دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
21 شهريور 1396 - 17:55
گفت‌وگوی آنا با یک کیف‌قاپ حرفه‌ای؛

خانم‌های چادری طعمه‌ سارق 20 ساله

در حیاط آگاهی شاپور با دستبند به چند سارق دیگر بند شده و با لبخند به اطرافش نگاه می‌کند. روی صورت و دست‌هایش پر از خط و خطوط ریز و درشت ناشی از چاقوکشی است. تخصصش را با افتخار سرقت از خانم‌های چادری و مردان کت‌و‌شلوار پوش اعلام می‌کند.
کد خبر : 211378

الهه خانی- گروه اجتماعی خبرگزاری آنا: پلیس تهران 74 سارق و مالخر را دستگیر کرده اما در بین همه اینها، یک نفر بیخیال‌تر از همه است؛ اینقدر جای خط و بریدگی چاقو روی دست‌هایش هست که تشخیص سنش را مشکل می‌کند اما بازهم مشخص است که خیلی جوان است و نباید سن زیادی داشته باشد. وقتی بهش نزدیک شدم، لبخند می‌زد؛ خیلی با اعتماد به نفس،‌به نگهبان بالای سرش گفت: «برای حرف‌هایم مشتری پیدا شده!» این حرف را که زد،‌مشخص شد حرف‌هایی برای گفتن دارد. جالب بود بدانم در بین این همه سارق و مالخر سابقه‌دار، این جوانک‌، چند سالش است؟ تا پرسیدم چند ساله‌ هستی؟ فوری جواب داد: «20 سالمه»! و در ادامه وقتی پرسیدم، سابقه هم داری؟، لبخند زد و با اعتماد به نفس گفت: «آره ... زیاد!» پرسیدم زندان هم رفتی، مکثی کرد و گفت: «چهار بار. دو بار را به کانون و دوبار هم به زندان تهران بزرگ رفتم؛ کلا 4 سال زندان بودم.». 20 سال زندگی کرده و چهارسالش را زندان بوده؛ حالا هم به عنوان سارق سابقه‌دار و حرفه‌ای به جمع دستگیری‌های پلیس آمده و تنها چیزی هم که در چهره‌اش دیده نمی‌شود، ندامت و پشیمانی است. گویی زندان و دستگیری برایش عادی شده و با اینکه پدرش کارخانه‌دار بوده و می‌توانسته خوب زندگی کند اما خودش این راه را انتخاب کرده؛ اصلا هم پشیمان نیست و خیلی عادی از کارها و سرقت‌هایش می‌گوید. از شگرد خاصی که برای سرقت داشته و طعمه‌های خاصی که انتخاب می‌کرده.


*بیشتر از چه کسانی سرقت می‌کردی؟


-مردانی که کت‌و‌شلوار به تن داشتن یا خانم‌های چادری.


* چرا این افراد را انتخاب می‌کردی؟


- چون از کیف این افراد اموال بهتری به دست می‌آمد.


* چه طوری به این نتیجه رسیدی؟


- از آنجایی که از 500 آدم با همین شمایل سرقت کردم.


* یعنی تا به امروز 500 فقره سرقت کردی؟


- بله، اما تنها 100 فقره آن را قبول کردم.


* گفتی تازه 20 ساله شدی؛ از چند سالگی شروع به سرقت کردی؟


- از 15 سالگی شروع به سرقت کردم.


* پدرت زنده است، شغلش چیه؟


- بله. پدرم کارخانه‌ آهن آلات دارد.


* پس تو چرا سرقت می‌کنی؟


- به خاطر هیجان این کار.


* پدرت می‌داند که تو دزدی می‌کنی؟


- بله. اما کاری از دستش برنمیاید. دوست ندارم از پدرم پول تو جیبی بگیرم.


*چرا در کارخانه پدرت کار نمی‌کنی؟


-نزدیک کارخانه که می‌روم پدرم به کارگرها پول می‌دهد تا به من بدهند و من وارد کارخانه نشوم.


* چرا؟


- چون فکر می‌کند من مایه آبروریزی‌اش هستم.


* با موتور سرقت می‌کردی؟


- هم با موتور و هم به صورت پیاده؛ البته یک نفر هم همراهم بود و مرا پشتیبانی می‌کرد.


*اموال مسروقه را به چه کسی می‌فروختی؟


- به مال‌خرها.


* بچه کجا هستی؟


- شهرری.


*سابقه درگیری و نزاع هم داشتی؟


- بله و تا به امروز به همین خاطر دستگیر شدم.


* در کل چند بار به زندان رفتی؟


-چهار بار. دو بار را به کانون و دوبار هم به زندان تهران بزرگ رفتم و در مجموع 4 سال زندان بودم.


* تحصیلاتت چقدر هست؟


- دیپلمم را در کانون گرفتم.


* معتادی؟


- نه، اصلا.


* پشیمان نیستی؟


- دوست دارم باز هم به زندان برگردم. هر چقدر بیشتر آنجا باشم بهتر است.


* چرا؟


-چون من همه کس دار اما بی‌کس و کار هستم.


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته