
چرا باید از ایران بروم؟! / دستمزد یک بازیگر ۳۰ میلیارد است دستمزد من ۱۰۰ میلیون!

به گزارش خبرگزاری آنا، بهزاد فراهانی که مهمان کامران نجف زاده در برنامه «برمودا» شبکه نسیم بود، در ابتدا درباره کسالت اخیر خود توضیح داد: من دچار یک سرطان بدخیم شد و پیش دخترم در فرانسه رفتم. شانس آوردم و پزشکی از یاران زنده یاد دکتر مصدق مرا ویزیت کرد. او دانش فوق العادهای داشت و رئیس بیمارستانی مخصوص سرطان شده بود. آدمهایی که بیمه نیستند و برای معالجه میروند، باید همه هستیشان را بدهند. من هرچه در این ۶۰ سال کار کرده بودم تبدیل به یورو کردم و نزدیک ۶ میلیارد هزینه درمانم شد و به کشور برگشتم. فعلا دیگر سرطانی نیستم، اما تا به ایران برگشتم سکته مغزی کردم.
این بازیگر پیشکسوت اهل فراهان در خصوص ویژگیهای این منطقه که به رشد شخصیتهای مهم و نوادر تاریخی از امیرکبیر تا قائم مقام فراهانی توضیحاتی داد و خودش را فرزند یک کشاورز معرفی کرد که هنوز هم میکارد و میچیند.
او همچنین درباره خانی در روستایشان صحبت کرد که از خانه شان بوی پلو میآمد، غذایی که آنقدر در بین روستاییان مرسوم نبوده است: مادرم هم که اهل خوانین بود، ترک طبقه کرد و سمت زارعین آمد. پدرم با ۱۹۶ سانت قد، سواد داشت و شهادت خوان بود. من هم که از اول جزو رعیت بودم؛ رعیتی که پیرمردشان هم برای سلام به یک بچه خان باید از اسب پایین میآمد.
روزگاری که بهزاد فراهانی تعزیه خوانی میکرد
فراهانی خودش را پیرترین کارمند صداوسیما دانست و با بیان اینکه پدر و پدربزرگش تعزیه خوان بودهاند گفت: خودم پسر حرابن ریاحی را اولین بار خواندم، کم کم رشد کردم و علی اکبر خواندم، قدری که بیشتر رشد کردم دیگر مخالف خوان شدم و شمربن ذی الجوشن، حارث بن بالعروه و دیگر شخصیتها را اجرا کردم.
در این دوران تاریخی هیچ راهی جز دوست داشتن همدیگر نداریم
این هنرمند پیشکسوت در بخش دیگری از صحبت هایش گفت: من اعتقاد دارم ما ایرانیها در این دوران تاریخی هیچ راهی جز دوست داشتن همدیگر نداریم. مادرم خیلی کم به خوابم میآید و هربار دستوری صادر میکند. او این بار گلهمند بود و میگفت قلب آدم اگر پر از کینه باشد میگندد، خودت را درست کن. دیگر من با هیچ کدام از مردمان ایران زمین مشکلی ندارم. من حتی با کسی که ۶۸ مورد از یک نمایشنامه مرا سانسور کرده، روبوسی کردم و گفتم دیگر دوستت دارم. ما دیگر راهی جز کنار هم بودن و وحدت نداریم. دیگر کسی نمیتواند مرا عصبانی کند.
ناخنهای پایم به خاطر فلک شدن شکل طبیعی ندارد!
او درباره مکتبخانههای زمان خودش خاطراتی گفت: من در ۸ سالگی تقریبا گلستان را از حفظ بودم. عربی را هم خیلی جدی میخواندم. آن موقع همه باید در مکتبخانه بلند درس میخواندند و یک سمفونی زیبایی شکل میگرفت تا حضرت میرزا بداند که همه دارند درس میخواندند. اگر یواش میخواندیم با چوب ترکه گیلاس ما را میزدند. الان ناخنهای من شکل طبیعی ندارد و به خاطر فلک شدن حالت آن عوض شده است.
به تماشای تئاتر میرفتم، اما پول نداشتم با ماشین برگردم
فراهانی خاطراتی از نحوه مهاجرتش به تهران به واسطه داییاش گفت و یادآور شد: آن موقع هنوز اسم من لطف الله بود. تا کلاس نهم خواندم و بعد از داییام جدا شدم و خانهای برای خودم پیدا کردم. دوران کارگری خیلی سختی داشتم و بعد کار، به تماشای تئاتر میرفتم و به خاطر بی پولی پیاده برمی گشتم.
از همکاری با خسرو گلسرخی تا کارگردانی برای ژاله علو!
این بازیگر، نویسنده و کارگردان از دورانی که با دوچرخه برای سازمان فاکوپا کار میکرده و طی یک اتفاق صدای او روی گزارش بخت آزمایی پخش شده، افزود: در رادیو از صدای من استقبال شد. سال ۴۱ اولین نمایشم را بازی کردم و در ۲۰ سالگی جوان اول رادیو شدم. خسرو گلسرخی مرا کارگردان قصههای شب کرد. رویم نمیشد به خانم ژاله یا آقای محتشم بگویم این جمله را اینطوری بگویید یا این را اشتباه گفتهاید. به هر حال کارگردانی کردم، دانشگاه هم قبول شدم و دیگر آقا شدم.
برای هر کدام از شخصیتهای «مهمانی از کارائیب» سه چهار ماه وقت گذاشتم
وی با بیان اینکه اولین نمایشنامهام را سال ۴۷ نوشتم درباره فرآیند خلق شخصیتها و قصهها توضیح داد و درباره «مهمانی از کارائیب» گفت: هیچ کدام از شخصیتها نیستند که حداقل سه چهار ماه رویشان کار نکرده باشم.
فراهانی درباره دیدار با گابریل گارسیا مارکز توضیح داد: من در پاریس او را دیدم.
جنها اینجا نیستند در آمریکاند!
این بازیگر با بیان خاطراتی از باورهای روستاییان درباره جن، گفت: جنها اگر وجود داشته باشند هم در سرمایه داری آمریکا در واشنگتن هستند!
باید برای تئاتر خون داد
فراهانی درباره زمین خوردنش در اولین اجرای تئاتر توضیح داد: در ورودی دکور چارچوبی بود که آن را ندیدم و با بینی روی زمین خوردم. بعدش آقای تفرشی آزاد خدا رحمتش کند مرا مجبور کرد در هر سه پرده این کار را بکنم و هرچه میگفتم خون ریختم قبول نمیکرد و میگفت باید برای تئاتر خون داد.
این هنرمند پیشکسوت با بیان اینکه تا زمانی که زندهایم باید درست کار انجام دهیم، اظهار کرد: من از کار نیمه کاره خوشم نمیآید، حتی اگر همسرم از من بخواهد سبزی پاک کند جوری این کار را انجام میدهم که خودش بهت زده میشود، زود هم این کار را انجام میدهم!
یک نفر هم سراغ دختر زنده یاد مهدی فتحی نرفت
فراهانی که تاکنون بیش از ۳۰ کتاب از او چاپ شده، درباره رفاقت با مهدی فتحی گفت: از زمانی که مهدی فوت کرد یک نفر پیدا نشد سراغ دختر او برود که بی پدر و مادر بزرگ شد. ما سعی کردیم در کنار او باشیم.
این هنرمند پیشکسوت در ادامه به بازی شطرنج با کامران نجف زاده پرداخت و البته او را کیش و مات کرد.
او با بیان اینکه پنج شش سال با بهرام بیضایی همسایه بوده، افزود: او آدم مهمی بود که شاگردی اش را کردم. بیضایی آدم بزرگی است، اما متاسفانه حالش بد است.
هرکسی ایران کشورش نیست برود!
بهزاد فراهانی در پاسخ به این سوال که چرا در کنار بسیاری از هم نسلانش که دهه شصت مهاجرت کردند از ایران نرفته، گفت: کجا برویم؟ کشورمان است چرا برویم! هرکسی اینجا کشورش نیست برود! هرکسی ایران را کشورش میداند باید بماند، یعنی چه اگر قرار باشد تا تقی به توقی میخورد برویم که دیگر ایرانی نمیماند.
او در ادامه مارلون براندو را بازیگری دانست که خیلی از رکوردها را شکانده و سنتهای مرسوم بازیگری را زیر پا گذاشته و هروقت مقابل دوربین قرار میگرفت حتی فیلمبردار هم نمیدانست او چه کار خواهد کرد.
همکاران جمشید مشایخی با او دشمنی کردند
فراهانی در توصیف جمشید مشایخی گفت: او آرتیستی بود که هر بازیگری نمیتوانست در تئاتر مقابلش بازی کند، چون هم از چشمان بیداری برخوردار بود و هم فیزیک خاص و بی مشابهی داشت. او صدای فوق العادهای داشت و مردم را هم خیلی خوب میشناخت، خنده و گریه آنها برایش مهم بود. فکر نمیکنم کسی باشد که از مشایخی بدی بگوید. در عرصه تئاتر با اینکه خیلی از همکاران و هم دورهایهای او با او دشمنی و عصبی اش میکردند، هیچوقت برایش مهم نبود.
وی در پاسخ به اینکه چرا با مشایخی دشمنی میکردند گفت:، چون مشابهش نبودند. قد و قواره شان به آن اندازه نمیرسید.
چرا دولت آبادی نوبل نگرفت؟
فراهانی محمود دولت آبادی را بازیگر خوبی دانست که این کار را ترک کرده و افزود: او با کسی رودربایستی ندارد و به کسی باج نمیداد. یکی از قشنگیهای محمود این است که نوشتن را در آغاز دهه ۲۰ شروع کرد و خوب هم مینوشت. یکی از عللی که محمود نتوانست به آرزویش یعنی جایزه نوبل برسد، این بود که او هیچوقت دست از مملکتش برنداشت. ادبیات او ادبیات اقلیمی است. در بین رمان نویسان از بزرگ علوی گرفته تا صادق چوبک، محمود یکی است و زبان و احساسات پیچیده خودش را دارد.
جای دختر کوچکم خالی است، دلم برایش تنگ میشود
وی در پاسخ به این سوال نجف زاده که جای چه کسی کنار شما خالی است، گفت: دخترم. دختر کوچکم. دختر بزرگم هم پیشم نیست و مشکلی ندارم یا پسرم ولی دلم برای دختر کوچکم تنگ میشود.
فراهانی در ادامه با بغض ترانه غمگینی را زیر لب زمزمه کرد.
کسی در این مملکت برای هنر پول نمیدهد مگر دنبال کاسبی باشد
او در پاسخ به اینکه آیا دوست داشتید در تفرش سالن سینمایی را احداث میکردید، گفت: ندارم. خیر هم نیست، کدام خیر. شوخی نکن. کسی در این مملکت پولش را نمیآورد تا تئاتر درست کند مگر اینکه برای کاسبی باشد. مثل چیزی که در تهران راه افتاده.
دستمزد یک بازیگر ۳۰ میلیارد است دستمزد من ۱۰۰ میلیون!
فراهانی درباره انتقاداتش به دستمزدها در سینما تصریح کرد: وقتی دستمزد یک بازیگر ۳۰ میلیارد است، منی که مثلا ۱۰۰ میلیون دستمزد میگیرم، چطور با آن بازیگر بازی کنم؟! اصلا چرا باید این کار را انجام بدهم. اینکه من در این سن و سال مبلغ فلان غذا یا فلان شوینده باشم؟
بازیگر نیستند خودفروشند!
وی افزود: من بیش از ۵۰ بار قبل از فوتبال اروپا که هرشب میبینم این تبلیغات را درباره موضوعات مختلف دیدهام. چرا اینطوری است؟ کسی که در این تبلیغات حضور پیدا میکند، بازیگر نیست، خود فروش است! بیایی و هی نشان بدهی که فلان دستگاه بدون یک قطره روغن، فلان چیز را برای شما درست میکند. در این مملکت خجالت دارد. من در روستایی به دیدن یکی از همکلاسی هایم رفتم که سه ماه بود بوی گوشت در خانه اش نپیچیده بود.
او در پایان درباره جواد انصافی که در برنامه نقش «شاغلام» را ایفا میکند، گفت: یکی از ارزشهای والای این رفیق گل من این است که محقق است و تحقیقاتش به درد تئاتر ملی ما میخورد چیزی که کم کم دارد نابود میشود.
«برمودا» به تهیهکنندگی مهدی مینایی هر هفته شنبه، یکشنبه و دوشنبهها ساعت ۲۰ روی آنتن شبکه نسیم میرود و روز بعد ساعت ۲ بامداد، ۸ صبح و ۱۲ ظهر بازپخش میشود.
انتهای پیام/