راز قانون جذب فاش شد؛ یک توهم شبهعلمی!
خبرگزاری آنا، محمدامین پورحسینقلی؛ پریا همیشه با لبخندی مطمئن میگفت: «زندگیام را با افکارم ساختهام». او معتقد بود که هر موفقیتی که به دست آورده، نتیجهی مستقیم قانون جذب است. هر بار که چیزی در زندگیاش بهخوبی پیش میرفت، این موفقیت را به قدرت افکارش نسبت میداد. وقتی از او پرسیدم که چطور این کار را میکند پاسخش ساده بود: «فقط به آن فکر میکنم. اگر افکارم را بر چیزی متمرکز کنم، آن چیز به سمت من میآید».
این ایده به نظر هیجانانگیز و حتی جادویی میرسد. آیا واقعاً میتوان فقط با فکر کردن، موفقیت و خوشبختی را جذب کرد؟ یا این تفکر چیزی بیش از یک ادعای شبهعلمی جذاب نیست؟
در قانون جذب ادعا میشود افکار ما میتوانند سرنوشت ما را شکل دهند. این قانون بر این اصل استوار است که افکار مثبت، اتفاقات مثبت را جذب میکنند و افکار منفی، مشکلات و ناکامیها را به دنبال دارند. این ایده در سالهای اخیر با کتابهایی مانند «راز» و تبلیغات گستردهای که پیرامون آن انجام شده، بسیار محبوب شده است.
با این حال آیا این ایدهی جذاب که به افراد وعدهی کنترل کامل بر زندگیشان را میدهد، پایهای علمی دارد؟ طرفداران قانون جذب معتقدند که تمرکز بر افکار مثبت باعث تغییرات واقعی در زندگی فرد میشود. برای آنها، مثالهای متعددی از موفقیتهای شخصیشان بهعنوان شاهدی بر این ادعا مطرح میشود. اما آنچه اغلب نادیده گرفته میشود این است که بسیاری از این تغییرات ممکن است به دلیل تلاشها و تصمیمات خود فرد باشد، نه به دلیل "نیرویی کیهانی" که افکار مثبت آن را فعال کرده است.
افراد معمولاً وقتی به موفقیتی دست مییابند، به جای درک واقعی عوامل مؤثر بر آن، به قانون جذب استناد میکنند. اما آیا این موفقیتها به واقع نتیجه یک نیروی نادیدنی است یا ترکیبی از تلاش، شانس و تصمیمات آگاهانه؟
از منظر علمی، هیچ شواهد معتبری برای تأیید این ادعاها وجود ندارد. جهان ما بر اساس قوانین فیزیکی و علمی شناختهشدهای عمل میکند که هیچ جایی برای تأثیر مستقیم افکار بر وقایع خارجی باقی نمیگذارد. اگرچه افکار مثبت میتوانند به بهبود روحیه و انگیزه کمک کنند و به نوبه خود تأثیر مثبتی بر رفتارها و تصمیمگیریهای ما داشته باشند، این به معنای آن نیست که افکار بهتنهایی میتوانند شرایط بیرونی را تغییر دهند.
قانون جذب، همانند بسیاری از باورهای شبهعلمی، به شدت به "تفکر جادویی" وابسته است. این نوع تفکر به این باور اشاره دارد که افکار و آرزوها میتوانند مستقیماً و بهصورت جادویی بر جهان خارج تأثیر بگذارند. اما در واقعیت، چنین تفکری بیشتر یک خطای شناختی است تا یک اصل علمی. افراد ممکن است به اشتباه فکر کنند که با تمرکز بر افکار خاص، میتوانند تغییرات واقعی و ملموس در زندگیشان ایجاد کنند، اما این باورها نه تنها غیرعلمی هستند، بلکه میتوانند منجر به ناامیدی و ناکامیهای بیشتر شوند.
یکی از جنبههای خطرناک قانون جذب این است که فرد را بهجای تلاشهای واقعی برای تغییر شرایط، به انتظار معجزهای از سوی افکارش مینشاند. این باور ممکن است باعث شود افراد مسئولیتپذیری و تلاشهای خود را کنار بگذارند و بهجای آن، به ایدهای بیپایه دل ببندند. اگر کسی باور کند که تنها به دلیل افکار منفی یا عدم تمرکز کافی بر افکار مثبت، شکست خورده، ممکن است احساس افسردگی و اضطراب کند. این نوع تفکر فشار روانی زیادی ایجاد میکند و فرد را از واقعیتهای زندگی و تلاشهای لازم برای موفقیت دور میسازد.
در پایان اگرچه ممکن است باور به قانون جذب برای برخی افراد الهامبخش باشد و حس امید و اعتمادبهنفس به آنها بدهد، اما از منظر علمی نمیتوان این قانون را بهعنوان یک اصل واقعی پذیرفت. جهان ما به تلاش، برنامهریزی و تصمیمگیریهای آگاهانه نیاز دارد.
موفقیت در زندگی نه از طریق تمرکز بر افکار مثبت، بلکه از طریق تلاشهای واقعی و ملموس به دست میآید. شاید بتوان با اطمینان گفت قانون جذب صرفا برای نویسندگان کتابهای پرفروش روانشناسی زرد موفقیت به ارمغان آورده است. که البته آنها هم از طریق فکر کردن به افکار مثبت به چنین درآمد حاصل از فروش شبه علم به مخاطبان نرسیدهاند!
انتهای پیام/