دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
تقویم تاریخ به سبکی متفاوت/ 9 دی

یحیی بن خلدون؛ مورخ ادیب

ابوزکریا یحیی بن خلدون (734-780ق)، مورخ، ادیب و دبیر مشهور عرب و برادر کوچک‌تر عبدالرحمان بن خلدون است.
کد خبر : 463215
2451461.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه آیین و اندیشه گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، بارها شنیده‌ایم که گذشته چراغ راه آینده است. این چراغ، روشنگر مسیری است که به ساختن بنای تمدن ایرانی اسلامی می‌انجامد. چراغی که انوار روشنگرش حاصل تلاش صدها حکیم، هنرمند و فیلسوف مسلمان است که از قرن‌ها پیش خشت به خشت این بنای سترگ را روی هم گذاشته‌اند.


با شما مخاطب گرامی قراری گذاشته‌ایم تا هر روز به بهانه عددی که تقویم برای تاریخ آن روز به ما نشان می‌دهد، به زندگی یکی از مشاهیر و بزرگان تاریخ کهن ایران و اسلام مختصر اشاره‌ای کنیم تا بتوانیم پس از یک سال، با این انوار روشنگر چراغ تمدن و فرهنگ آشنا شویم. به این منظور هر روز صبح، بخشی از تاریخ کهن خود و افتخارات آن را مرور خواهیم کرد.


برای خوشه‌چینی از این خرمن دانش و فرهنگ، جلد اول کتاب « تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» تألیف دکتر علی‌اکبر ولایتی که به سال ۱۳۹۲ در انتشارات امیرکبیر به زیور طبع آراسته شده، بهره برده‌ایم.



ابوزکریا یحیی بن خلدون (734-780ق/1334-1378م)، مورخ، ادیب و دبیر مشهور عرب و برادر کوچک‌تر عبدالرحمان بن خلدون است.


اشتهار این خاندان به بنی خلدون، به علت انتساب آنان به خالد، معروف به خلدون الداخل است که در قرن سوم هجری از یمن به اندلس رفت و در قَرمونه و پس از آن در اشبیلیه ساکن شد. این خاندان در زندگی سیاسی و فرهنگی اشبیلیه اهمیت بسیار داشتند و پیوسته بزرگانی از آن خانواده در عرصه سیاست یا علم به مقام‌های مهم دست یافتند. این خاندان بعدها، حوالی قرن هفتم هجری، به تونس مهاجرت کردند.


درباره نیمه اول زندگی و پرورش علمی ابوزکریا یحیی آگاهی چندانی نداریم، همین اندازه می‌دانیم در تونس به دنیا آمد و با برادر بزرگ‌تر خود، عبدالرحمان بن خلدون، نزد استادان مشترکی دانش آموخت. یکی از این استادان ابوعبدالله محمد بن ابراهیم اَبلی (متوفی 757ق) بود که آشنایی یحیی با این دانشمند در باروری اندیشه و توجه او به فلسفه و منطق تأثیر عمیقی گذاشت.


یحیی، همانند برادر خود، در خدمت سه خاندان حکومتی فعالیت سیاسی داشت. گاهی در بُجایه و گاهی در تِلِمسان و زمانی در فاس بود. در اوایل 764ق از طرف امیر ابوعبدالله محمد مأموریت یافت که به تلمسان برود و از ابوحمّوی دوم برای تصرف بجایه کمک نظامی بگیرد. در صفر همان سال به دربار ابوحمّو وارد شد و در مدت کوتاهی که در آنجا بود، گذشته از مأموریت سیاسی، از مجالس دانشمندان استفاده کرد و در روز میلاد رسول اکرم(ص) قصیده‌ای سرود که باعث حیرت همگان شد.


وی یک بار دیگر، و این بار به همراه امیر ابوعبدالله، به تلمسان رفت. پس از آنکه امیر بجایه را تصرف کرد، در نیمه 766ق عبدالرحمان نیز به بجایه رفت و امور سیاسی را بر طبق وعده قبلی امیر ابوعبدالله به دست گرفت.


البته مدتی پس از آن، امیر ابوعبدالله به دست پسرعمویش، سلطان ابوالعباس احمد حفصی کشته شد و عبدالرحمان نیز در خدمت سلطان ابوالعباس باقی ماند. ابوالعباس در ابتدا عبوالرحمان را گرامی می‌داشت ولی پس از مدتی عبدالرحمان از بجایه خارج شد و ابوالعباس که به وفاداری او شک کرده بود، برادر او، یحیی را دستگیر و در بونه زندانی کرد و منازل و اموال خاندان ابن خلدون را نیز مصادره کرد. پس از این واقعه، عبدالرحمان به بِسکره، نزد احمد بن یوسف ابن مُزَنی رفت و یحیی نیز پس از مدت کمی توانست از زندان فرار کند و به بِسکره برود و به ابن مزنی و برادرش ملحق شود.


یحیی در 769ق به دعوت ابوحمو از بسکره به سوی تلمسان حرکت کرد و منصب دبیر خاص او را یافت و بسیار به او نزدیک شد. البته با وجود احترام ابوحمّو به یحیی وقتی که سلطان ابوفارس عبدالعزیز مرینی تلمسان و حکومت ابوحمّو را تهدید کرد، یحیی در 772ق از آنجا مهاجرت کرد و به خدمت عبدالعزیز، پادشاه مرینی درآمد و پس از او نیز در خدمت جانشین و پسرش، محمد السعید باقی ماند. یحیی پس از آن بار دیگر بنا بر مسائل سیاسی، به خدمت ابوحمو بازگشت و ابوحمّو نیز گذشته او را نادیده گرفت و منصب دبیری خاص (کتابة‌السر) خود را به وی بازگرداند و به او اعتماد کرد. یحیی وقتی به دربار ابوحمّو بازگشت، نوشتن تاریخ‌نامه‌ای را برای بنی عبدالواد آغاز کرد. به نظر می‌رسد که یحیی این تاریخ را برای تأکید بر وفاداری خود به سلطان نوشته است؛ هر چند که ابوحمّو خود از او خواست تا چنین تاریخی را فراهم آورد.


در آخرین روزهای زندگی یحیی، میان ابوحمّو و پسرش ابوتاشفین بر سر قدرت کشمکش درگرفته بود. ابوحمّو ولایت وهران را به پسر دیگرش، ابوزیان داده بود اما ابوتاشفین آن را برای خود می‌خواست. ابوحمو ظاهراً با درخواست ابوتاشفین موافقت کرد، اما از یحیی بن خلدون خواست که در دادن منشور ولایت تعلل کند. در این میان، یکی از درباریان و رقیبان یحیی به نام موسی بن یخلف از موقعیت استفاده کرد و ابوتاشفین را به توطئه‌ای بر ضد یحیی برانگیخت.


سرانجام، در یکی از شب‌های رمضان 780، هنگامی که یحیی از قصر عازم سرای خود بود، گروهی راه را بر او بستند و با ضربات خنجر او را به قتل رساندند. هنگامی که خبر قتل یحیی به ابوحمّو رسید، دستور داد تا عاملان قتل را بیابند اما وقتی که فهمید پسرش، ابوتاشفین فرمان قتل او را داده است، ناچار چشم‌پوشی کرد و ولایت وهران را به ابوتاشفین داد.


از یحیی کتاب تاریخ مهم و بزرگی موسوم به بُغیَة الرُّوّاد فی ذکر الملوک من عبدالواد و ما حازَهُ امیرالمسلمین مولانا ابوحمّو من الشرف الشامق الاطواد برجای مانده است. این کتاب در تاریخ پادشاهان تلمسان، مخصوصاً در باب پادشاهی و دوره حکومت طولانی ابوحمّوی دوم است و مؤلف وقایع را تا پایان 766ق در آن درج کرده است. این کتاب به دو جلد و سه بخش تقسیم شده و هر بخش دارای سه باب است اما طول باب‌ها و فصول هماهنگ نیست. از آنجا که ابوحموی به یحیی اعتماد داشت و یحیی به اسناد سیاسی دسترسی داشت، این اثر از لحاظ استناد تاریخی اهمیت بسیار دارد. این اثر، گذشته از جنبه‌های تاریخی، از نظر ادبی نیز مهم است؛ از جمله اینکه در آن به مناسبت‌های گوناگون، اشعار و گاه قصایدی طولانی نقل شده است و یا برای انبساط خاطر خواننده به ذکر قصه‌هایی همچون داستان‌های فارسی از سلوان‌المطاع ابن ظفر پرداخته است.


 شیوه سجع‌پردازی و نثر مصنوع یحیی که از خصایص کتاب شمرده می‌شود، غالباً در ذکر نام امرا و سلاطین دیده می‌شود و در بخش گزارش‌ها و اخبار تاریخی نثر او پیرایه‌ای ندارد. این اثر نخستین بار به خمت آلفرد بِل، به همراه ترجمه فرانسوی آن، در الجزایر، در 1904-1913، در دو جلد چاپ شد. همچنین در 1400ق/1980 نیز عبدالحمید حاجیات، به استناد نسخه‌ای تازه‌یافته، این کتاب را تصحیح و با مقدمه‌ای مفصل منتشر کرد.


 انتهای پیام/4104/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب