زنان غربی بیشتر از زنان ما اصول را رعایت میکنند
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، اگر در خیابان های شهر به خصوص کلان شهرها قدم بزنیم، شاهد دعواهایی هستیم که بین دو راننده یا دو رهگذر اتفاق می افتد. دعوایی که دو یا چند نفر بر سر موضوعی بی اهمیت؛ منجر به درگیری فیزیکی شدید بین آنها می شود و در بهترین حالت با وساطت اطرافیان به پایان می رسد. اما ممکن است در برخی موارد فاجعه ای را به بار آورد. برای اینکه بفهمیم چرا مردم اینقدر خشن شده اند با دکتر مهدی اسماعیل تبار، روانشناس مطرح کشورمان به گفتگو نشسته ایم که مشروح آن را در ادامه می خوانید:
چرا اینقدر مردم در کشور ما عصبانی هستند؟
متاسفانه در کشور ما مفهوم سلامت یعنی دارو! در حالیکه حدود 40 سال است که در کشورهای توسعه یافته سلامت این معنا را ندارد. بلکه بر اساس تاکید سازمان بهداشت جهانی، سلامت یک فرد یعنی سلامت معنوی و ذهنی او.
پس باید در نظر داشته باشیم که سلامت به هیچ وجه مصرف قرص و شربت نیست. زیرا که اگر من یک شب خواب راحت نداشته باشم، افسردگی و ناامیدی داشته باشم، حس کامیابی نداشته باشم؛ پس نشان میدهد که یک جای زندگی من میلنگد.
انسانها تشکیل شده از جسم، عقل و نفس هستند؛ که اصلا در کشور ما نفس درنظر گرفته نمیشود. زیرا که از همان ابتدا به مدرسه میرویم و 12 سال برای نمره، تراز و کنکور تلاش میکنیم؛ و هرگز فرزندانمان را برای مهارتهای زندگی تربیت نمیکنیم. در صورتی که سلامت روان و ذهن مهمترین جنبه در زندگی هر فرد است.
بی توجهی سیستم آموزش و پرورش به تربیت نفس
سیستم آموزشی ما فقط برای عقل بچهها است؛ و متاسفانه ما نفس جامعه را تربیت نمیکنیم. یعنی نفس جامعه ایرانی در طی 20 سال اصلا مورد توجه قرار نمیگیرد؛ و این خیلی دردناک است.
ما هیچ گاه عشق ورزیدن به خانواده را به فرزندانمان یاد نمیدهیم؛ تربیت نفس را به آنها نمیآموزیم.
نمیدانم که بودجه سلامت کشور چقدر است؟ اما میدانم که از این میزان بودجه سهم سلامت روان تقریبا هیچ است!
متاسفانه با گذشت زمان از زندگی ایرانی و سبک زندگی ایرانی اسلامی بسیار فاصله گرفته ایم. همین مسئله باعث شده تا در سلامت روان و ذهن ما اثرگذار باشد و در نتیجه شاهد خشونتهای جادهای باشیم. از طرفی، اما مهمترین علت مرگ در ایران، ایست قلبی است؛ و این معضل به خشونت افراد مربوط میشود.
در رابطه با اینکه از زندگی ایرانی اسلامی فاصله گرفته ایم برایمان توضیح دهید.
خداوند 13 بار در قرآن تعبیری دارد که میفرمایند کسانی که مومن هستند خدا را باور دارند؛ غم و اندوه ندارند. باید گفت که خشونت الاکلنگیست که یک طرف آن ناامیدی نشسته و طرف دیگر آن لبخند زدن، با تلاش بودن و انگیزه داشتن قرار گرفته است.
به این ترتیب اصلیترین موضوع این است که ما از سبک ایرانی اسلامی بسیار فاصله گرفته ایم و به دستورات خدا عمل نمیکنیم. متاسفانه ما آنقدر دنیا را جدی گرفته ایم که از هر مسئلهای خشمگین میشویم.
اگر همانقدر که آموزش و پرورش برای مسائل کنکور وقت میگذاشت و میلیاردها تومان خرج آموزش میکرد به فکر تربیت روح و آموزههای دینی دانش آموزان بود، قطعا امروز وضعیت بهتری داشتیم.
چند وقت پیش بود که حدیث کساء را با دقت بیشتری میخواندم. نوع ادبیات حضرت زهرا (س) با امیرالمومنین (ع) قابل تامل است، اینکه بانوی اول خانه، امیرالمومنین را حضرت آقا صدا میزند جای تفکر دارد. اینکه ما چرا چنین الگویی را در زندگی خودمان استفاده میکنیم؟ قابل تاسف است که ما نتوانستیم الگوی اسلامی را وارد زندگی خودمان کنیم؛ و متاسفانه برخی افراد به نام دین کاسبی میکنند و همین مسئله نتیجه عکس میگذارد.
مسائل اقتصادی چقدر در افزایش خشونت در جامعه اثرگذار است؟
یکی از عوامل مهم در خشونت افراد مسئله اقتصادی است. برای شما مثالی میزنم؛ من برای خرید خانه ام 70 میلیون وام گرفته ام، اما باید 140 میلیون به بانک برگردانم. این نزول و بهره نیست؟ این مسئله برای من که در خرید خانه ناتوان هستم فشار عصبی ایجاد میکند و روی روان من تاثیر میگذارد.
نه تنها مسئله اقتصادی بلکه مسائل سیاسی هم در میزان خشونت افراد اثرگذار است.
من خانه ام را وام گرفتم. برای چه؟ برای اینکه وام گرفتم 700 میلیون باید یک و 400 برگردانم. شما پنجول کشیدنهای سیاست ما را ببینید. مگر قرار نیست سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ما باشد؟ پس اینها چه برخوردیست؟ چرا اینقدر آبروریزی میکنند؟
در واقعه کربلا در صحنه آخر امام حسین (ع) در گودال قتلگاه نمیتواند حرف بزند. با دست به شمر اشاره میکند و در حالی که از گوشه چشمم اشک میآید با حالت بی رمقی میگوید اگر همین الان برگردی من شفاعتت را میکنم. اما شمر قبول نمیکند؛ شمری که 16 بار پیاده به سفر حج رفته است. شمری که جانباز جنگ صفین است و ژنرال ارتش امیرالمومنین بوده.
برای همین میگویند که الهی عاقبت به خیر شوی. زیرا که انسانها مثل فرشتهها پاک نیستند، میتوانند تا نهایت خوبی و همچنین تا نهایت بدی پیش بروند.
نسل قبل از ما آرامش بیشتری داشت
آیا این تربیت نفس و رسیدن به آرامش در چهرههای افراد هم تاثیر میگذارد؟
من مهدی اسماعیل تبار میگویم من مسلمان هستم، شیعه هستم و چهره حزب اللهی دارم، اما در باطن همه اینها بازی است. مهم رفتار من است. اما برعکس بسیاری از غربیها که مسلمان نیستند به مراتب بیشتراز ما نفس خودشان را تربیت کرده اند. کمتر دروغ میگویند؛ کمتر غیبت میکنند؛ بیشتر سفر میکنند و با محیط زیست تعامل بهتری دارند؛ آنها باور دارند که دنیا ارزش غم و غصه ندارد و به همین دلیل چهرههای آرام تری دارند.
به عقیده من باطن افراد به مرور زمان در ظاهرشان تاثیر میگذارد. شما به چهره بعضی از این شخصیتهای تندرو داعش نگاه کنید؛ مفتیهایی که فرماندهی فکری دعش را بر عهده دارند، وقتی آنها را میبینید متوجه میشوید که چقدر چهره شان کریه است.
چرا نسل قبل آرامش دارد؟ به خاطر اینکه انقدر درگیر مادیات زندگی نبودند. مشکل دیگری که ما داریم این است که ما تلفیقی از فرهنگ رسمی و غیر رسمی هستیم. یعنی اگر شما مهدی اسماعیل تباری داشته باشید که در زندگی رسمی خود میلیاردها تومان خرج کند که خود را ساده زیست نشان دهد، فرهنگ مدیریتش فامیل بازی، قبیله گرایی و حزب بازی در سیاست است. در پول، طهارت مالی خیلی مهم است. مگر حضرت زینب به برادرشان نفرمودند که بگو ما چه کسی هستیم. امام حسین (ع) گفتند میدونند. حضرت فرموند پس چرا اینطور شدند. امام حسین (ع) فرمودند: به خاطر اینکه شکمهایشان از حرام پر شده. به خاطر لقمه است. اما آیا این لقمه فقط برای لشکر یزید است. نه! برای منم هست.
از لحاظ روانشناسی دینی، چه کاری باید انجام بدهیم تا به آرامش برسیم؟
روانشناسی دینی، رویکرد اسلام، محبت است. جوهر تعلیم وتربیت اسلامی، محبت است. گذشت و ایثار است. از خودگذشتگی، فرصت مجدد دادن است. محبت از زمان رانندگی تا زندگی زناشویی؛ چه طور میشود من بگویم عاشق ابی عبدالله هستم، خدا را دوست دارم، اما الگوی رفتاری من از آنها پیروی نکند؟ برخورد بدی با خانواده، پدر، مادر، همسر و فرزندانم داشته باشم؟ پدران و مادران ما عموما این مسائل را رعایت میکردند و آرامش بیشتری داشتند، اما در نسل ما رعایت این مسائل هر روز کمرنگ و کمرنگتر میشود.
خانوادهها برای تربیت نفس فرزندانشان تلاشی نمیکنند
پسر بچهای به من میگفت که من از لج پدرم شیشه میکشم. چرا باید این بچه را اینقدر عقدهای بار بیاروند؟ اصلا یک درصدی از دختر و پسرهایمان را تا سن 16 و 17 سالگی عصبی بزرگ میکنیم. یعنی آنقدر که خودمان همت میکنیم بچه هایمان را پرخاشگر بار بیاوریم دیگران نمیتوانند! چرا؟ پدر و مادر حاضر هستند که میلیونها تومان هزینه مدرسه غیر انتفاعی، لباس و غذا فرزندشان را بدهند، اما برای تربیت نفس، اخلاق، رفتار و دین فرزندش تلاشی نمیکند!
سازمان بهداشت جهانی برای درمان افسردگی میگوید بیا با هم صحبت کنیم. این حرف، حرف اسلام است؛ و ما مسلمان هستیم و اصلا به آن توجهی نمیکنیم! زوجینی که هر 4 شب در میان ابراز علاقه نکنند و هر 4 ماه یکبار با هم عشق بازی نداشته باشند، زندگی شان رو به نابودی است. من موارد زیادی کی شناسم که مرد در یک اتاق و زن در اتاق دیگری میخوابد. طلاق هم که بیش از 80 درصد توافقی است. اینها ناشی از چیست؟ ناشی از صحبت نکردن و نداشتن محبت است. نتیجه این رفتارها چیست؟ خشونت و بی اعصابی تک تک افراد جامعه!
من به جرات میگویم پدران و مادران جامعه ما، فقط از 20 درصد زندگی بچه هایشان باخبرند. متاسفانه شکاف نسلی از دهه 70 اتفاق افتاده است. البته باید این را بگویم که وضعیت ما نسبت به سایر کشور دنیا بهتر است. ولی وقتی شما یک ظرف شیر داشته باشید و یک قطره خون داخل آن بیافتد، همه شیر نجس میشود.
نوع نگاه ما به جامعه نگاه انتقام گیریست
ریشه خشونت از چیست؟
اگر خشونت کلامی، معنوی یا رفتاری ما زیاد است دلیلش این است که ما خودمان را دوست نداریم، خانواده مان را دوست نداریم. متاسفانه برخی اوقات نوع نگاه ما به جامعه نگاه انتقام گیریست. وقتی من زباله را از داخل شیشه ماشین به بیرون میاندازم. باور من این است که ماشین من باید تمیز باشد نه خیابان! متاسفانه همه ما برای خودمان حقی ساختهایم و دلیلی داریم که از جامعهمان انتقام بگیریم. از همسایه، از اداره انتقام بگیریم؛ حتی گاهی از خانواده مان!
بیل گیتس میگوید در موقع شام کسی حق استفاده از موبایل را ندارد. مصاحبهای که اخیرا از او منتشر شده بسیار خواندنیست. این مصاحبه راجع به رفتارش با خانواده و قوانینی که در خانه شان اجرا میشود، است؛ اینکه چه ساعتی میخوابند، چه ساعتی بلند میشوند. دقیقا برعکس بسیاری از خانوادههای ایرانی که بدون هیچ قانونی زندگی میکنند.
البته در کشور ما اتفاقات دیگری نیز رخ میدهد که قابل انتقاد است. مثلا بهترین و شادترین برنامه تلویزیونی ما خندوانه است؛ اما چه ساعتی پخش میشود؟ ساعت 11 شب! یعنی صداوسیما به مردم میگوید که ساعت 12 شب بخوابید! این نکتهای است که یکبار رهبری در صحبتهایشان به آن اشاره داشتند؛ و متاسفانه به آن بی توجهی شده است.
در مقابل، اما کشور آلمان بهترین برنامه هایش را 6 تا 7 غروب پخش میکند.
راهکار شما برای اینکه خشم خودمان را کنار بگذاریم و زندگی آرامی داشته باشیم چیست؟
اولین قدم این است که برای خود و خانواده مان وقت بیشتری را اختصاص بدهیم. باید زمان بیشتری را برای حرف زدن بگذاریم. فرصت خانواده بودن را افزایش دهیم. متاسفانه در جامعه امروز ما خانه تبدیل به خوابگاه شده و این فاجعه است!
اسم مسلمان بودن را یدک میکشیم، ولی رفتارمان، اسلامی نیست
باید بگویم که ما اسم مسلمان بودن را یدک میکشیم، ولی این رفتاری که داریم رفتار اسلامی نیست؛ رفتاریست که مختص به خودمان است. اگر ما امام حسین (ع)، عاشورا و این عزاداریها و محرم و صفر را دوست داریم، باید از روابط عاشقانه بین اهل بیت الگو بگیریم. شما ببینید که امیرالمومنین چگونه خانم خانه را با احترام صدا میزدند و حضرت فاطمه (س) بسیار به همسرشان احترام میگذاشتند؛ ما میتوانیم همه جزییات رفتاری را از اهل بیت بیاموزیم.
از طرفی باید بدانیم که ورزش کردن باعث آرامش و شادی ما میشود. در تمام مدارس آمریکایی، ژاپنی وهندی ورزش یک جنبه کاملا مورد تایید است. اما متاسفانه در کشور ما ورزش یک کالای لوکس به حساب میآید و جدی گرفته نمیشود.
متاسفانه آماری راجع به اینترنت و استفاده از تلگرام منتشر شده که بسیار ناراحت کننده است؛ 80 درصد فضای اینترنت ما تلگرام است و 80 درصد کاربرای تلگرام ما خانمهای خانه دار هستند. میشود حدس زد که این بی اهمیتی به خانواده در چند سال آینده چه بلایی بر سر جامعه ما میآورد. نمونه کوچک آن تغییر کیفیت طلاق هاست؛ اینکه طلاق توافقی افزایش پیدا کرده و دیگر خانم به دنبال مهریه هم نمیرود!
از سوی دیگر، اما به دلیل اینکه سیستم آموزش و پرورش ما برای تربیت دینی و نفس فرزندانمان ناکارآمد است باید به فرزندانمان توجه ویژهای داشته باشیم؛ و خودمان این ناکارآمدی را جبران کنیم.
آنقدر درگیر زندگی شدهایم که زندگی کردن را فراموش کردهایم
ودر آخر اینکه این مسئله را در نظر بگیریم که وضع اقتصادی بسیاری از ما به مرور زمان بهتر شده، ولی دلواپسیهایمان تغییری نکرده است. باید تلاش کنیم که جنبه مثبت زندگی را نگاه کنیم. متاسفانه این روزها انقدر درگیر زندگی شده ایم که مزه زندگی را فراموش کرده ایم. باید به این مسئله توجه داشته باشیم که قرار نیست ثروتمند بمیریم؛ قرار است ثروتمند زندگی کنیم. حکایت زندگی بسیاری از ما حکایت صاحب برج 20 طبقهای است که کارگرانی را دید که در تابستان سرشان را روی آجر گذاشته بودند و استراحت میکردند. او خطاب به همسرش گفت: حاضری چقدر پول بدهی تا در این تابستان و در این ظهر و گرما سرت را روی آجر بگذاری و با بیخیالی بخوابی؟ وقتی که ما شب در تختخواب پر قویمان به این راحتی خوابمان نمیبرد.
منبع : فردا
انتهای پیام/