ترامپ نماد عصیان است
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، ظهور ترامپ و قدرت یافتن راستگراها و افزایش محبوبیت آنها در برخی کشورهای اروپایی از یک منظر به معنای شکست ایده های لیبرالیسم است.
ظهور نهادها، سازمانها و رژیمهای تجاری، اقتصادی و پولی بعد از جنگ جهانی دوم را میتوان نهادینه شدن ارزشهای لیبرالیسم در قالب همگرایی منطقه ای و جهانی ارزیابی کرد؛ هر چند کارکرد این نهادها هم نفع هژمون و هم نظم هژمونیک را برقرار میکرد.
اما ظهور راستگرایان در اروپا و پشت کردن به این نظم و ظهور ترامپی که رژیمهایی برخاسته از لیبرالیسم را نشانه رفته به معنای ضعف ارزشهای لیبرالیسم در قالب رژیمهای تجاری و اقتصادی ارزیابی میشود.
برخی معتقدند که اینها نشانه های ورود جهان به دوره های آشوب بیشتر است. در گفتگو با پروفسور «نیکلاس اونف» بنیانگذار مکتب سازه انگاری در روابط بین الملل به بررسی این موضوعات پرداخته ایم که در ادامه میآید.
«نیکلاس اونف» بنیانگذار نظریه اجتماعی روابط بینالملل (سازهانگاری) و استاد بازنشسته دانشگاه فلوریدای آمریکاست. او در دانشگاه های مطرحی چون پرینستون، امریکن و کلمبیا تدریس کرده است. اونف مفهوم سازهانگاری را از علوم اجتماعی وارد این حوزه مطالعاتی کرد و این مفهوم بعدها توسط افرادی چون «الکساندر ونت»، «کاتزنشتاین» و سایرین بسط و توسعه داده شد.
*برخی از محققان فضای جهانی یعنی «عصر افراط گرایی» را به عنوان توضیحی برای خروج ترامپ از برجام ( توافق هستهای ایران) مطرح میکنند. چرا ما در عصر افراط گرایی زندگی میکنیم؟
به نظر من آنچه به عنوان عصر افراط گرایی قلمداد میشود در واقع زمان انتقال است – انتقال از زمان رونق جهانی اقتصاد سرمایه داری به زمان کاهش نرخ رشد، توزیع تحریف شده ثروت، افزایش ناامیدی و خشم، شکست ادب و نزاکت، توسل به خشونت واحیای رسوم خشک مذهبی.
ترامپ نشانه ای از این ناراحتی بوده و او به عنوان کمک کننده قلمداد میشود اگر علت را کاهش دهد.
خیلی از روشنفکران پیشگام معتقدند که تکنولوژیهای جدید سرمایه داری جهانی را حفظ خواهد کرد و آشفتگی لحظه ای صرفا یک انحنا در منحنی رشد مادی و ارزشهای لیبرال است. من باور ندارم این مسئله را و من انتظار دارم وضعیت جهانی بدتر شود – نه فقط در کوتاه مدت.
*برخی عصر حاضر را به علت افزایش قدرت جناح راست افراطی و پوپولیستهای حاکم در آمریکا و در برخی کشورهای اروپایی عصر افراط گرایی میدانند. دستیابی افرادی مثل ترامپ به قدرت نشانه شکست لیبرالیسم و جریان مکاتب فکری است. نظر شما در این مورد چیست؟
همانطور که قبلا گفتم لیبرالیسم به عنوان یک حمایت ایدئولوژیکی، و محدودیت برای سرمایه داری جهانی برای دوره های طولانی در ظهور دنیای مدرن موفق شد. لیبرالیسم در گذشته شکست خورد: به ویژه در دهه های قبل از جنگ جهانی اول، وقتی کارگران بی رحم میشدند، امپریالیسم شکوفا شد، صلح طولانی مدت فرو ریخت و بین جنگ های جهانی وقتی که فاشیسم در آسیا و اروپا ویرانگر شد، اعتبار نهادهای اخلاقی غربی را تهدید کرد و جنون جوانی لیبرالیسم را افزایش داد – از یک طرف حمایت برای سرمایه داری استثمارگر، جهانی شده و احیاء شده و از طرف دیگر علاقه مبرم به حقوق بشر به عنوان بزرگترین هدیه لیبرالیسم به بشریت.
*اتحادیه اروپا تحقق نهایی تئوری نئوکارکردگرایی همگرایی منطقه ای است. چرا اتحادیه اروپا در موقعیت و قدرتی نیست که در مقابل یکجانبه گرایی ترامپ مقاومت کند؟
تئوری نئوکارکردگرایی فرض میکند نهادهای اختصاص داده شده به وظایف فنی تعریف شده، رفاه اجتماعی را افزایش خواهند داد و سیاست را بین دولت – ملتهایی که این نهادها را ایجاد میکنند، برقرار میکند. رهنمودهای نهادهای بسیار موفق برای حل مکانیسمهای سیاسی که در ترتیبات نهادی گنجانده نمی شوند کارایی چندانی ندارند.
همانطور که پیش بینی شده است نئوکارکردگرایی زمانی کار میکند که کاپیتالیسم جهانی پیشرفت میکند و مردم از رفاه مادی نفع میبرند. در حال حاضر که سرمایه داری تضعیف میشود اقتصاد جهانی آسیب میبیند و مردم عصبانی هستند و حقوق لیبرالی در حال ظهور است، دولتهای اروپایی از لحاظ سیاسی هم از درون و هم از بیرون تحت فشار شدید قرار میگیرند. با این حال نخبگان تکنوکرات آنها همچنان ارزشهای لیبرال و کارکردگراها را حفظ میکنند که برای چندین دهه به آنها توجه میشود. هیچ کس نباید شگفت زده شود.
منبع: مهر
انتهای پیام/