دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

ارباب و رعیتی در تهران ، همین امروز هم هست!

۱۰ روزی هست آب ندارند، دبه‌ها و بطری‌ها را از چشمه که نه، از جوی دم قلعه پر می‌کنند. اهالی می‌گویند پمپ آب خراب شده و ارباب باید درستش کند، ما که نمی‌توانیم ارباب می‌تواند.
کد خبر : 210144

به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا از روزنامه ایران، روزی هست آب ندارند، دبه‌ها و بطری‌ها را از چشمه که نه، از جوی دم قلعه پر می‌کنند.


اهالی می‌گویند پمپ آب خراب شده و ارباب باید درستش کند، ما که نمی‌توانیم ارباب می‌تواند.


این روزنامه در گزارشی راجع به محله ای نزدیک تهران که مشکلات بهداشتی و بی آبی دارند پرداخته است که بخشی از آن را در ادامه می خوانید:
اینجا در قنبرآباد ری، در جاده چرم شهر ورامین همه از ارباب صحبت می‌کنند؛ زمین ارباب، خانه ارباب، تصمیم ارباب، اجازه ارباب و...


طوری که احساس می‌کنم به چند قرن پیش قدم گذاشته‌ام. سفری ناخوشایند در زمان.
روستایی با 30 خانوار جمعیت. دیوارهای زندان فشافویه یا همان ندامتگاه تهران بزرگ را رد می‌کنیم.


زندانی‌های تازه آزاد شده با آن موهای کوتاه و لباس‌های چروک کنار جاده راه می‌روند.


برخی با برگه آزادی در دست، بدون یک ریال پول درجیب‌های‌شان، آس و پاس.


برای همین است که بارها درهمین جاده که در آن هیچ خبری ازچراغ و نور و روشنایی نیست، خفت‌گیری شده.


اهالی روستاهای اطراف هم برای رفت و آمد همیشه بیم امنیت و جان‌شان را دارند.


با این همه در این حوالی هیچ خبری از پلیس و پاسگاه نیست.
خمارآباد را رد می‌کنیم، مدرسه نوسازش که در واقع تنها مدرسه این حوالی است نظرم را جلب می‌کند.


همان مدرسه‌ای که ارباب ساخته و بچه‌های قنبرآباد هم همین جا به مدرسه می‌آیند.


چند کیلومتری را در بیابان طی می‌کنند تا به اینجا برسند.
به جاده بی‌آب وعلف قنبرآباد می‌رسیم.


به جوی آبی که اهالی می‌گویند چشمه! سگی دور و برش می‌گردد و چند نفری دبه‌ها و بطری‌های‌شان را درآب فرو برده‌اند.
آنطور که می گویند آب این روستا همیشه قطع است.


روستا یک منبع آب دارد که شور است اما بیشتر اوقات هم خراب است و مردم مجبورند از همین جوی، آب بردارند.


تصور کنید آبی به این آلودگی که اهالی می‌گویند شور هم هست، تنها آبی است که به آن دسترسی دارند.


بهداشت روستا اصلاً خوب نیست و انواع و اقسام بیماری‌ها شیوع دارد.
ساکنان از گله‌های ارباب نگهداری می‌کنند، روی زمین‌های کشاورزی ارباب کارگری می‌کنند و درعوض می‌توانند در ساختمان‌های ارباب یا آلونک‌های کنار آغل‌ها زندگی کنند.
زن جوان با لباس بلوچی و چند دبه و بطری در دست درحالی که دو پسر کوچکش همراهی‌اش می‌کنند به سمت چشمه می‌رود: «می‌روم آب بیارم.


آب قطع شده.


آب شیرین که از حسن آباد می‌خریم. تا اینجا خیلی راهه.


شوهرم میره آب میاره. خدا کنه ارباب پمپ رو درست کنه هر چند آبش خیلی شوره.


گاهی هم که آب نیست از توی اون تانکرها آب برمی‌داریم.


پراز لجن و جرمه اما چاره نداریم. بچه‌ها خیلی مریض می‌شن.»
زن جوان دیگری با پیراهن رنگارنگ زابلی از راه می‌رسد، انگشت اشاره‌اش را بالا می‌گیرد و توده چرک دست‌هایش را نشان می‌دهد: «چند روزی درد می‌کرد و حالا اینجوری شده.


خانم تو رو خدا یه آمپول بزن...تو رو خدا!» برایش توضیح می‌دهم من پزشک نیستم.


چند باری پزشکان داوطلب جمعیت امام علی به آنها سر زده‌اند.


اعضای داوطلب انجمن برایش توضیح می‌دهند باید هر چه زودتر دکتر برود وگرنه عفونت کار دستش می‌دهد.


زن سر پایین می‌اندازد: «من که نه شناسنامه دارم و نه جایی بلدم، شوهرم هم که هر روز باید بره کارگری، ارباب اجازه نمیده.»


زهره برزویی دست به کار می‌شود شوهر زن را پیدا می‌کند و بعد به ارباب زنگ می‌زنند و اجازه‌اش را می‌گیرند که فردا زنش را دکتر ببرد.


زهره می‌گوید: «ارباب از اینکه با او تماس گرفتم، ناراحت شد. گفت اصلاً کسی از اهالی به او هیچ وقت زنگ نمی‌زند.» نگرانی را در چشمان زن می‌بینم.


اهالی از زن و مرد تأکید می‌کنند که تا حالا هیچ‌کس جز داوطلبان جمعیت امام علی سراغ‌شان را نگرفته.


هیچ‌کس نمی‌داند بر آنها چه می‌گذرد و چه مشکلاتی دارند.
مردها از ارباب‌شان می‌گویند؛ اینکه مرتب حقوق‌شان را می‌دهد.


بین یک میلیون تا یک میلیون و پانصد هزار تومان: «10 سال است اینجا زندگی می‌کنیم، یک روز نخواهیم سرکار بیاییم باید اجازه بگیریم.


ارباب اجازه نده نمی‌شه جایی بریم.»
به خانه زنی می‌رویم که چند بچه قد و نیم قد دارد.


مهاجر افغان است؛ ولایت فراه غرب افغانستان.


شوهرش گله‌های گوسفند ارباب را برای چرا برده.


آغل گوسفندها درست بغل اتاق‌شان است: «بچه‌ها همه ایران پیدا شدند(به دنیا آمدند) اول بم بودیم بعد اومدیم اینجا.


موتور آب خرابه.


از بس با آب شور دست شستیم بدنمون سیاه شده.»


- می‌پرسم ارباب کیه؟
- چند تا ارباب داریم... ارباب ماست. ما 400 -300 گوسفندش رو نگه می‌داریم.
ارباب و رعیتی در این محل پابرجاست؛ در قنبرآباد که چندان از تهران دور نیست.


همین جا، همین نزدیکی‌هاست.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب