دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
10 دی 1398 - 20:46

بنابر این دلایل باید طرز فکرتان را تغییر دهید! / معرفی انواع طرز تفکر

فکر یکی از اعمال ذهنی بشر و شگفت انگیزترین آن‌ها محسوب می‌شود و از طرفی گفته می‌شود که دو نوع طرز تفکر در میان افراد وجود دارد.
کد خبر : 449242
1.PNG

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، نوع دیدگاهی که هر فردی دارد و یا طرز تفکر وی می‌تواند تاثیر مستقیم و حیاتی بر روی زندگی فرد و اطرافیانش داشته باشد و از این رو باید برای ساخت و یا تغییر این طرز تفکر نهایت سعی و وسواس را به خرج داد، اما چگونه؟


این سوالی است که امروز خبرگزاری آنا با جمع آوری مطالبی قصد دارد به آن بپردازد.



فکر و انواع طرز فکر


فکر یکی از اعمال ذهنی بشر و شگفت انگیزترین آن‌ها محسوب می‌شود و همانطور که می‌دانید ذهن، چندین اعمال انجام میدهد.



جالب است بدانید؛ ذهن ما علاوه بر صورت گیری و نقش پذیری که صرفا «انفعال» است و علاوه بر حفظ و گرد آوری، از «فعالیت» نیز برخوردار است و صور جمع شده را طبق یک سلسله قوانین معین که در روانشناسی بیان شده است به یاد میآورم. عمل «تداعی معانی» روی صورت‌های موجود جمع شده صورت میگیرد بدون آنکه دخل و تصرفی و کم و زیادی صورت گیرد.



  1. طرز فکر ایستا که بر مبنای بودن است.

  2. طرز فکر رشد که بر مبنای تبدیل شدن است.


تفاوت طرز فکر ایستا و طرز فکر رشد


فردی که طرز فکر ایستا دارد، معتقد است افراد با یک سری توانایی ذاتی به دنیا میان، اما فردی که طرز فکر رشد دارد، معتقد است ؛ توانایی آموختنی و قابل رشد است.


فردی که طرز فکر ایستا دارد، تمام توجه اش روی این است که نتیجه مهمه! باید عالی باشم! ، اما فردی که طرز فکر رشد دارد، تمام توجه اش روی فرآیند یادگیری و رشد است.


فردی که طرز فکر ایستا دارد، معتقد است ، تلاش فقط برای احمق هاست. اما آدمی که طرز فکر رشد دارد، معتقد است تلاش برای رشد لازم است.


فردی که طرز فکر ایستا دارد، معتقد است چالش، نا امن است و باید ازش فاصله گرفت! چالش، چیزی است که نمی‌دانیم از پس آن برمی آییم یا نه. اما آدمی که طرز فکر رشد دارد، معتقد است چالش، یک فرصت رشد است.


فردی که طرز فکر ایستا دارد، معتقد است از مانع، متنفرم! نباید باشه! (مانع چیزی است که نمی‌گذارد ما رد شویم) . اما فردی که طرز فکر رشد دارد، معتقد است  مانع، یک فرصت برای یادگیری و رشد است.


فردی که طرز فکر ایستا دارد، معتقد است انتقاد، یعنی من خوب نیستم! نباید باشه! . اما آدمی که طرز فکر رشد دارد، معتقد است  انتقاد، مفید و قابل استفاده است.


چرا باید طرز فکرمان را عوض کنیم؟


یک طرزفکر موثر طرزفکری است که از منابع موجود زمان، انرژی و تلاش‌هایتان استفاده کند و از آن‌ها برای ایجاد تغییرات مثبت بهره ببرد.


باید بدانید که موضوع این نیست که سعی کنید همه چیز را امتحان کنید و همه چیز باشید و باید از چیز‌هایی که دارید بهترین استفاده را برده و از زندگی کردن لذت ببرید.


نگرش و طرزفکر شما اساس و بنیاد همه اتفاقاتی است که در زندگی‌تان می‌افتد. مجموعه‌ای از همه باورها، رفتارها، احساسات، عواطف و گرایشات شماست.


 نشانه‌های مشخصی که ثابت می‌کند باید طرزفکرتان را تغییر دهید!



  •  هیچ چیز جز منفی‌ها را نمی‌بینید


اگر تصمیم داشته باشید از زمان حالتان لذت ببرید، یاد خواهید گرفت که روی مثبت‌ها متمرکز شوید. کاری که باید بکنید این است که به افکار منفی میدان ندهید، چه افکار خودتان باشد چه دیگران.


نادیده گرفتن و توجه نکردن به افکار منفی به این معنی نیست که سرتان را بر برف فرو کنید؛ معنی آن این است که اجازه ندهید منفی‌گرایی دیدتان را تار کند و بر تجربه شما از زمان حال مسلط شود.


منفی‌گرایی هیچوقت باعث بهتر شدن زمان حالتان نخواهد شد، حتی بااینکه ما انسان‌ها طوری طراحی شده‌ایم که تصور می‌کنیم افکار منفی، نگرانی‌ها و ترس‌هایمان هم تاثیرات مثبتی دارند.


زمانی که عمیقاً یک فکر منفی را بررسی می‌کنیم، خواهیم دید که منفی‌گرایی هیچ فایده‌ای به دنبال ندارد.


تمرکز کردن بر روی منفی‌ها هیچکس را آدم بهتری نمی‌کند، باعث پیشرفت کسی هم نمی‌شود. درواقع، واقعیت دقیقاً متضاد این است.




  • به طور خستگی‌ناپذیری در برابر واقعیت مقاومت می‌کنید


به صدا‌های درونی خودتان گوش کنید، ببینید آیا می‌توانید مچ خودتان را در حال شکایت کردن خودآگاه یا ناخودآگاه از وضعیت کنونی زندگیتان، حرف‌ها یا اعمال دیگران، گذشته‌تان، محیط اطرافتان یا حتی آب‌وهوا بگیرید.


شکایت کردن یعنی قبول نکردن واقعیت و اینکار معمولاً بار سنگینی از منفی‌گرایی و استرس همراه خود می‌آورد.


وقتی شکایت می‌کنید، خودتان را به یک قربانی تبدیل می‌کنید. از طرف دیگر وقتی عملی مثبت انجام می‌دهید، در وضعیت قدرت قرار می‌گیرید؛ بنابراین اگر چیزی واقعاً اذیتتان می‌کند، وارد عمل شوید و وضعیتتان را تغییر دهید یا فراموشش کنید. یا باید آن وضعیت را قبول کنید یا از آن خارج شوید، یکی از این دو. هر کار دیگری احمقانه است.


به خودتان یادآور شوید، حتی بار‌ها و بار‌ها اگر لازم باشد، اگر چیزی نمی‌تواند تغییر کند، باید نگرشتان نسبت به آن را تغییر دهید. وقتی هر کاری که از دستتان برمی‌آمده را انجام داده‌اید، شادی یعنی به خودتان اجازه دهید با آنچه هست مشکلی نداشته باشید نه اینکه مدام آرزوی تغییر آن را کنید یا نگران اتفاقاتی باشید که نیفتاده است. چیزی که هست، چیزی است که باید می‌بوده، بقیه بر عهده خودتان است.



  • تمایل به متهم کردن دیگران دارید


رها کردن به ما آزادی احساسی می‌دهد و آزادی احساسی تنها شرط خوشبختی است.


اگر هنوز در قلبتان اسیر چیزی هستید، مثل خشم، عصبانیت، حسادت و از این قبیل احساسات، نمی‌توانید آزاد باشید؛ و اینکار باعث نمی‌شود بتوانید قلب آدم‌های دیگر را عوض کنید، فقط مال خودتان را عوض می‌کند. این را باید بدانید.


شمشیر را زمین گذاشته و حمله کردن به دیگران در ذهنتان را کنار بگذارید. قوی‌ترین آدم قوی‌ترین جنگنده نیست. اتفاقاً فرد قوی کسی است که بتواند در زمان خشم خود را کنترل کند.



  •  نگران همه چیز هستید.


تنها کاری که نگران بودن می‌کند این است که لذت را از شما می‌دزدد و درگیر هیچتان می‌کند. مثل این می‌ماند که از تخیلتان برای درست کردن چیز‌هایی که نمی‌خواهید استفاده کنید. نباید خودتان را وارد موقعیت‌هایی در ذهنتان کنید که تمام گزینه‌هایتان بد و منفی هستند.


یادتان باشد، موضوعی که به آن نگاه می‌کنید نیست که مهم است، چیزی که می‌بینید اهمیت دارد.


همیشه دو راه برای برخورد با وضعیت کنونی‌تان وجود دارد. هرکدام از این راه‌ها مثل یک آجر می‌ماند که می‌توانید از آن هم بعنوان پایه برای ساخت یک بنا استفاده کنید و هم برای شکستن شیشه پنجره امید و خوشبختی‌تان.


نکته مهم این است که چیز‌هایی که در دنیای بیرون وجود دارد قرار نیست همیشه کامل و بی‌ایراد باشند.


دست از نگرانی بردارید، به درون خودتان تمرکز کنید و هوشمندانه رفتار کنید. در ذهنتان می‌توانید به هر جایی که می‌خواهید برسید؛ و بقیه زندگی‌تان دقیقاً همان راهی را می‌رود که ذهنتان می‌رود.



  •  انتظاراتتان موجب استرستان است


انتظارات غیرضروری را کنار بگذارید.


قدر همان چیز‌هایی که هست را بدانید و مهم نیست که لیوانتان نیمه پر یا نیمه خالی باشد. همین که لیوان دارید و چیزی در آن است باید شکرگزار باشید.


این موضوع که انتخاب کنید مثبت بوده و نگرشی شکرگزارانه داشته باشید در همه کارهایتان اثر می‌گذارد و اندازه خوشبختی و موفقیتتان در ارتباط مستقیم با اندازه افکار و طرزفکرتان است.


مطمئناً همیشه همه چیز آنطور که شما دوست دارید پیش نخواهد رفت، پس از این رو باید به امید بهترین‌ها باشید، ولی انتظارتان را کمتر کنید. واقعیت را بپذیرید و با آن نجنگید.


اجازه ندهید چیزی که انتظار داشتید اتفاق بیفتد چشمتان را به روی همه اتفاق‌های خوبی که دور و برتان می‌افتد ببندد و حتی اگر اوضاع آنطور پیش نرود که می‌خواهید، باز هم ارزشش را دارد، چون باعث شده چیز جدیدی را احساس کنید و درسی جدید به شما داده است.




  •  یک زندگی بدون درد می‌خواهید


درد بخش آزاردهنده‌ای از انسان بودن است، اما برای زندگی لازم است.


درد ذهن، قلب و جسم را قوی می‌کند و اگر کل زندگی‌تان همه چیز برایتان خوب بوده باشد نمی‌توانید قوی، شجاع یا موفق باشید. شما نیاز به تجربیات واقعی زندگی دارید و هیچ چیز تا زمانی که تجربه‌اش نکرده‌اید واقعی نخواهد بود.


صادقانه بگوییم، زندگی تا حد زیادی مثل بازی شطرنج است. برای برنده شدن باید یک حرکت انجام دهید، حتی وقتی شرایط سخت باشد و اوضاع آنطور که توقع داشتید پیش نرفته باشد. اینکه تصمیم بگیرید چه حرکتی انجام دهید به دانش و تجربه شما که در طول مسیر به واسطه اتفاقات بد یاد گرفته‌اید، بستگی دارد.



  • هیچوقت به چیزی که دارید راضی نیستید


استرس و خستگی وقتی بیشتر از حد کافی داریم، ولی باز بیشتر و بیشتر می‌خواهیم بیشتر خواهد شد تااینکه تقریباً هیچ نداشته باشیم و کمی بخواهیم. به عبارت دیگر، ما بعنوان انسان وقتی کمبود‌های زیادی داشته باشیم، نارضایتی کمتری هم داریم.


اگر جزییات را کنار بگذاریم، رمز موفقیت این است که کمتر بخواهیم و قدر چیز‌هایی که داریم را بدانیم.


خیلی‌ها همیشه درگیر چیز‌هایی هستند که نمی‌توانند داشته باشند و حتی لحظه‌ای به این فکر نمی‌کنند که واقعاً چه می‌خواهند داشته باشند. باید از خودتان سوال کنید: «آیا این چیز‌ها واقعاً بهتر از چیز‌هایی است که الان دارم؟»


خوشبختی داشتن گرایش قدرشناسی و شکرگزاری است. دست خودتان است که امروزتان را بهترین کنید یا بدترین. ما خودمان باعث بدبختی یا خوشبختی خودمان هستیم. میزان تلاش برای هر دو این‌ها یکسان است.



  •  از آخرین باری که چیز جدیدی یاد گرفتید خیلی وقت است که می‌گذرد


بهترین درمان برای احساس دلمردگی یادگرفتن یک چیز تازه است. این تنها روشی است که هیچوقت با شکست مواجه نمی‌شود، فقط پیشرفتتان می‌دهد.


بدنتان پیر می‌شود، ممکن است بعضی شب‌ها دراز بکشید و به پشیمانی‌های گذشته فکر کنید، دلتان برای تنها عشقتان تنگ شود، دنیای اطرافتان را ببینید که پر از اعمال و افکار مسموم است یا به این فکر کنید که طوری احترامتان را خدشه‌دار کرده‌اند. فقط یک روش برای التیام یافتن از این افکار وجود دارد: یاد گرفتن.


این موضوع که یاد بگیرید دنیای اطرافتان چطور بالا و پایین می‌رود. اینکه یاد بگیرید چه چیز‌هایی به هیجان می‌آوردتان و درمورد آن بیشتر بدانید.


این تنها تلاش مفیدی است که هیچوقت از آن پشیمان نخواهید شد. یاد گرفتن التیام یافتن است. فقط کافی است به لیست کار‌هایی که دوست دارید یاد بگیرید نگاهی بیندازید و شروع کنید.



  • در گذشته زندگی می‌کنید


نوستالژی گاهی‌اوقات لازم است. همه ما با فکر کردن به گذشته می‌توانیم درس‌های زیادی از تجربیات قبلی‌مان بگیریم، اما بااینحال اگر فکر کردن به گذشته تمام زمان حال شما را درگیر خود کند، مخصوصاً اگر فکر می‌کنید زندگی‌تان در زمان حال برایتان کافی نیست، وضعیت فکری جالبی نیست و هیچ نتیجه‌ای جز خستگی و ناامیدی برایتان نخواهد داشت.


اجازه ندهید گذشته زمان حال را از شما بدزدد. گذشته شما معرف شما نیست، در جنگ با شما هم نیست و از این رو گذشته‌تان فقط باعث قوی‌تر شدن چیزی شده که امروز هستید. این را به خاطر داشته باشید و پیش روید.


انتهای پیام/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب