چرا سریالها هیچ تناسبی با زندگی و فرهنگ مخاطبانش ندارد؟/ لطفا ما را ببینید، ما یعنی مردم ایران!

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، حالا دیگر چند سالی میشود که شبکه نمایش خانگی و به طور خاص پلتفرمهای مختلفی که با مجوز ساترا در فضای مجازی فعالیت میکنند، به عرصه سریالسازی ورود کردهاند و هرکدام سالانه چندین اثر را روی خروجیهای خود قرار میدهند. سریالهایی که اکثرشان با بازیگران مطرح سینما ساخته شده و کارگردانهای به نام کشورمان هم در این رسانهها خود را محک زدند.
در سال ۱۴۰۳ هم این روند ادامه یافت و با اضافه شدن یک پلتفرم جدید به سه سکوی قبلی، حالا مردم کشورمان این سریالها را از چهار بستر مختلف تماشا میکنند، بسترهایی که هرکدام هزاران کاربر دارند و با دریافت شارژهای ماهانه از کاربران و تبلیغات مختلف روزگار میگذرانند. امسال اما چیزی که بسیار جلب توجه میکرد، محتوا و مضمون این سریالها بود، آثاری شخصیتهایش همه فارسی صحبت میکردند، اتفاقاتش در ایران رخ میداد، اما ما به عنوان مخاطب، هرچه میگشتیم کمتر مابهازای بیرونی این قصهها را در زندگی شخصی خود یا اطرافیانمان میدیدیم. یعنی لنز دوربین این سریالها که هرکدام با بودجههای چند ده میلیاردی تولید شدند، به سمتی بود که شباهت کم و ناچیزی به زندگی ایرانیان داشت.
امسال در مجموع نزدیک به ۱۶ سریال از شبکه نمایش خانگی به تصویر کشیده شد، سریالهایی که از نظر تنوع ژانری، قابل قبول بودند. یعنی در این بین هم آثار کمدی وجود داشت، هم درامهای اجتماعی، هم کارهای پلیسی و هم سریال در ژانر وحشت و رازآلود. این مسئله شاید روی کاغذ یک برگ برنده برای کلیت این آثار محسوب شود اما وقتی خروجی این آثار به نمایش درآمد، مشخص شد که اکثر این سریالها نه تنها نماینده خوبی برای ژانرهای خود محسوب نمیشوند، که ضعفهای ریز و درشت محتوایی فراوانی هم دارند.
ولی در کنار تمام ضعفهای ساختاری و محتوایی سریالهای امسال (که صحبت درخصوص تک تک آنها مفصل است و میتوان هرکدام را در یک گزارش مجزا به طور کامل نقد کرد) نکته عجیب و غریبی که در این آثار به چشم میخورد این است که این سریالها اصلاً با زندگی مردم ایران تناسب ندارد و در بسیاری از موارد مخاطب با دیدن زندگی شخصیتها گیج میشود و دائم این سوال در ذهنش مرور میشود که این آدمها نماینده چه بخشی از جامعه ایرانی هستند؟
به عنوان مثال افراد پولداری که در برخی از این سریالها به تصویر کشیده شدهاند را در ذهنتان مرور کنید، مثلا در مجموعه «زخم کاری» محمدحسین مهدویان، که شخصیتهای اصلی مالکان یک هلدینگ اقتصادی و تجاری بودند. اکثر شخصیتهای این سریال یا دستشان به خون آغشته بود، یا در حال برنامهریزی برای قتل، فساد، قشون کشی، خیانت ومواردی از دست بودند. یا در سریال «گردنزنی» وضعیت شخصیتها به گونهای بود که فیلمساز باید از همان ابتدا خود را به فیلم الصاق میکرد تا توضیح دهد این افراد چه نسبتی با یکدیگر دارند، چرا اینطور رفتار میکنند، چرا ذرهای مهر و محبت و عاطفه در وجودشان نیست و چرا یک روز بعد از قتل فجیع فرزندانشان، رفتارهایی اینچنینی از خود بروز میدهند؟ یا رفتار شخصیت نوید محمدزاده در سریال «جنگل آسفالت» که ورژن پولدارش بسیار شبیه به شخصیت مرفه در سریال «قورباغه» بود و برای رسیدن به اهدافش دست به هرکاری میزد.
این ویژگی اگزجره آدمهای پولدارِ عجیب و غریب در سریالهای دیگری مثل «قطب شمال» هم وجود داشت، سریالی که به زعم بسیاری از کارشناسان ضعیفترین سریال به نمایش درآمده از شبکه نمایش خانگی در سالی که گذشت بود. این سریال قرار بود اقتباسی باشد از داستان معروف «کنت مونت کریستو» اما آن قصه با آن فضاسازی کجا، این داستان با این شخصیتهای نچسب با بازیهای به شدت ضعیف کجا؟ یا سریال دیگر اقتباسی امسال با نام «بازنده» که به معنای واقعی کلمه یک بازنده بود! در این سریال فقط شخصیتها فارسی حرف میزدند و اسامیشان ایرانی بود، وگرنه هیچ چیز دیگر این سریال به اینکه قصه در کشور ما رخ میدهد شبیه نبود. از خانههای شخصیتها و مدل رفتارشان گرفته، تا حتی اداره پلیس و مابقی جزئیات قصه.
انتهای پیام/