«دره مرگ» فناوری در ایران؛ چرا نوآوریهای نانویی در آزمایشگاهها کُشته میشوند؟
خبرگزاری آنا ـ حسین بوذری؛ تحلیل وضعیت جاری تولید علم و نوآوری در کشور نشاندهنده وجود یک چالش ساختاری ریشهدار است که قدمت آن به سیاستگذاریهای دهه ۱۳۸۰ بازمیگردد؛ این چالش، همان شکاف عمیق میان خروجیهای آکادمیک و الزامات کاربردی بخش صنعت است. این گسست، به خصوص در حوزههای پیشرفته فناورانه نظیر نانومواد با پدیدهای تحت عنوان «دره مرگ فناوری» (Valley of Death) تبیین میشود؛ مرحلهای حیاتی که در آن فناوریهای توسعهیافته در محیطهای آزمایشگاهی دانشگاهی، به دلیل فقدان چارچوبهای مشخص انتقال و صنعتیسازی، دچار توقف یا اضمحلال میشوند.
در پاسخ به این کاستی، رویکرد پژوهشی به سمت حل مسئله و نگرش میانرشتهای سوق داده شده؛ امری که مستلزم همافزایی میان رشتههای بنیادین (مانند فیزیک و شیمی) با علوم کاربردی (مانند مهندسی، بیولوژی) برای مقابله با معضلات پیچیده اجتماعی است، که این تفکر باید در تمام سطوح آموزشی نهادینه شود.
با این وجود، سیاستگذاریهای کلان در ایران، کماکان بر محوریت شاخص «تولید مقاله» متمرکز باقی مانده؛ این تمرکز در حالی است که الگوی جهانی به سمت یکپارچهسازی کامل صنعت و دانشگاه و تخصیص بودجههای مستقیم پژوهشی (گرَنت) با حذف بوروکراسی اداری حرکت کرده است.
در غیاب این ساختار حمایتی، استادان ایرانی به دلیل هزینههای سرسامآور انتشار در ژورنالهای بینالمللی (که بالغ بر نود درصد آنها ماهیت پولی یافتهاند) متحمل تلاشی معادل پنج تا شش برابر همتایان بینالمللی خود میشوند. این فشار ساختاری، در نهایت منجر به اولویت یافتن «کمیت» بر «کیفیت» در تولیدات علمی شده و همانطور که آمار نشان میدهد، کیفیت پژوهش نسبت به دهه گذشته دچار افت شده است.
تشدید این وضعیت با ورود شتابزده و فاقد فرهنگسازی هوش مصنوعی (AI) در منظومه آموزش عالی همراستا شده است. همانگونه که فقدان فرهنگسازی مناسب در رانندگی منجر به بحران جادهای شده، عدم استقرار چارچوبهای اخلاقی و آموزشی در مواجهه با هوش مصنوعی (Artificial intelligence) AI، این ابزار قدرتمند را به عاملی برای تولید محتوای نمایشی و کاهش بنیادین دانش دانشجو تبدیل کرده است.
این امر وابستگی خطرناکی ایجاد کرده که در صورت سلب ابزار، دانشجو را در سطح صفر علمی قرار خواهد داد.
این شرایط، یک زنگ خطر حیاتی محسوب میشود که اصلاح آن مستلزم آن است که هوش مصنوعی به نقش مشاور کمکی تقلیل یافته و از تصدیگری در فرآیندهای اساسی یادگیری پرهیز کند.
براین اساس، سه عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرقدس که در حوزههای تخصصی خود نقش برجستهای در رونق پژوهش بهجا گذاشتهاند، بهعنوان پژوهشگران برتر معرفی شدند: علیرضا رحمان با صفحه پژوهشی: scimet.iau.ir/Alireza_Rahman، زهرا خلج با صفحه پژوهشی: scimet.iau.ir/Zahra_Khalaj و علیرضا زند
صفحه پژوهشی: scimet.iau.ir/Alireza_Zand.
این سه پژوهشگر با ارائه دستاوردهای نوآورانه، فعالیتهای میانرشتهای، انتشار نتایج علمی موثر و توسعه همکاریهای پژوهشی، نقش قابل توجهی در ارتقای جایگاه علمی واحد دانشگاهی داشتهاند.
خبرنگار آنا به این مناسبت و برای بررسی وضعیت پژوهشی در کشور گفتوگویی را با زهرا خلج عضو هیئت علمی و دانشیار گروه فیزیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرقدس و استاد مشاور و سرپرست انجمن علمی دانشجویی نانوبیوتکنولوژی وکانون حفاظت از خاک این دانشگاه ترتیب داده است.
این مصاحبه در دو بخش تقدیم مخاطبان خبرگزاری آنا میشود.
بخش نخست گپ و گفت آنا با دکتر خلج در پی میآید:
پایان تکرشتهای بودن علوم؛ فیزیک نانو چگونه با کشاورزی، گیاهان دارویی، دامداری، پزشکی و علوم مهندسی گره خورد؟
آنا: ضمن عرض تبریک انتخاب شما بهعنوان پژوهشگر برتر آبانماه آبان، با توجه به اینکه رسالت اصلی پژوهشگران برتر، حل مسئله جامعه و شهر است، برجستهترین دستاورد پژوهشی که منجر به انتخاب شما شد، چه بود و این دستاورد چگونه میتواند بر حل مسائل جامعه که یکی از معیارهای کلیدی پژوهشگران است، تأثیرگذار باشد؟
خلج: یکی از مهمترین مسائلی که امروز در جامعه ما مطرح است، اینکه فضای دانشگاهها و علم باید از حالت تئوری و مسائل آموزشی- پژوهشی صرف به سمت امور صنعتی حرکت کند.
مشکل ساختاری که در سیاستگذاریهای مختلف ملی در برهههای مختلف بصورت مستقیم یا غیر مستقیم بیان شده و توسط معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، ستاد ویژه توسعه فناوری نانو نیز مورد تأکید قرار گرفته وجود شکاف عمیق میان تحقیقات دانشگاه و نیازهای بخش صنعت است.
مشکل ساختاری که در سیاستگذاریهای مختلف ملی در برهههای مختلف بصورت مستقیم یا غیر مستقیم بیان شده و توسط معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، ستاد ویژه توسعه فناوری نانو نیز مورد تأکید قرار گرفته وجود شکاف عمیق میان تحقیقات دانشگاه و نیازهای بخش صنعت است.
این گسست بهطور خاص در حوزههای فناورانه، مانند نانو مواد و علوم نانو، منجر به رشد عالی و تولید علم هم پای جامعه جهانی شده است در حالی که در صنایع مرتبط رشد با سرعت بسیار کمتر و در برخی حوزهها پرچالش میباشد. یعنی علمی که در دانشگاه آموخته میشود و سپس در آزمایشگاهها در قالب پژوهش بدان پرداخته میشود در بهترین حالت خود به یک محصول اولیه و فناوری میرسد ولی در ادامه مسیر برای حرکت به سمت صنعت با چالشهای بسیاری مواجه است.

بدین ترتیب، برای عبور این فناوری از مرز آزمایشگاه و ورود به فرآیند صنعتیسازی، مسیری چالشبرانگیز پیش رو قرار دارد که به آن «دره مرگ» گفتا میشود. در این دره، فناوری بهدلیل ناشناخته بودن مسیر پلزنی به صنعت و فقدان چارچوبهای انتقال مشخص، اغلب متوقف یا «کُشته» میشود.
رویکرد پژوهشی حلمحور و میانرشتهای رویکرد فعلی در هدایت تیمهای تحقیقاتی، به خصوص در مقاطع مختلف تحصیلی (از کارشناسی تا دکتری)، بر افق حل مسئله متمرکز شده و این رویکرد مستلزم آن است که پژوهشها نه صرفاً بر مبنای علاقه نظری، بلکه با در نظر گرفتن نیازهای جامعه و جهتگیریهای فناوری روز دنیا تعریف شوند و این تفکر (از یادگیری ابتدایی نانو تا سطح پیشرفته) باید بهعنوان یک ابزار راهبردی، در دانشجویان نهادینه شود.
استادان نیز موظفاند در این عرصه پیشگام باشند و در همین راستا، در سالهای اخیر، دو طرح پژوهشی بروندانشگاهی با انعقاد قرارداد با یک شرکت دانشبنیان به سرانجام رساندهام که دارای موضوع میانرشتهای بود؛ البته چند رشته را دربرمیگرفت.
در حال حاضر طرحهایی که به درد حل مسئله میخورند منحصراً در ارتباط با یک رشته نیستند، به عبارت بهتر ماهیت پژوهشهای مؤثر امروزی، الزاماً تکرشتهای نیست و مسائل پیچیده جامعه نیازمند رویکرد میانرشتهای است؛ به عنوان مثال در حوزه تخصصی فیزیک نانو که بنیان آن فیزیک است، تلفیق علوم شیمی، بیولوژی و علوم مهندسی و پزشکی میباشد که طیف گستردهای از حل مسئله را به خود اختصاص میدهد و به عنوان مثال برای حل معضلاتی در حوزههایی نظیر صنایع نیمه هادی، انرژی، پزشکی و داروسازی، آبزی پروری، دامداری، کشاورزی، گیاهان دارویی، موارد مرتبط با شهرسازی، معماری و عمران، پوشاک، صنعت آرایشی و بهداشتی و شوینده و …. بهکار میرود.
با این شرایط مجموع چند رشته برای حل یک مسئله وارد عرصه میشود. یک طرح پژوهشی دیگر نیز در دست تدوین و قرارداد است که در صورت پیشرفت مطلوب، قرارداد همکاری آن با یکی از صنایع تا پایان ماه جاری منعقد خواهد شد.
فراتر از تولید علم؛ چرا جهان از «مقالهمحوری» عبور کرده، اما ما ماندهایم؟
آنا: خانم دکتر، بفرمایید تفاوت اصلی بین پژوهش کیفی و کمی در شرایط کنونی کشور چیست و چگونه میتوانید در مسیر تولید مقالات بینالمللی، کیفیت را بر کمیت ترجیح دهید تا این مقالات بتوانند اثربخشی لازم را در سطح ملی و بینالمللی کسب کنند؟
خلج: ببینید، در حوزه مقالات علمی دورهای شاهد حمایتهای بسیار مطلوبی بودیم؛ به این معنا که سیاست دولت بر حمایت از تولید مقالات متمرکز شده بود و هنگامی که این سیاست به سطح کلان تبدیل میشود، دانشگاهها به عنوان مجریان وارد عمل شده و حمایتها در این حوزه جدیتر میشود و این امر موجب شد تا تولید علم شاخصهی کیفی مناسبی یابد؛ به طوری که در دهه ۹۰ شاهد درخشش چشمگیر در بسیاری از حوزهها بودیم و کماکان از ذخیره آن دهه، برخی از استادان ما موفق به کسب کرسی در میان یک درصد برتر دانشمندان جهان شدهاند که تصور میشود ریشه در همان سیاستگذاریها داشته باشد.
اما در حال حاضر، با توجه به اینکه سیاست کلی جهانی از فاز تولید علم به صورت صرفاً تولید مقاله عبور کرده، سیاستهای ما همچنان بر این موضوع به شیوه سنتی تأکید دارد، چراکه آنها این مرحله را پشت سر گذاشته و تقریباً تمامی کشورها ارتباط صنعت و دانشگاه خود را به صورت کامل یکپارچه کردهاند و در واقع، نهاد صنعت مادر، اعتباری را مستقیماً به دانشگاه تخصیص میدهد و دانشگاه این پروژه را در دپارتمانها و دانشکدههای مرتبط تقسیم میکند و رئیس دانشکده مجدداً آن را بین استادانی که دارای تخصص بوده و اعلام داوطلبی کردهاند توزیع میکند و این فرآیند همان «گرَنت»ی است که استادی در دانشگاههای معتبر بین المللی در اختیار دارد؛ استاد به صورت مستقیم میتواند دانشجو را در مقاطع دکتری و پسادکتری جذب کند، هزینههای او را تأمین کند، در هزینههای انتشار مقالات مشارکت کند و همچنین در خرید مواد مصرفی هزینه کند.
به عبارت دیگر، استاد از نظر بودجهای دست باز دارد با حذف بوروکراسی اداری و از استاد چه چیزی مطالبه میشود؟ خروجی که نهایتاً بر روی میز صنعت قرار گیرد و در قبال بودجهای که به استاد اعطا میشود، محدودیت اداری کامل حذف میشود و تمرکز روی نتیجه مطلوب قرار میگیرد.
این امر موجبات تحقق کامل ارتباط میان دانشگاه و صنعت و در نتیجه پر شدن کامل شکاف موجود را فراهم میآورد؛ در حالی که تمرکز ما در وضعیت جاری بر محور شاخص تولید علم استوار مانده است.
لازم به ذکر است که در حال حاضر بیشترین درصد ژورنالهای بینالمللی به نظام انتشارات پولی روی آوردهاند؛ به نحوی که یا ماهیت دوگانه (هیبریدی) دارند و داوری بدون هزینه را نیز به صورت بسیار طولانی و دشوار پیش میبرند یا نیازمند پرداخت هزینههای مالی هستند.
در گذشته، این هزینههای مالی عمدتاً متوجه ژورنالهای سطح پایینتر بود، اما امروزه ژورنالهای بسیار معتبری نیز این مبالغ را مطالبه میکنند، چراکه ضمانت اجرایی آنها توسط دانشگاهها تضمین میشود که این مبالغ را پوشش دهند.
در حقیقت، این رویه برای استادانی که در خارج از کشور فعالیت میکنند، کاملاً روتین است؛ استاد هزینه submit مقاله (که در حدود یکهزار تا ۲ هزار دلار یا مبلغی در همین محدوده است) را از دانشگاه دریافت میکند و این هزینه نیز قبلاً توسط دانشگاه از بودجه تخصیص یافته از سوی صنعت تأمین شده است.
اما در وضعیت فعلی ما، فاقد چنین ضمانت اجرایی و ارتباط ساختارمندی میان دانشگاه و صنعت هستیم و تأمین بودجه به یک امر سرسامآور مبدل شده است.
در نتیجه، تولید علم ما به سمتی سوق پیدا میکند که خیلی از افراد صرفاً بر کمیت تمرکز کرده و توجهی به کیفیت ندارند؛ چراکه آنان بیش از حد درگیر چالشهای مرتبط با کارهای آزمایشگاهی، تهیه آنالیز (دیتا آنالیز و تحلیل داده) آموزش دانشجویان، فرآیند تیمسازی و مسائل مشابه در کنار تامین بودجه و... میشوند، به طوری که رسیدن یک پژوهش به سطح یک مقاله علمی مستلزم زحمتی چندین برابر تلاش یک استاد دانشگاه فعال در خارج از ایران است؛ بنابراین مادامی که شرافت انسانی استاد در رأس اولویتها قرار داشته باشد، وی با زحمت مضاعف کیفیت را حفظ خواهد کرد، اما اگر مسائل و موانع تأثیرگذار شوند و استاد خوب را خسته سازند، مسلماً وی قادر به حفظ آن سطح از کیفیت نخواهد بود و مقالات تولیدی بیشتر به آثاری کمی تبدیل میشوند که لزوماً قابلیت رقابت با دستاوردهای جهانی را نخواهند داشت.
آنا: آیا دانشگاههای دولتی و آزاد ما در حال حرکت به سوی پژوهشهای کیفی هستند یا همچنان در مرحله کمّی قرار داریم؟
خلج: برآیند تلاش جامعه تحقیقاتی مسلماً بر حرکت در راستای مسیر رشد و کیفیسازی تاکید دارد، حال اینکه نقش موارد ذکر شده در بخشهای پیشین را نیز باید جدی در نظر گرفت.
این وضعیت با ورود هوش مصنوعی تشدید شده؛ هرچند که هوش مصنوعی ذاتاً امر ناپسندی نیست، در صورتی که به درستی به کار گرفته شود، بسیار مطلوب و در مقام ابزاری برای مشاوره و دستیار، کمک کننده خواهد بود، اما اگر فرهنگ سازی و آموزش مناسب در بهره وری صحیح از آن نباشد، همانند هر پدیدهای، بشدت آسیب زا و مضر شود.
به عنوان مثال ورود خودرو به ایران در زمان خود نیازمند فرهنگسازی پیش از ورود به کشور بود و چون این فرهنگسازی انجام نشد، ما اکنون با پدیده معضلات عدیده در رانندگی و آمار بالای تصادفات جادهای و تخلفات رانندگی مواجهیم. بدین دلیل که فرهنگ آن از ابتدا مهیا نشده، شاید امروز با وجود صرف هزینههای هنگفت، به راحتی قادر به اصلاح فرهنگ نباشیم و در نتیجه با پیچیدگی بحران جادهای مواجه شدهایم؛ ازجمله آمار مرگ و میر و مسائل متعددی که مستحضرید، اما در این مقال بدان نمیپردازیم.
موضوع هوش مصنوعی نیز دقیقاً در همین پارادایم قرار دارد؛ چراکه ورود این فناوری به عرصه علمی کشور زمانی صورت پذیرفت که زیرساختهای فرهنگی لازم، چه در میان دانشآموزان مقاطع ابتدایی، چه در میان دانشجویان و حتی در سطح استادان و فعالان این حوزه، به صورت کامل مستقر نشده بود.
در نتیجه، آن دسته از کنشگرانی که از دغدغهمندی و آگاهی بیشتری (اعم از استادان و سایر سطوح) برخوردار بودند، شاید توانستند بهرهبرداری بهتری از این ابزار به عمل آورند، اما مشاهده میشود که گرایش عمومی به سمت رویکردهای سطحی و زرد سوق یافته است؛ بهگونهای که دانشجو در مقطع کارشناسی، مثلا بدون کسب دانش لازم در زمینه یک موضوع مثل اصول مقالهنویسی، پس از مدت زمان بسیار کوتاه، مدعی نگارش مقالهای میشود که بخش عمده آن متکی بر خروجی هوش مصنوعی است، در حالی که دانشجو هیچ عمقی در محتوا کسب نکرده است.
این وضعیت، فرآیند آموزش را به سمت نمایشگری و در نهایت به سوی افول دانش و بیسوادی در میان جامعه دانشجو سوق میدهد؛ چراکه وابستگی مضری به ابزاری شکل میگیرد که فرد فاقد دانش پایهای آن است و در صورت سلب دسترسی به آن اپلیکیشن، سطح دانش دانشجو به صفر تنزل خواهد یافت.
این امر یک زنگ خطر اساسی و کلان محسوب میشود که نیازمند رسیدگی فوری است تا جایگاه هوش مصنوعی به درستی تعریف شود؛ این ابزار باید صرفاً نقش یک مشاور همیار را ایفا کند و نه یک مدیرعامل تصمیمگیرنده در مسیر توسعه فردی هر دانشجو.
ادامه دارد...
انتهای پیام/


