اولویت اول امام، آشنایی جوانان با اسلام بود
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، عالم مجاهد مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدباقر(محیالدین) انواری، از سابقون نهضت اسلامی و یاران دیرین رهبر کبیر انقلاب به شمار میرفت و از فراز و فرودهای این حرکت مشاهداتی ارزنده داشت.
آنچه در گفت و شنود پیش روی آمده، شمهای از خاطرات ایشان از دوران آغازین مبارزات است که سالها قبل و طی یک مصاحبه بیان شده است. این روایت به مناسبت سالروز ارتحال ایشان به شما تقدیم می شود.
* ضرورتها و زمینههای تشکیل جمعیت مؤتلفه اسلامی چه بود و نهایتا این گروه چگونه شکل گرفت؟
بعد از واقعه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که در سال 42 توسط دولت اسدالله علم ارائه شد و در آن شرط مسلمان بودنِ انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان نمایندگان مجلس و نیز سوگند به قرآن حذف شد، علمای حوزه علمیه قم، تلگرافهای اعتراضآمیز زیادی را برای شاه مخابره کردند.
دربار و دولت به این اعتراضات توجهی نکردند و در نتیجه اعتراض عمومی شکل گرفت و مردم با برپایی تجمعات و جمع شدن در مساجد و هیئتهای مذهبی، اعتراض خود را بیان کردند.
سرانجام با فشار مردم و علما این لایحه لغو شد. بعضی از بازاریهای متدین تهران در قالب هیئتهای مذهبی، گاهی دور هم جمع میشدند و فعالیتهایی انجام می دادند.
این هیئتها یکدیگر را نمی شناختند و جداگانه فعالیت میکردند. گاهی هم جداگانه خدمت امام میرفتند و کسب تکلیف میکردند.
کار این هیئتها تکثیر و پخش اعلامیههای امام، برگزاری جلسات دینی و دعوت از سخنرانان انقلابی برای آگاهی دادن به مردم بود.
قضیه 15 خرداد و نطق تاریخی امام و ماجرای حمله رژیم به مدرسه فیضیه -که منجر به کشته و مجروح و مصدوم شدن عده زیادی شد - پیش آمد، رژیم شاه امام را بازداشت کرد و به تهران برد.
در پی انتشار این خبر موج اعتراضات مردمی سراسر ایران را گرفت و دربار با به کارگیری ارتش و به شهادت رساندن عده زیادی از مردم و دستگیریهای گسترده و وسیع، قیام 15 خرداد را مهار کرد.
در 13 فروردین 43 امام را به قم برگرداندند و مجالس مذهبی دوباره برگزار شدند و تجمعات شکل گرفتند. در این زمان بود که گروههای مذهبی به این نتیجه رسیدند که با کارهای پراکنده نمیتوان مردم را با ایدئولوژی اسلامی آشنا و آنها را برای مبارزه با رژیم متشکل کرد و لذا تشکیل یک گروه اسلامی ضرورت دارد.
زمانی که امام فرمودند:« همه با هم مؤتلف بشوند و دست از فعالیتهای پراکنده بردارید»، این دستجات دستور ایشان را شنیدند و با شکل دهی هیئات مؤتلفه اسلامی، سازماندهی و تشکیلات منظمی پیدا کردند.
البته امام همواره به وحدت و تشکل تأکید داشتند، منتهی مردم تا خودشان نخواهند و متعهد باشند، رهبر چه کار میتواند بکند؟ آن اوضاع که پیش آمد و رژیم فشارهای همه جانبه خود را آغاز کرد، ضرورت یک گروه منسجم احساس شد و تازه همه متوجه شدند که چرا امام آن قدر روی وحدت و تشکل اصرار داشتند. در هر حال این گروهها جداگانه نزد امام میرفتند تا روزی که ایشان همه آنها را دعوت کردند که به منزلشان در قم بروند. هیچ کس در آنجا دیگری را نمیشناخت، اما همه امام را میشناختند و امام هم آنها را میشناختند. امام آنها را با یکدیگر آشنا کردند و فرمودند: « که شما هدفتان یکی است، پس بهتر است که با هم متحد و مؤتلف بشوید...» و به این ترتیب هسته اولیه «هیئت مؤتلفه اسلامی» در اواخر سال 42 یا اوایل سال 43 شکل گرفت.
*جنابعالی در زمره هیات و شورای روحانیون مؤتلفه بودید. از تشکیل این هیات برایمان بگویید؟
ده پانزده روزی از قضیه 15 خرداد گذشته بود که به من اطلاع دادند باید برای امر مهمی به جلسهای در تهران بروم. وقتی به آنجا رفتم، شهید استاد مطهری، آقای بهشتی، آقای شیخ احمد مولایی، متولی سابق آستانه مبارکه حضرت معصومه (س) و گمانم آقای علی غفوری را در آنجا دیدم. اینها بعدها شورای روحانیون هیئت مؤتلفه را تشکیل دادند.
آقایان شهید حاج صادق امانی، شهید مهدی عراقی، شهید اسلامی، آقای لاجوردی، آقای عسگر اولادی، آقای توکلی بینا و عدهای دیگر هم حضور داشتند. ده پانزده نفری بودند. آقایان روحانیون به من محبت داشتند و مرا میشناختند و مسئله را با ما در میان گذاشتند و قرار شد من بروم و با امام صحبت کنم. عدهای هم با مرحوم آیتالله میلانی ارتباط داشتند و قرار شد آنها بروند و مسئله را با ایشان در میان بگذارند.
بحثهای زیادی هم درباره تقسیم و تنظیم کارها و امور، جلسات مشورتی، اعضا و شرایط آنها و... مطرح شدند. نهایتاً قرار شد یک شورای روحانی درست شود که رابط بین کمیته مرکزی مؤتلفه اسلامی با امام باشد. البته در اواخر ارتباط با آیتالله میلانی هم اضافه شد. ایشان و امام در آن روزها در رأس امور بودند و تحرک اجتماعی زیادی داشتند. قرار شد اگر از سوی این دو مرجع مطلبی به شورای روحانی مؤتلفه ارجاع شد، آنها به کمیته مرکزی ابلاغ و از طریق برادران حزبی اجرا شود.
* چه برنامههایی توسط هیئت مؤتلفه اسلامی اجرا شدند؟
اولین نکتهای که مدنظر امام هم بود، این بود که رژیم شاه نمیگذاشت مردم، به خصوص نسل جوان با معارف اسلامی آشنا شوند. امام روی این موضوع تأکید داشتند که مردم را با اسلام آشنا کنید تا اختلاف بین افراد جامعه، از میان برخیزد و همه تحت لوای وحدت اسلامی به مبارزه با ظلم و ستم بپردازند.
قرار شد یکی از وظایف شورای روحانیت این باشد که مسائل و مفاهیم اسلامی را به زبانی که برای نسل جوان جالب باشد و از خواندن و شنیدن آنها کسل نشود و حتیالامکان پاسخگوی سؤالات روز آنها باشد، تنظیم و چاپ و بین آنها پخش کند.
من معتقدم کسی که میخواهد مباحث اسلامی را مطرح کند، باید جامعهشناس و روانشناس باشد و ببینید مردم طالب چه مباحثی هستند و در چه زمینههایی دچار شبهه و ابهام هستند و به سؤالات آنها پاسخ دقیق و صحیح بدهد.
هر مطلبی را در هر جایی و هر زمانی، نمیشود بیان کرد. اگر کسی تشنه باشد و از شما آب بخواهد و به جایش به او باقلوا بدهید، با اینکه باقلوا خیلی هم چیز مقوی و خوشمزه ای است، ولی تشنگی او را برطرف نمیکند و علاقه و توجهی به لطف شما نشان نمیدهد. یک اسلام شناس هم باید درک کند و تشخیص بدهد که باید به کدامیک از نیازهای افرادجامعه باید پاسخ مساعد بدهد. آن روزها جلسات مذهبی طوری بودند که جوانها رغبت نمیکردند بیایند، چون به پاسخ سؤالاتشان نمیرسیدند. برنامه ما این بود که در درجه اول اولویتها را تشخیص بدهیم و ببینیم چه سؤالات و شبهاتی دارند؟ چرا عده ای از جوانان از اسلام دور شدهاند و تشنه چه مسائلی هستند؟ قرار شد ابتدا کارمان را با پاسخ دادن به این نیازها شروع کنیم.
* نحوه کار به چه شکل بود؟
قرار شد مؤتلفه اسلامی به شکل گروههای ده نفره کارش را شروع کند. سران این گروهها یکدیگر را میشناختند و هر گروهی یک سخنگو و یک سرگروه داشت. ما برای تربیت سخنگوها جلسات آموزشی داشتیم. بعضی از فضلای قم هم دعوت شدند و با مؤتلفه همکاری کردند تا مطالبی که باید در گروههای آموزش داده شوند، تهیه و تدوین بشوند. هدف مؤتلفه پاسخ دادن به نیازها و مسائل نسل جوان و هماهنگی کامل بین گروهها بود. یعنی مثلاً اگر در تهران مطلبی تدریس میشد، در اصفهان و سایر شهرها هم همان مطالب تدریس میشدند تا تناقضی بین مطالب گفته شده پیش نیاید، چون هدف اصلی مؤتلفه معرفی هماهنگ و یکنواخت اسلام در سراسر کشور بود. خوشبختانه در این زمینه کاملاً موفق بودیم.
خاطرم هست اولین مطلبی که تدریس شد، جزوه «حکومت اسلامی» نوشته آقای بهشتی بود. در آن جزوه ماهیت حکومت اسلامی و اهداف آن تشریح شده بود. جزوه دوم «انسان و سرنوشت» تألیف شهید استاد مطهری بود که بعدها به صورت کتاب چاپ شد و در آن درباره مسائل مهمی چون: جبر و اختیار و قضا و قدر از نظر فلسفی و اجتماعی بحث شده است. قطعاً بعد از اینها هم مطالب دیگری تدریس شدند که من چون به زندان افتادم، دیگر در جریان مسائل نبودم.
* پس از اعتراض حضرت امام به مسئله کاپیتولاسیون، ایشان به ترکیه تبعید شدند و فضای سنگینی بر کشور حاکم شد. مؤتلفه در این دوران چه نقشی را ایفا کرد؟
دولت حسنعلی منصور لایحهای را به مجلس برد و تصویب کرد که براساس آن مستشاران نظامی امریکا و خانوادههای آنها در ایران، هر جرم و جنایتی هم که مرتکب میشدند، دولت ایران حق محاکمه آنها را نداشت و در واقع نوعی مصونیت داشتند.
کشور کاملاً در اختیار امریکا بود و سرنوشت ما کلاً در واشنگتن تعیین میشد. مجلس ایران فقط جنبه نمایشی داشت و مجلس هیچ اختیاری از خود نداشت. شاه هم که درست نوکر امریکا بود. امریکاییها بر تمام جوانب زندگی ما مسلط بودند و هر تجاوز و جرم و جنایتی هم که مرتکب میشدند، کسی جرأت و اجازه بازداشت و محاکمه آنها را نداشت. ایران هم که خودش تا خرخره زیر بار قرض بود. نفت مملکت را غارت میکردند و ما به ازای آن، یک مشت اسلحه فرسوده و عقب مانده را به ما میدادند!
پس از تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس فرمایشی، امام فریاد اعتراض خود را به سر شاه کشیدند که: یک سگ امریکایی در این مملکت حرمت دارد و یک تبعه ایرانی ندارد؟ این قانون ناقض استقلال سیاسی و قضایی ما بود و امریکاییها در کشور ما آقایی میکردند و مقررات کشور را در اختیار داشتند. قرآن میفرماید که تسلط کفار بر مسلمین ممنوع است و ذلتی بالاتر از این وجود نداشت که ایران به عنوان یک کشور اسلامی زیر کلمههای جلادان امریکایی له شود و هیچ اعتراضی هم نکند. برخی علما و مجامع دینی در برابر این حرکت رژیم اعتراض کردند. بازارها بسته شدند ونهایتا امام نطق تاریخی خود علیه کاپیتولاسیون را ایراد کردند. یکی از افتخارات مؤتلفه این است که اعلامیه تاریخی امام را در ظرف یک شب در کل ایران پخش کرد، بیآنکه یک نفر هم دستگیر شود. این اعلامیه حتی در خانه ساواکیها هم انداخته شده بود و رژیم به شدت به وحشت افتاد که این چه گروهی است که در آن جو اختناق شدید و بگیر و ببندهای مأموران امنیتی توانسته است با این سرعت، اعلامیه را در آن سطح گسترده پخش کند؟. دستگاه حکومت که به هیچ وجه قادر به جلوگیری از موضعگیریها و سخنرانیها و روشنگریهای امام نبود، ایشان را در آبان سال 43 به ترکیه و سپس نجف تبعید کرد. شاه خیلی خوب دریافته بود که این روحانی بزرگ برای تحقق احکام اسلامی تا پای شهادت ایستاده است و حاضر نیست حتی یک قدم هم عقبنشینی کند. من حدود سی و چند سال با بیت امام آشنا بودم و زیاد به آنجا میرفتم. خانهای بود روحانی و پاک که در آن جز حرف از خدا، راه خدا و خدمت در راه خدا، از موضوعی حرف زده نمیشد. دوستان و ارادتمندان امام هم حاضر بودند در راه اسلام تا پای شهادت بایستند، لذا رژیم چارهای ندید جز اینکه امام را تبعید کند. در اینجا بود که مؤتلفه تصمیم گرفت عملاً وارد صحنه مبارزه با رژیم شود. مؤتلفه به این نتیجه رسیده بود که دیگر رژیم منطق سرش نمیشود و فقط زبان گلوله را میفهمد و لذا باید دست چپاولگرها و استعمارگران و صهیونیستها را از مملکت قطع کرد. هدف این بود که به تدریج جنبش مسلحانه را مردمی کنیم و مردم متوجه شدند که چارهای جز مبارزه مسلحانه با رژیم نیست که اگر مردم وارد میدان شوند، فاتحه رژیم خوانده است.
به این ترتیب در روز اول بهمن 43 اولین گلوله جمعیت مؤتلفه اسلامی گلوی حسنعلی منصور را در جلوی مجلس شکافت، اما متأسفانه برادران ما دستگیر و اعدام شدند.
بعد از فدائیان اسلام، مؤتلفه اولین گروهی بود که با اعتقاد به مبارزه مسلحانه به گردآوری اسلحه پرداخت و عملاً وارد میدان کارزار شد، ولی به دلیل عدم سابقه و تجربه کافی، عدهای دستگیر و به شهادت رسیدند و بقیه هم گرفتار زندانهای طولانی شدند و با اینکه مؤتلفه در سراسر ایران بیش از ده هزار عضو داشت، به دلیل دستگیری اعضای کادر مرکزی و دستگیری رابطین، ادامه فعالیت آن عملاً ناممکن شد و پس از آن گروههایی به نام اسلام به صحنه آمدند که متأسفانه به دلیل عدم ارتباط با روحانیت، افکار انحرافی و التقاطی را در نسل جوان ما منتشر کردند که بعدها آسیبهای جدیای به خود و به انقلاب وارد کردند و ما هم در دوره زندان به آنها بر می خوردیم و رفتارهایشان را میدیدیم. تفصیل این مطلب زمان دیگری می طلبد که ان شاا... پیش بیاید. والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته.
منبع:فارس
انتهای پیام/