افشای چهره پنهان «کیبوتص»/ واقعیتی تلخ از پروژه استعمار رژیم صهیونیستی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا؛ در حالی که بسیاری کیبوتصها را صرفاً مزرعههای اشتراکی شاد و همبسته میدانند، پشت این تصویر رنگارنگ تاریخی دیگر نهفته است؛ تاریخی که از نخستین روزها در خدمت یک طرح نظامی ـ استعماری شکل گرفت. از خانههای گِلی کنار دریاچه طبریه تا دژهای مسلح در مرزهای فلسطین، مسیر کیبوتص داستانی است از پیوند آرمانهای جمعگرایانه با پروژهای برای تصاحب یک سرزمین. حجتالاسلام سجاد رجبی راوری، کارشناس دینی در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری آنا قرار داده، با نگاهی تحلیلی به این سیر تاریخی، به تبیین چگونگی تبدیل رویاهای اشتراکی به واقعیت تلخ استعمار پرداخته است که در ادامه میخوانیم:
از رویاهای اشتراکی تا واقعیت استعمار
وقتی نخستین جوانان مهاجر یهودی در سال ۱۹۰۹ کنار دریاچه طبریه جمع شدند و سنگبهسنگ خانههای ابتداییشان را بنا کردند، کسی گمان نمیبرد که این اجتماع کوچک روزی به نماد یک ملت تازهساخته و ابزار اصلی پروژهای استعماری بدل شود. آنها اسم سکونتگاهشان را گذاشتند دگانیا آلف؛ اولین کیبوتص. ابتدا در ظاهر، این مکان چیزی جز یک مزرعهی اشتراکی نبود: زمین مشترک، کار مشترک، زندگی مشترک و یک جامعه برابر. اما در لایههای پنهان، ماجرا به گونهای دیگر رقم میخورد.
افسانه آرمانشهر
«کیبوتص» در تبلیغات صهیونیستی با چهرهای درخشان معرفی شد؛ جامعهای برابرخواه که در آن مالکیت خصوصی جایی نداشت و همه چیز برای همه بود. این تصویر حتی روشنفکرانی، چون جلال آلاحمد را شگفتزده کرد؛ او که پس از سفرش به اسرائیل در کتاب سفر به ولایت عزرائیل نوشت: کیبوتصها «پایه اساسی بقای اسرائیل»اند. اما این ظاهر پرزرقوبرق، سایهای تاریک را پنهان میکرد: «کیبوتص» از همان ابتدا بخشی از یک پروژه بزرگتر بود؛ پروژهای که هدف نهاییاش تصاحب سرزمین فلسطین بود.
ریشههای فکری؛ صهیونیسم کارگری
داستان کیبوتص را باید از دل صهیونیسم سوسیالیستی بیرون کشید؛ جریانی که در اروپای شرقی در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت. پیروانش ترکیبی از آرمانهای مارکسیستی و ناسیونالیسم یهودی را در سر داشتند. شعارشان ساده بود: «فتح سرزمین با کار یهودیان». زمین باید با دست یهودیان آباد میشد تا هم مشروعیت بیابد و هم حضور عربها بهتدریج کمرنگ شود.
اصول کیبوتص همان بود که در هر بروشور تبلیغاتی نوشته میشد: دستمزد فردی وجود ندارد، همهچیز عمومی است، مدیریت بر اساس رأی اکثریت شکل میگیرد، کودکان دستهجمعی بزرگ میشوند و نیروی کار غیر یهودی راهی به این اجتماع ندارد.
دستهای پشت پرده
نامهایی، چون آرتور روپین در این میان پررنگاند. او زمینهایی را که عمدتاً از مالکان غایب فلسطینی خریداری میشد، به مهاجران یهودی سپرد. این زمینها اغلب بیارزش معرفی میشدند، اما با سرمایه و سازماندهی دوباره زنده شدند. همین احیا بعدها بهانهای شد برای استدلال صهیونیستها که «ما این سرزمین را آباد کردیم، پس از آنِ ماست».
زندگی در کیبوتص
در دهههای نخست، کیبوتصها تصویری از یک کمونیسم عینی غربی بودند. همه در سالنهای غذاخوری عمومی مینشستند، کودکان در خانههای جمعی بزرگ میشدند، تصمیمات در مجمع عمومی گرفته میشد. برای بسیاری از بازدیدکنندگان خارجی، این تجربه یادآور آرمانشهرهای سوسیالیستی بود که در جای دیگری از جهان شکست خورده بود.
آن روی سکه!
محلیابی کیبوتصها نشان میداد که این اجتماعات نه صرفاً کشاورزی، بلکه بخشی از یک طرح امنیتی هستند. در دوره قیمومیت بریتانیا بر فلسطین، با افزایش مهاجرت یهودیان و درگیریهای محلی، کیبوتصها به مراکز شبهنظامی بدل شدند. گروههایی مانند هاگانا در دل همین اجتماعات شکل گرفتند؛ گروهی که بعدتر ستون فقرات ارتش اسرائیل شد.
بعد از سال ۱۹۴۸ و تأسیس رژیم صهیونیستی، کیبوتص دیگر یک مزرعه نبود بلکه یک دژ نظامی بود. ساکنان آن نه فقط کشاورز و کارگر، بلکه نیروی ذخیره ارتش به شمار میرفتند. روایت رسمی اسرائیل، اما چیز دیگری میگفت: کیبوتصنشینان «غیرنظامیان بیدفاع»اند. این افسانه تا امروز ادامه دارد، در حالیکه واقعیت صحنههایی مانند ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و حملهور شدن برخی ساکنین این کیبوتصها به مجاهدین فلسطینی، خلاف این ادعا را به جهانیان نشان داد: در واقع کیبوتصها عملاً پایگاههایی مسلح بودند.
تغییر مسیر در دوران معاصر
دهه ۱۹۸۰ نقطه عطف دیگری بود. بحرانهای اقتصادی باعث شد کیبوتصها آرامآرام از زندگی اشتراکی فاصله بگیرند. خصوصیسازی، تفاوت دستمزد، ورود صنایع و گردشگری جای کشاورزی ساده را گرفت. بعضی حتی وارد صنعت تسلیحات شدند. امروز حدود ۲۷۰ کیبوتص فعالاند، اما کمتر کسی آنها را با آرمانهای نخستین مقایسه میکند.
اسطوره مشروعیتسازی
«کیبوتص» فقط ابزار اقتصادی یا نظامی نبود؛ یک ابزار تبلیغاتی هم بود. صهیونیستها با شعار «سرزمینی بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین» ادعا کردند که مناطق اشغالی فلسطین، در واقع خالی از سکنه و غیرقابل زندگی بوده است و تنها با کیبوتصها جان گرفتهاند. این روایتسازی، از همان آغاز، بخشی از استراتژی استعمار بود: تبدیل یک پروژه نظامی ـ استعماری به افسانهای اخلاقی و سازنده.
امروز وقتی به تاریخ کیبوتص نگاه میکنیم، تصویر دوگانهای به چشم میخورد. در ظاهر، تجربهای منحصربهفرد از زندگی اشتراکی است که شاید تا حدودی به آرمانشهر آخرالزمانی شیعی شباهت داشته باشد؛ اما در باطن، ستون فقرات استعمار صهیونیستی. دگردیسی آن از مزرعههای ساده به پایگاههای نظامی، یک تصادف تاریخی نبود؛ سرنوشتی بود که از همان ابتدا در ذات پروژه نوشته شده بود.
«کیبوتص» یادآور این حقیقت است که زیباترین آرمانها ـ برابری، اشتراک، همزیستی همگانی ـ وقتی در خدمت یک طرح استعماری قرار گیرند، میتوانند به ابزاری برای سرکوب و اشغال بدل شوند.
انتهای پیام/