مادر شهیدان بهمننژاد: با خبر شهادت هر فرزندم نماز شکر خواندم
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا از نوید شاهد، خانواده شهیدان بهمننژاد سه شهید را تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی کرده است که عبارتند از: شهید اول؛ نعمتالله، 25 اردیبهشت 1344، در گرگان متولد شد. وقتی به جبهه رفت دانش آموز کلاس چهارم متوسطه بود بهعنوان پاسدار وظیفه وارد جبهه شد و در فروردین 1361 در چزابه بهشهادت رسید.
شهید دوم حجتالله، دوم آبان 1346، در گرگان متولد شد. او هم مانند دیگر برادرش دانش آموز چهارم متوسطه بود و از سوی بسیج وارد جبهه شد. یازدهم اسفند 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره بهشهادت رسید. شهید سوم هادی، 26 آذر 1349، در گرگان متولد شد. دانش آموز دوم متوسطه بود از طریق بسیج در 25 تیر 1366، در روستای مجن شاهرود، هنگام آموزش نظامی بهشهادت رسید.
مادر شهیدان بهمننژاد میگوید: تابستان سال 1360، بود مدارس تعطیل شده بودند، مدتی بود که شهید اولم نعمتالله، قصد رفتن به جبهه را داشت. رفت و چند ماهی را در مریوان خدمت کرد اما هنگام بازگشایی مدارس بازگشت. در مدرسه ثبت نام کرد و چند روزی هم به کلاس رفت، اما غیرت و مردانگی او بیشتر از سنش بود و دوباره قصد رفتن به جبهه در ذهنش زنده شد.
وی ادامه میدهد: وقتی از تصمیم نعمتالله مطلع شدم خواستم منصرفش کنم و گفتم؛ تو باید الان درس بخوانی، الان وقت سربازی رفتن برادر بزرگترت است. بگذار ایشان برود بعد شما به وقتش خواهی رفت. اما او اعتقاد داشت هر کس وظیفهای دارد. در جوابم به من گفت: من میخواهم به وظیفه خود عمل کنم. من نتوانستم به او اجازه بدهم. نعمتالله، از ناراضی بودن من ناراحت شد و مدتی به خانه نمیآمد و شبها را در خانه اقوام به سر میبرد، تا اینکه من راضی شدم.
مادر شهیدان بیان میکند: نعمتالله رفت و به اهواز اعزام شد. پس از مدتی در هفدهم فروردین در چزابه به شهادت رسید. بعد از شهادت، بدن ایشان را پس از حدود پنجاه روز محاصره به عقب آوردند. نعمتالله بسیار شوخ طبع و مهربان بود تمام پول توجیبیاش را برای کمک به نیازمندان خرج میکرد. و به خانه آنها می برد. حتی گاهی پول خرجی خانه را از من میگرفت و میگفت: ما، در منزل همه چیز داریم الان کسانی هستند که به کوچکترین کمک ما نیاز دارند.
وی یادآور میشود: نعمتالله با هر کسی دوست نمیشد. در انتخاب دوستانش وسواس زیادی به خرج میداد. با توجه به رفتاری که داشت هر کسی که با او دوست میشد و اهل نماز و روزه نبود به همین راه هدایت میکرد. صداقت و صفای باطنی خاصی داشت. روی گشاده داشت و بسیار شوخ طبع بود. با کودکان بسیار مهربان و به بزرگترها احترام خاصی قائل بود.
مادر شهیدان ادامه میدهد: شهید اولم نعمتالله همیشه در صحبتهایش به ما توصیه میکرد برای برپا بودن حکومت اسلامی کوتاهی نکنید و تا آخرین قطره خون از قرآن و اسلام حمایت کنید. در ضمن توصیه فراوانی به قرائت قرآن و برپایی نماز جماعت داشت.
مادر شهیدان بهمننژاد بیان میکند: شهید دوم من حجتالله هم بسیار مهربان و دلسوز بود، آثار مظلومیت و مهربانی در چهرهاش پیدا بود. همه نسبت به او علاقهمند بودند و عاشق رفتار و خصوصیات اخلاقی او شده بودند او فردی ساده و بی آلایش و بدور از هر رنگ و ریا بود.
وی ادامه میدهد: شهید سومم هادی برای من مانند دوست و همراه بود، سال 1366 هادی سال دوم دبیرستان بود که از طرف بسیج برای آموزش نظامی به اردوگاه آموزشی رفته بود، پسرم در زمان آموزشی زمانی که مشغول خواندن دعا بود همدورهاش مشغول تمیز کردن اسلحه خود بود که از پشت مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و یک تیر به قلبش اصابت میکند و در جا به شهادت میرسد.
مادر شهیدان بهمننژاد یادآور میشود: روزی که برای دادگاهی همدورهای پسرم در دادگاه حاضر شدم. همانجا رضایت دادیم وقتی به خانه بازگشتم از ناراحتی به یک پشتی تکیه دادم یک لحظه به عالم رؤیا رفتم در خواب دیدم؛ هادی آمد و مرا در آغوش گرفت و مرا بوسید به او گفتم: پسرم اینجا چه کار میکنی؟ گفت؛ مادر جان من آمدهام از شما تشکر و قدردانی کنم، شما با این کارتان هم خدا و هم مرا و هم بنده خدا را راضی کردید. من با این کار شما بسیار سربلند شدم.
انتهای پیام/4100/
انتهای پیام/