دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
رسم یاران/ 87

دلبستگی به امیرالمؤمنین (ع) و وابستگی به ولایت

شهید مدافع حرم دلبستگی خاصی به نجف و حرم حضرت امیرالمؤمنین داشت.
کد خبر : 326550
636763443753261880_md.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، شهید هادی ذوالفقاری متولد سال ۱۳۶۷ در تهران است. او که از طلبه‌های حوزه علمیه نجف بود در بیست و ششم بهمن ماه سال ۱۳۹۳ و در نبرد با تروریست‌های تکفیری داعش به شهادت رسید.


پیکر این شهید بزرگوار طبق وصیت خودش در قبرستان وادی‌السلام نجف به خاک سپرده شد. یادمان وی در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران، قطعه ۲۶، ردیف یک، شماره ۲۵ واقع شده است. خاطره زیر از صفحه 80 کتاب پسرک فلافل‌فروش (زندگینامه و خاطرات شهید ذوالفقاری) به نقل از یکی از دوستان وی انتخاب شده است:


ایام حضور هادی در نجف به چند دوره تقسیم می‌شود. حالا و احوال او در این سه سال حضور او بسیار متفاوت است. زمانی تلاش داشت تا یک کار در کنار تحصیل پیدا کند و درآمد داشته باشد.


کار برایش مهیا شد، بعد از مدتی کار ثابت با حقوق مشخص را رها کرد و به‌دنبال انجام کار برای مردم و به‌نیت رضای پروردگار بود.


هادی کم‌کم به حضور در نجف و زندگی در کنار امیرالمؤمنین علی (ع) بسیار وابسته شد. وقتی به ایران برمی‌گشت، نمی‌توانست تهران را تحمل کند. انگار گمگشته‌ای داشت که می‌خواست سریع به او برسد.


دیگر در تهران مثل یک غریبه بود. حتی حضور در مسجد و بین بچه‌ها و رفقای قدیمی او را سیر نمی‌کرد.


این وابستگی را وقتی بیشتر حس کردم که می‌گفت: حتی وقتی به کربلا می‌روم و از حضور در آنجا لذت می‌برم، دلم برای نجف تنگ می‌شود. می‌خواهم زودتر پیش مولا امیرالمؤمنین (ع) برگردم.


این را از مطالعاتی که داشت می‌توانستم بفهمم. هادی در ابتدا برای خواندن کتاب‌های اخلاقی به سراغ آثار مقدماتی رفت. آداب‌الطلاب آقای مجتهدی را می‌خواند و ... .


رفته‌رفته به سراغ آثار بزرگان عرفان رفت. با مطالعه آثار و زندگی این اشخاص، روز به روز حالات معنوی او تغییر می‌کرد.


من دیده بودم که رفاقت‌های هادی کم شده بود! برخلاف اوایل حضور در نجف، دیگر کم‌حرف شده بود. معاشرت او با بسیاری از دوستان در حد یک سلام و علیک شده بود.به مسجد هندی‌ها علاقه داشت. نماز جماعت این مسجد توسط آیت‌الله حکیم و به‌حالتی عارفانه برقرار بود. برای همین بیشتر مواقع در این مسجد نماز می‌خواند.


خلوت‌های عارفانه داشت. نماز شب و برخی اذکار و ادعیه را هیچ‌گاه ترک نمی‌کرد. این اواخر به مرحوم آیت‌الله کشمیری ارادت خاصی پیدا کرده بود. کتاب خاطرات ایشان را می‌خواند و به دستورات اخلاقی این مرد بزرگ عمل می‌کرد.


یادم هست که می‌گفت: آیت‌الله کشمیری عجیب به نجف وابسته بود. زمانی که ایشان در ایران بستری بود، می‌گفت مرا به نجف ببرید. بیماری من خوب می‌شود.


هادی این جملات را می‌خواند و می‌گفت: من هم خیلی به اینجا وابسته شده‌ام، نجف همه وجود ما را گرفته است، هیچ مکانی جای نجف را برای من نمی‌گیرد.


این سال آخر هر روز یک ساعت را به وادی‌السلام می‌رفت. نمی‌دانم در این یک ساعت چه می‌کرد، اما هر چه بود حال عجیب معنوی برای او ایجاد می‌کرد.


این را هم از استاد معنوی خودش مرحوم آیت‌الله کشمیری و آقا سید علی قاضی فرا گرفته بود.


 انتهای پیام/4072/4104/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب