آلمانیها دچار بحران هویت شدهاند
به گزارش خبرنگار گروه بینالملل خبرگزاری آنا؛ در دو هفته اخیر و بعد از قتل یک شهروند آلمانی توسط دو مهاجر، گروههای راست افراطی در آلمان فراخوان راهپیمایی ضد مهاجران را برای دو روز دادند که با استقبال هزاران نفر از هواداران این احزاب روبرو شد. استقبال چند هزار نفره از این راهپیمایی، شعارهای ضدمهاجرتی و نژادپرستانه و نشان دادن علامت سلام نازیها باعث شد بسیاری در آلمان نسبت به این مسئله موضع بگیرند. وزیر امور خارجه آلمان بعدازاین راهپیمایی از مردم خواست در مقابل اقدامات گروههای راست افراطی سکوت نکند. هایکو ماس از مردم خواست: «به جهان نشان دهند آلمان کشور دموکراتها است». در مقابل، وزیر کشور آلمان از راهپیمایی ضد مهاجرتی در این کشور حمایت کرد و اعلام کرد اگر وزیر دولت نبود، حتماً در این راهپیمایی شرکت میکرد.
بعدازاین راهپیمایی، فعالان اجتماعی با برگزاری یک کنسرت رایگان خیابانی از مردم خواستند برای مخالفت با گروههای نژادپرست در این برنامه موسیقی شرکت کنند. آلمان از زمان ورود سیل عظیم مهاجران به این کشور از سال 2015 اعلام کرد که یکمیلیون پناهجو را خواهد پذیرفت و همین سیاست صدراعظم آلمان موجب انتقاد بسیاری از احزاب مخالف و حتی همحزبیهای وی شد. در این میان احزاب دست راست افراطی با استفاده از روند رو به رشد مهاجران توانستند اقبال خوبی در انتخابات اخیر آلمان کسب کنند بهطوریکه حزب جدیدالتأسیس «آلترناتیوی برای آلمان» توانست در رقابتهای اخیر انتخابات پارلمانی این کشور بهعنوان حزب سوم به بوندستاگ راه یابد.
تعمیق شکاف سیاسی و اجتماعی و گسترش احساسات نژادپرستانه در آلمان، بهعنوان کشوری که تجربه نازیسم را داشته است، موضوع بحث با دکتر بهزاد احمدی لفورکی شد تا با ایشان درباره اوضاع آلمان و روند جاری سیاسی در آن به گفتگو بنشینیم.
*احساسات نژادپرستانه در آلمان پس از وقایع اخیر و قتل یک شهروند آلمانی توسط مهاجران بهشدت افزایشیافته است. تحلیل شما از روند رو به رشد احساسات ضد نژادپرستانه در این کشور چیست؟
- آنچه در ایالات ساکسونی رخ داد اتفاق عجیبی نیست و انتظار آن بود که چنین واکنشی دیر یا زود رخ دهد. ایالت ساکسونی آلمان ایالتی راست و افراطیپرور است. دو شهر کمنیتس و درسدن، پایگاه دو حزب دست راست افراطی پگیدا و آلترناتیوی برای آلمان بوده است. شهر کمنیتس و بهطورکلی شهرهای آلمان شرقی که در آن صنایع شیمیایی و پتروشیمی فعال بودند. بعد از اتحاد دو آلمان شرقی و غربی و بسته شدن صنایع شیمیایی و مهاجرت نخبگان این مناطق به آلمان غربی عملاً شهرهای آلمان شرقی با دو مسئله مشکلات اقتصادی و نبود نخبگان روبهرو شدند.
البته فعالیت گروههای ضد مهاجرتی مسئله جدیدی نیست، بهطوریکه سال 2000 تا 2007 جنبش زیرزمینی ناسیونال سوسیالیست در این منطقه فعال بود که دست به اقدامات تروریستی میزد. کشتن 9 مهاجر، بمبگذاری و درنهایت قتل یک افسر پلیس سبب شد تا با اقدامات این گروه مقابله شود. اما با تأسیس حزب آلترناتیوی برای آلمان این ایالت بهعنوان مقر اصلی این حزب درآمد. دستور کار احزاب دست راست افراطی پیش از سال 2015 بیشتر در تضاد با اتحادیه اروپا تعریف میشد؛ اما بعد از بحران پناهجویان این قبیل احزاب و گروههای سیاسی با تغییر روند تبلیغات خود، مهاجرستیزی را به محور اصلی شعارهای خود تبدیل کردند. پیشبینی من این است که ما باید منتظر باشیم که نهتنها در آلمان بلکه در کل اروپا این داستان با سرعت بیشتری رخ دهد.
*برای تشکیل دولت ائتلافی آلمان زمان زیادی صرف شد بهنحویکه هماکنون دولت آنگلا مرکل در وضعیت شکنندهای قرار دارد. آیا میتوان با توجه به مواضع وزیر کشور آلمان، شاهد سقوط دولت ائتلافی باشیم؟
-بعید میدانم که چنین اتفاقی رخ دهد. آنگلا مرکل بااینکه توانست در چند سال اخیر اقتصاد آلمان را به جایگاه خوب کنونی خود برساند، اما در حال حاضر در درون حزب خود نیز محبوبیت چندانی ندارد. همینکه تشکیل دولت چند ماه به طول انجامید نشاندهنده عدم محبوبیت آنگلا مرکل و سیاستهای وی در قبال پذیرش پناهجویان بود.
تصمیم آلمان برای پذیرش این تعداد مهاجر از روی انساندوستی نبود (هرچند رگههایی از این حس نیز وجود داشت) بلکه به دلیل رشد جمعیت منفی، پیر شدن جامعه و نیاز به جمعیت جوان برای اقتصاد پویا، آلمان را محتاج جذب مهاجر میکرد. نگاه به جوانان تحصیلکرده منطقه خاورمیانه برای جذب در جامعه آلمان یک نگاه اقتصادی بود تا این کشور بتواند اقتصاد خود را که مبتنی بر تولید و کارخانه بود، همچنان شکوفا و پرقدرت نگه دارد.
البته این تجربه را آلمانیها در دهه 1970 و ادغام مهاجران ترکتبار در این کشور داشتهاند و سعی داشتند تا از همان الگو برای این دسته از مهاجرین نیز بهره ببرند؛ اما چند حادثه پیدرپی و اقدامات تروریستی در آلمان در کنار شکنندگی سیاست داخلی، بحث مهاجران و دغدغههای امنیتی موردتوجه مردم قرار گرفت. در این میان هم احزاب دست راست افراطی توانستند از فضای پیشآمده به سود خود استفاده کنند و این فضا به نحوی بهعنوان پاشنه آشیل آنگلا مرکل درآمد. هرچند این اقدامات کابینه آلمان و شخص صدراعظم را زیر فشار قرار خواهد داد ولی با توجه به تجربه بد آلمان از فضای بیدولتی بعید است برهم خوردن ائتلاف و شکست دولت اتفاق بیافتد.
*آیا با روند جاری ما شاهد تغییر در سیاستهای مهاجرتی در آلمان خواهیم بود؟
- خیر، سیاست دولت تغییر نخواهد کرد. آلمانیها بهطورکلی دچار بحران هویت شدهاند. بحث بحران هویت آلمان چند دهه است که آنها را درگیر خود کرده است. آلمانیها برای تعریف هویت خود دو مسئله را بهطور همزمان بهپیش بردند. یکی بحث ادغام در اتحادیه اروپا و گسترش آن و دوم بحث رابطه فرا آتلانتیکی که میتوان نمود بارز آن را ناتو دانست. بهطورکلی غرب آن یکدستی که ما فکر میکنیم را ندارد. به لحاظ سمبلیک غرب بسیار یکدست است ولی در عمل اینچنین نیست. اگر به مواردی که در تعریف هویت آلمان در بالا اشاره کردیم برگردیم، درروند ادغام اتحادیه اروپا شاهدیم که وضع این اتحادیه بههیچوجه خوب نیست. علیرغم پشت سر گذاشتن بحران یورو خودِ اتحادیه از منظر همگرایی وضع خوبی ندارد.
خیزش احزاب دست راستی، برگزیت و صفبندی بلوک کشورهای اروپای شرقی با محوریت لهستان و مجارستان در برابر کمیسیون اروپا همه حاکی از وضعیت نامساعد اتحادیه اروپا هستند. درباره رابطه فرا آتلانتیکی هم باید گفت که دونالد ترامپ باسیاستهایی که در قبال آلمان و ناتو اتخاذ میکند عملاً تیر خلاص به این رابطه زده است.
بحران هویتی که در آلمان به وجود آمده شاکله سیاست در آلمان را تغییر داده و باید انتظار داشته باشیم درباره تحولات آلمان در آینده بیشتر بشنویم. آلمان برای حفظ قدرت اقتصادی، مهاجران را احتیاج داشت اما سعی خواهد کرد تا روند تطبیقپذیری مهاجران را تسریع بخشد و در بخش پذیرش مهاجرین جدید نیز سختگیریهای بیشتری اعمال کند.
*انتخابات سراسری پارلمان اروپا در پیش است و با توجه به جایگاه مهم آلمان در اتحادیه اروپا آیا میتوان انتظار داشت که احزاب دست راست افراطی بتوانند موفقیت بزرگی به دست آورند؟
- در اروپا یکسری مسائل بعد از 1990 هیچگاه حل نشدند. بحث افرادی که در کمنیتس دست به این تظاهرات میزنند این است که این افراد که بیکار شدند، کارگران قرن بیست و یکمی نیستند. به این معنی که کارگر ماهری که به درد روند جهانیشدن بخورند نیستند، سواد آنچنانی نیز ندارند. سابقاً احزاب دست چپ میتوانستند رأی این قبیل افراد را کسب کنند، اما در حال حاضر و با بحران هویتی که بهطورکلی اروپا و آلمان را در برگرفته است این احزاب دست راست افراطی هستند که توانستهاند رأی این بخش از جامعه را از آن خود کنند. این افراد برای توجیه وضعیت خود و جامعه بهجای تعریف خود و مشکلات، با سیاهنمایی دیگران خود را معرفی کردهاند. به این مفهوم که آنها خود را ضد اتحادیه اروپا، ضد یورو و ضد روند مهاجرت تعریف میکنند.
بحث بعدی نیز بحث بحران اقتصادی در اروپا است. باید گفت که بحران یورو هنوز بهطور کامل حلنشده و مشکلات اقتصادی در اروپا و بیکاری ناشی از بحث پول واحد و روند تصمیمگیری پیچیده اتحادیه اروپا سبب شده است بسیاری اتحادیه را عامل بسیاری از مشکلات بدانند. خود اتحادیه اروپا هم نتوانسته است به نیازهای جامعه اروپایی پاسخ دهد. ناکامی در حل مشکلاتی مانند مسائل امنیتی، فرهنگی، تکمیل همگرایی و مواجهه با مسائلی مانند بحران اوکراین و سوریه یک حس سرخوردگی را میان اروپاییان از اتحادیه ایجاد کرده است.
اما نکته جالبتر اینکه در اروپا ما شاهد هستیم که احزاب راست و چپ، مفهوم سنتی خود را از دستدادهاند و این قبیل احزاب برای اینکه بتوانند طیف بیشتری از آرا را از آنِ خود کنند، به نحوی به سمت شعارهای طیف مقابل رفتهاند. مثلاً احزاب دست راستی در مورد مهاجرت با حداقل حقوق دیدگاه بسیار سختی دارند، ولی در حال حاضر ما شاهدیم که آنگلا مرکل درحالیکه متعلق به جناح راست احزاب آلمان است، نسبت به هردوی این مسائل خلاف مصلحت حزبی عمل کرد و دیدگاههای نزدیک به چپها را داشت. میتوان گفت احزاب دست راست و چپ میانه در اروپا فلج شدهاند و نمیتوانند مخاطبان خود را راضی کنند. این سرخوردگی باعث حرکت مردم به سمت احزاب دست راست افراطی شده است. این چشمانداز اتحادیه اروپا است و من پیشبینی میکنم که در انتخابات مجلس اروپا این قبیل احزاب دست راستی بتوانند کرسیهای بیشتری را کسب کنند.
*با این اتفاق آیا میتوانید شاهد آغاز روند واگرایی و خروج کشورهای دیگر از اتحادیه اروپا و یا درنهایت فروپاشی آن باشیم؟
- خیر، عقلانیت ابزاری اروپاییان کار میکند و خوب میدانند که منافعی که اتحادیه اروپا برای آنها ایجاد میکند بسیار بالاست و این افراد هنوز نتوانستند بدیلی برای آن ارائه کنند. وقتی شما در کارزار انتخاباتی هستید میتوانید خیلی شعارها بدهید ولی وقتی در عرصه مدیریت وارد شدید باید بتوانید برنامه بدهید و اجرا کنید. در موردبحث برگزیت، همین موضوع حاکم است. بسیاری از کسانی که مخالف حضور انگلستان در اتحادیه اروپا بودند، بعد از رأی به برگزیت عملاً برنامه مشخصی درباره خروج از آن ارائه ندادند، از همین رو است که دولت انگلستان عملاً فلج شده است. عضوی از اتحادیه اروپا بودن برای بسیاری از کشورهایی که امروز برای آن شاخوشانه میکشند منافع و مزیتهایی دارد که این قبیل احزاب برای آنها هیچگونه بدیلی نیافتند. مادامیکه برنامه عملی برای غیر از اتحادیه اروپا نداشته باشند مطمئن باشید هیچ خروج دیگری اتفاق نخواهد افتاد.
انتهای پیام/
انتهای پیام/