کلاه و پوستین او را پوشید و تارک دنیا شد و راه زهد و تجرد در پیش گرفت.
این داستانها همگی حاکی از آن است که وی قبل از ترک دنیا و زاهد شدن، از امیرزادگان بلخ بوده و پدر یا جد مادریاش در آن ناحیه صاحب مقام بودهاند. ظاهراً پدر ادهم نیز اهل علم و محدث بوده، زیرا ابراهیم احادیثی از وی نقل کرده است.
ابراهیم ادهم معتقد بود که انسان باید از هر چیزی که او را از یاد و عبادت خدا دور میکند، بپرهیزد
وی در بلخ متولد شد اما برخی مورخان محل تولد او را مکه نوشتهاند. پس از مدتی بلخ را ترک کرد. علل گوناگونی برای این کار ذکر شده است. بسیاری تحول روحی و تارک دنیا شدن وی را علت رفتن وی به عراق و شام دانستهاند، اما برخی علت این سفر را ترس از ابومسلم و نیز کسب علم ذکر کردهاند.
ابراهیم پس از خارج شدن از بلخ، به عراق و از آنجا به حجاز و شام رفت و سالها به تزکیه نفس و سیر آفاق مشغول بود. وی در جنگهای مسلمانان با روم نیز شرکت کرد.
فریدالدین عطار مسیر سفر ادهم را به گونه دیگری بیان کرده و نوشته است که وی پس از خروج از بلخ، به غاری در نیشابور رفت و 9 سال در آنجا عبادت کرد و ریاضت کشید و هنگامی که مردم از این امر مطلع شدند، به مکه رفت.
ادهم در مکه با سفیان ثوری، فضیل بن عیاض و ابویوسف غسولی مراوده داشت. هجویری وی را شاگرد ابوحنیفه دانسته است.
ابراهیم ادهم در جنگ با رومیان بیمار شد و درگذشت. درباره وفات و تاریخ دفن وی آرای گوناگونی وجود دارد. برخی آن را 161ق و بعضی دیگر 162ق ذکر کردهاند. گروهی هم آن را سالهای 140 و 163 و 166ق دانستهاند. سه تاریخ اخیر با مطالب اکثر منابع تاریخی مغایرت دارد.
اسماعیل بخاری گفته است که ادهم در یکی از دژهای روم به نام سوقین دفن شده است، برخی دیگر شهر صور را مدفن او ذکر کردهاند و در بعضی منابع آمده است که وی «بر ساحل دریا» دفن شده است. بر اساس روایتی دیگر، ادهم هنگامی که برای ملاقات رِشدین بن سعد (از تابعین) در سال 162ق به مصر رفته بود، در همانجا درگذشت. ابوالحسن هروی و ابن بطوطه قبر او را در جبله دانستهاند.
برخی شرقشناسان داستان زندگی او را مشابه و متأثر از روایت زندگی بودا دانستهاند که از سلطنت و لذات مادی دست کشید و به تجرد و زندگی زاهدانه روی آورد که این احتمال، به علت تبلیغ تعلیمات بودایی در آن روزگار، چندان دور از ذهن نیست؛ زیرا سرگذشت بودا در آن زمان در شرق ایران میان بوداییان، مانویان و مسلمانان بسیار مشهور بود.
ادهم نه فقط زاهد و عارف، بلکه محدث نیز بود و احادیثی از او نقل کردهاند. در برخی منابع شیعی ذکر شده که وی در مکه از محضر امام محمد باقر(ع) بهره برده و در کوفه نیز به همراه جمعی از علما، امام صادق(ع) را برای سفر به مدینه بدرقه کرده است.
درک محضر امام محمد باقر(ع) با توجه به زمان رخدادهای زندگی ادهم و درگذشت امام محمد باقر(ع) در 114ق چندان منطقی به نظر نمیرسد؛ اما ملاقات او با امام صادق(ع) دور از حقیقت نیست؛ زیرا ادهم در زمان حیات امام صادق(ع)، در 148ق، در کوفه و مکه و مدینه به سر میبرد و در مواردی مشابهتهایی نیز میان نقل قولهای او و سخنان امام صادق(ع) دیده میشود که نشاندهنده رابطه وی با ائمه و ارادت به آنان است. اما این امر دلیل محکمی برای شیعه بودن ادهم نیست.
سخنان، شخصیت و احوال ادهم تأثیر فراوانی در تاریخ تصوف اسلامی و مراحل اولیه تشکیل آن داشته است. ابهامات و تشتت آرا در شرح حال و وقایع زمان حیات وی و نیز افسانههای منتسب به او، همگی نشاندهنده آوازه ادهم و تأثیر شخصیت و رفتار او در فکر و ذهن مردم است.
برخی شرقشناسان داستان زندگی او را مشابه و متأثر از روایت زندگی بودا دانستهاند که از سلطنت و لذات مادی دست کشید و به تجرد و زندگی زاهدانه روی آورد
ادهم در ادبیات عرفانی اهمیت بسیاری داشته و نمونه بارزی از زهد و تجرد بوده است. ابوحنیفه و جنید، به ترتیب به او لقب «سیدنا» و «مفاتیحالعلوم» داده بودند و کتابهایی نیز درباره او تألیف شده بود؛ از آن جمله میتوان به زهد ابراهیم، تألیف احمد بن محمد بَردَعی، الروضالنسیم و الدّرالیتیم فی مناقب السلطان ابراهیم یا سیرةالسلطان ابراهیم بن ادهم به قلم احمد ن یوسف ستان القَرَمانی (متوفی 1019ق/1611م) و الطراز المعلم (فی قصة) السلطان ابراهیم ادهم به زبان ترکی تألیف درویش حسن رومی اشاره کرد.
گلزار ابراهیم کتاب دیگری درباره داستان زندگی ادهم است که شاعر هندی، ابوالحسن محمد آن را به زبان اردو به نظم در آورده است.
داستان ادهم علاوه بر افسانههای ایرانی، در اندونزی نیز شهرت فراوانی داشته است. حکایات ادهم به ادبیات مالاکایی هم راه یافته است و کتاب افسانهآمیز مستقلی درباره او به نام حکایة سلطان ابراهیم بن ادهم منسوب به ابوبکر حضرموتی تألیف شده است. داستان این کتاب کاملاً ساختگی است اما در برخی موارد مشابهتهای دوری با روایات مشهور و قدیمی مربوط به ادهم دارد و نکات اخلاقی و عرفانی آن شایسته توجه است.
همانگونه که گفته شد این داستانها سندیّت تاریخی ندارد و فقط نشاندهنده شهرت فراگیر و تأثیر شخصیت این عارف مسلمان بر افکار مسلمانان جهان است. شهرت ادهم به کشورهای مسلمان محدود نشده و حتی در ادبیات اروپایی نیز آثاری بر جای گذاشته است. نیکولائو مائوچی، سیاح و مورخ ایتالیایی در کتاب تاریخ مغول دااستانی از ادهم آورده است ولی هانت، شاعر معروف انگلیسی در قطعهای به نام «ابو ابن ادهم» حکایتی را به نظم درآورده است که در آن داستان خواب دیدنِ جبرائیل را، در حالی که ادهم نام یاران حق را بر صحیفهای مینوشته، به انگلیسی سروده است.
اهمیت ادهم در تاریخ تصوف اسلامی بیشتر برای آن است که وی سبب شد تا زهد و تقوی و عبادات اولیه اسلامی به ریاضت و مجاهدت و افکار صوفیانه در دورههای بعد تبدیل شود. او مهمترین شخص در شکلگیری این جریان بهشمار میآید.
در واقع بسیاری از مقدمات و مرراحل اولیه اصول نظری و قواعد اخلاقی و عملی عرفان اسلامی و مفاهیم رایج در میان متصوفه، همچون خوف و رجاء، صبر و رضا، توبه، زهد، توکل، در گفتار و رفتار منسوب به ادهم آشکارا دیده میشود.
همین اصول مدتی بعد به مبانی و شرایط سیر و سلوک و منازل و مراحل طریقت تبدیل شدند. او از نفس خود پیروی نمیکرد و از شهرت و توجه مردم گریزان بود که این امر یادآور رفتار و کردار ملامتیه است.
ادهم در ادبیات عرفانی اهمیت بسیاری داشته و نمونه بارزی از زهد و تجرد بوده است
همواره در حق یارانش ایثار و انفاق میکرد که این خصلت او یادآور روش جوانمردان است. برخلاف راهبان بودایی و مسیحی، معتقد بود که باید با دستنرج خودش زندگی را بگذراند و به همین علت کشاورزی میکرد یا در مزارع نگهبانی میداد. وی در جنگهای مسلمانان با روم نیز شرکت کرد. با اینکه در جوانی ازدواج کرد و صاحب فرزندی شد، تأهل را سد راه سیر و سلوک میدانست.
ادهم با صاحبان زر و زور رفتاری بیپروا داشت و به آنها سفارش میکرد تا غرق ظواهر دنیوی نشوند و دین خود را به دنیا نفروشند. در سخنان منسوب به او شطحیات، از آنگونه که به بایزید بسطامی و حلاج نسبت دادهاند، دیده نمیشود.
در اقوال منسوب به او از موضوعاتی همچون فنا و بقا، توحید شهودی و وجودی و مطالبی از این دست که عرفایِ پس از او در آثارشان آوردهاند و تشکیلدهنده مبانی نظری عرفان اسلامی است نشان روشنی نیست. وی معتقد بود که انسان باید از هر چیزی که او را از یاد و عبادت خدا دور میکند، بپرهیزد. تصوف، زهد و عبادت و ریاضت و مجاهدت محورافکار اوست.
وی از دنیا و خواستههای دنیوی بیزار بود. همین صفات سبب شد که شخصیت او در شکلگیری و تکامل اصول اخلاقی و آداب سیر و سلوک صوفیانه تأثیر مهمی داشته باشد.
انتهای پیام/4104/
انتهای پیام/