پایان پرونده قتل عروس نوجوان
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا از شرق، این پرونده سه سال قبل به جریان افتاد، زمانی که خانواده دختری به نام سارا به مأموران خبر دادند او به قتل رسیده است. برادر سارا که گزارش این قتل را به مأموران داد، گفت: صبح بود و ما در خانه خوابیده بودیم، یکدفعه صدایی شنیدم، در باز شد و دامادمان وارد خانه شد. او گاهی به خانه ما میآمد و آمدنش اصلا تعجبآور نبود، من چند ثانیه بعد صدای فریاد شنیدم و به محض اینکه بلند شد، دیدم چاقوی خونآلود در دست فریبرز است و خواهرم هم غرق در خون است. سعی کردیم به او کمک کنیم اما نشد؛ خواهرم درجا فوت کرده بود. با شکایت اولیای دم و مدارک موجود در پرونده، فریبرز دستگیر و به دادسرای جنایی تهران برده شد. مرد جوان به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: سارا با مردی رابطه داشت و من مدتی بود که متوجه این ماجرا شده بودم؛ بههمینخاطر هم تصمیم گرفتم او را بکشم. من مطمئن هستم او با کسی رابطه داشت.
وقتی مادر سارا مورد سؤال قرار گرفت، رابطه دخترش با فردی غریبه را انکار کرد و گفت: فریبرز دروغ میگوید، دخترم سارا نوعروس بود و چند ماه بیشتر از ازدواج آنها نگذشته بود؛ آنها در دوران نامزدی هم مشکلاتی داشتند و فریبرز چند بار دخترم را کتک زده بود، به همین خاطر هم قصد داشتند از هم جدا شوند اما به محض اینکه صحبت از جدایی شد، فریبرز عذرخواهی کرد و با واسطهکردن خانوادهاش از ما خواست او را ببخشیم ما هم قبول کردیم تا مهر طلاق در شناسنامه دخترمان ننشیند. هنوز سه ماه از ازدواجشان نگذشته بود که فریبرز او را کشت، در این مدت هم یک بار دیگر دخترمان را کتک زده و گفته بود به او مظنون است اما سارا در خانه ما زندگی میکرد. من و پدر سارا تصمیم گرفتیم برای اینکه از دخترمان محافظت کنیم و اول زندگی به دامادمان فشار زیادی نیاید، یک طبقه از خانهمان را به آنها بدهیم؛ سارا و فریبرز در طبقه بالای خانه ما زندگی میکردند.
او درباره روز حادثه گفت: چندروزی بود که من حال خوبی نداشتم، روز حادثه دخترم صبح زود به خانه من آمد تا کنارم باشد. در اتاق دراز کشیده و خوابش برده بود. ساعت حدود هفت صبح بود، پسرم هم به خانه آمده بود و ما همگی خواب بودیم. درِ واحدی که ما در آن زندگی میکردیم، همیشه باز بود چون دخترم و دامادم به خانه ما رفتوآمد میکردند تا اینکه روز حادثه با صدای جیغ دخترم بیدار شدم و دیدم او کشته شده است. من نهتنها به خاطر قتل دخترم بلکه به خاطر تهمتی که به او زده شده است هم شکایت دارم.
با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. اولیای دم درخواست قصاص کردند و متهم برای دفاع از خود در جایگاه حاضر شد؛ او اتهام قتل را قبول کرد و گفت من سارا را خیلی دوست داشتم و عاشقش بودم و از کاری که کردهام، پشیمان هستم و از خانوادهاش عذرخواهی میکنم.
وقتی قاضی از او پرسید همسرش با چه کسی رابطه داشته است، گفت: او با کسی رابطه نداشت؛ من دراینباره دروغ گفتم و از خانواده همسرم عذرخواهی میکنم.
متهم درباره اینکه چرا همسرش را به قتل رساند، گفت: من همسرم را کشتم چون صدایی در سرم به من میگفت باید این کار را بکنم و سارا من را دوست ندارد. با پایان جلسه رسیدگی، هیئت قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند.
با ارسال پرونده به دیوان عالی کشور، قضات پرونده را بررسی کردند و با توجه به اینکه پزشکی قانونی درجهای از بیماری روانی را در متهم تشخیص داده بود و با توجه به اینکه گفته بود صدایی در گوشش گفته است که باید همسرش را بکشد، رأی صادره را نقض و پرونده را برای رسیدگی مجدد به شعبه همعرض ارسال کردند.
این بار شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران مسئول رسیدگی به این پرونده شد؛ هیئت قضات قبل از تشکیل جلسه، متهم را برای معاینه مجدد به پزشکی قانونی فرستادند و متخصصان اعلام کردند دارای بیماری روانی است و این بیماری در جرمی که مرتکب شده، نقش داشته است. با تشکیل جلسه رسیدگی یک بار دیگر اولیای دم درخواست قصاص خود را مطرح کردند.
متهم این بار هم اتهام قتل را قبول کرد اما گفت حالش خوب نیست و نمیتواند صحبت کند. وکیل مدافع او با ارائه اسنادی به دادگاه اعلام کرد موکلش مدتی در بیمارستان روانی بستری بوده است. او گفت: فریبرز بعد از اینکه به زندان منتقل شد، به خاطر بیماری روانی داروهای بسیار قوی مصرف میکرد و حتی سلول او را از زندانیان دیگر جدا کرده بودند چون ممکن بود به کسی آسیبی وارد کند. از آنجایی که پزشکان زندان تشخیص دادند او باید در بیمارستان بستری شود، زندان رأسا اقدام کرد و موکلم را به یک بیمارستان روانی انتقال داد و مدتی در بیمارستان تحت نظر بود؛ حالا هم که دوباره به زندان برگشته در یک سلول جداگانه نگهداری میشود. با توجه به اسناد و مدارک، موکل من به حدی بیمار است که مسئول اعمال خود نیست. ضمن اینکه موکل من در دوران سربازی نیز چندین بار دچار مشکلاتی شده که ناشی از همین بیماری او بوده است.
هیئت قضات بعد از بررسی دقیق اسناد و با توجه به اینکه پزشکی قانونی نیز اعلام کرده بود این فرد دارای بیماری روانی است، اولیای دم متهم را که قیم او نیز بود، به پرداخت دیه محکوم کرد. ضمن اینکه متهم را نیز تا درمان کامل به تشخیص پزشکان برای بستریشدن به بیمارستان فرستاد.
این رأی مورد تأیید قرار گرفت و پرونده به اجرای احکام رفت. با گذشت چند سال از این ماجرا با توجه به اینکه متهم نتوانست دیه را پرداخت کند، اولیای دم سارا درخواست پرداخت دیه از بیتالمال کردند. روز گذشته جلسه رسیدگی به این درخواست در شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد.
مادر مقتول به عنوان ولی دم گفت: بعد از اینکه حکم بر دیه صادر شد، با توجه به گفتههایی که در دادگاه مطرح شده بود، ما هم حکم را قبول و به قانون تمکین کردیم اما مسئلهای که وجود دارد این است که نه قاتل فرزندمان اموالی دارد که به عنوان دیه به ما تعلق بگیرد و نه حتی قیم و سایر اعضای خانواده او اموالی دارند که ما به دادگاه معرفی کنیم. من درخواست دیه از بیتالمال کردهام و روی درخواستم پافشاری میکنم. با پایان گفتههای مادر سارا و با توجه به اینکه دادسرا درخواست را بررسی کرد و اموالی به نام قیم یا متهم وجود نداشت، هیئت قضات وارد شور شدند و درنهایت این درخواست را قبول کردند.
بهاینترتیب دیه قانونی از بیتالمال به اولیای دم سارا با حکم دادگاه پرداخت خواهد شد.
انتهای پیام/