پازلی پرتعلیق از تقدیرگرایی
گروه فرهنگ و هنر آنا ـ «پرویز شهبازی» در جدیدترین ساخته خود، باز به سراغ تقدیرگرایی رفته است.جوانها هم که یک پای ثابت سینمای او هستند.مؤلفه سوم «طلا» که تا حدودی نمیتوانیم آن را در فیلمهای قبلی او ببینیم، متانت و طمانینهای است که وی در خُردخُرد پیش بردن روایت خود دارد. شهبازی در این مسیر، به شدت حرفهای نشان میدهد. با حوصله، برگهای برندهاش را رو میکند. به مانند دیگر کارهایش که خیلی از اتفاقات پیشروی قهرمان را میتوان حدس زد و مخاطب تنها در اندیشه مواجهه مخاطب با سلسله اتفاقهایی است که میتواند آنها را حدس بزند، اینجا از اصل غافلگیری هم بهره برده و در سکانس پایانی و زمانی که تقریباً تمام مخاطبان، سرخوش از تماشای یک فیلم شستهرفته در انتظار همان پایانی بودند که از قبل حدس میزدند، برگ آس خود را رو میکند و یک رودست حسابی به دو قاچاقچی پایان فیلم و البته مخاطبانش میزند تا کیف آنها از تماشای یک فیلم سرحال و پرریتم، دوچندان شود.آری؛ شهبازی کارگردانی است که حتی یک کولهپشتی را با ترفند خود به بیان و تصویر دراماتیک میرساند.
دو نیمه جذاب و طراحی شده
«طلا» خیلی شاد آغاز میشود.مانند خیلی از فیلمهای موفقی که طی سالیان اخیر با محوریت تجمع دوستان جوان میشناسیم مثل «زرد» یا «رخ دیوانه».مزیت «طلا» به نسبت این قبیل آثار، غم ناگهانی و التهابی بزرگ نیست.اتفاقاً برعکس؛ شهبازی برای تمام التهابات واردآمده در فیلمش، پیش زمینهای میچیند که مخاطب تا ته خط را بخواند.مانند زمانی که آنا (طناز طباطبایی) به دریا (نگار جواهریان) پول قرض میدهد و مدام این گزاره تکرار میشود که دریا شاید نتواند پولش را سر موعد برگرداند، مخاطب به خوبی درک میکند که روایت در این ایستگاه دچار تکانه خواهد شد یا زمانی که دریا از منصور (هومن سیدی) میخواهد تا دلارهای پدرش را بدزدد، ما میتوانیم ایمان داشته باشیم که داستان از این مجرا، اتفاقاتی را تجربه میکند.
این پیش زمینه برای مخاطب، وی را بیشتر پیگیر دنبال کردن داستان میکند و وقتی میبیند، لایهای دیگر به آنچه وی تصور میکرده اتفاق میافتد، افزوده شده، مشتاقتر به فیلم مینگرد.تقریباً نیمه اول فیلم با همین دادهها سپری میشود و اگرچه رخداد چندان اصلی در یک نیمه فیلم رخ نمیدهد اما قلاب همین پیشفرضها، مخاطب را نگه میدارد تا نیمه دوم که علاوه بر آنچه حدس زده میشد، برگهای برنده در قالب اتفاقات پیش بینی نشدهای رخ میدهد.اوج آنها هم در سکانس به تصویر کشیده شدن سکته پدر دریاست.جایی که دوربین داخل نمیشود تا به مانند سکانس معروف حمام فیلم «فروشنده» فرهادی، مخاطب نتواند صراحتاً بگوید که آیا منصور و پدر دریا همدیگر را دیدهاند یا نه.همین تعلیق جالب در مورد میزان برداشت پول از گاوصندوق مطرح میشود و تا سکانس چند تا مانده به آخر فیلم هم سر به مهر باقی میماند.
وفور تعلیق
شهبازی با این اتفاقهای پیش بینینشده و سلسله رویدادهایی که مخاطب میتواند آنها را حدس بزند، یک پازل پرتعلیق میآفریند که شدت و ضعف آن، تلورانس کنجکاوی مخاطب را بالا و پائین میکند.از تعلیقهای سطحی و لحظهای مانند لحظه مأمور خبر کردن برای آنا بگیرید تا مقوله رویارویی منصور با پدر دریا که تا انتهای اثر پاسخ مشخصی به این پرسش داده نمیشود و اصلاً مسیر روایت به سمتی میرود که دیگر اینکه آیا این دو همدیگر را دیدهاند یا خیر، اهمیتی برای مخاطب و فهم بیشتر و یا ارضای حس کنجکاوی وی ندارد.
این روند قصهگویی همپای فرم خاص اثر که میتوان از آن به عنوان سبک ساختاری سینمای شهبازی نام برد، حقیقتاً متعلق به خود اوست.طی این سالها درامهای بسیار اندکی بودند که با یک داستان خطی ساده، اینچنین طرح مسأله کرده و نبض اشتیاق مخاطبش را در دست بگیرد و مهمتر آنکه سیکل روایت، مسیر رئالیستی خود را طی کرده و برای غنای بیشتر درام، دست به دامن عناصر سوررئالیستی نمیشود.
قهرمان پروری سینمای شهبازی
شهبازی از یک روایت معمول و چیزی که شاید نمونهاش برای هر یک از ما رخ داده باشد، یک قهرمان میسازد.استاد این قبیل کارهاست.افرادی مانند منصور در دید عموم و عرف جامعه، با عناوینی چون دزد، خائن، فراری و شاید هم قاتل خوانده میشوند اما ببینید که نگاه انسانی و دغدغه دگرخواهانه او تا چه اندازه، وی را تا آستانه یک قهرمان به تصویر میکشد؛ آنقدر که حتی دریا، تنها با دغدغه درمان دختر برادر منصور اجازه میدهد وی پولهای سرقتی را با خود ببرد.اما این میزان کنش نمیتواند بیانگر یک قهرمان باشد؛ یک چیزی مثل یک چاشنی نیاز است که منصور، در شمائل یک قهرمان، دوستداشتنی ظاهر شود.
علاوه بر منصور، دریا که سخاوتمندانه و در حالی که در کلامش آشکار است که وی بیانی عاشقانه ندارد، 400 هزار دلار را برای درمان دختر برادر منصور می بخشد تا دگرخواهی دریا در حق دختر برادر کسی که میداند در کشته شدن پدرش نقش دارد، تراز دیگری از قهرمانی یک زن در فیلم باشد.
حتی آنا که برای راه افتادن کار، پنهانی از صندوق شرکت پول میگذارد هم نشانههایی از قهرمان دارد.سینمای شهبازی، تنها سینمای تقدیر نیست؛ سینمایی قهرمانپرور نیز هست.او در همین شمائل قهرمانی، به تقدیر نیز میرسد.شاید برداشت شهبازی از کشته شدن منصور، به تقاص و تقدیر، همان کاری باشد که وی با پدر دریا انجام داد و این، یکی از پارامترهای سینمای شهبازی است. او استاد آسان کردن موقعیتهای دشوار است. از زبان نماد هم استفاده نمیکند و اصولاً به پایان باز هم اعتقادی ندارد.همه چیز در سینمای او روشن و مشخص است. «طلا» موقعیتهای کلامی بسیار سختی دارد که شهبازی با هوشمندی توانست این مسیر را برای مخاطبش، دوستداشتنی و گرم روایت کرده و بیآنکه زمینگیر مقولات احساسی شود، وی را تحت تأثیر احساس قرار دهد. او یک سینمای رئالیستی صرف را با تمام زمختیهایش به تصویر کشیده و به مخاطبش اجازه میدهد تا تفسیر خاص خود از رویدادها را داشته باشد.
«طلا» یکی از بهترین ساختههای حاضر در جشنواره امسال است. ترکیب روایی فرم و محتوا؛ فیلمنامه و اجرا. شهبازی بار دیگر نشان داد نمی توان سینمای دغدغهمند و سراسر انسانی او را دوست نداشت و در عین حال، تماما تابع جبر روزگاری بود.
انتهای پیام/4072/
انتهای پیام/