آن چه از تهاجم ناکام آمریکاییها بر پهنه کویر طبس باقی ماند
گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، فاطمه ملکی- بعد از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ در تهران، «جیمی کارتر» رئیس جمهور ایالات متحده که از سوی افکار عمومی تحت فشار بود تصمیم گرفت با یک عملیات نظامی اقدام به آزاد کردن گروگانها کند.
۴ اردیبهشت ۱۳۵۹ کماندوهای آمریکایی آموزشدیده در آمریکا که پیش از این در مصر تمرین کرده بودند با استفاده از چند فروند بالگرد و هواپیما از خلیج فارس پرواز کرده و وارد خاک شدند.
این گروه عملیاتی روز ۵ اردیبهشت در صحرای طبس بر اثر طوفان شن، دچار سانحه شدند و عملیات «پنجه عقاب» آمریکاییها شکست خورد.
«بهرام محمدیفرد» نخستین عکاسی بود که این واقعه مهم تاریخی را به ثبت رساند. روایت او از حضور در محله حادثه و صحنههایی که دیده بود را در ادامه میخوانیم:
حدود ساعت ۱۴ روز جمعه ۵ ارديبهشت ۱۳۵۹ از حزب جمهوري اسلامي سربسته به مسئولان روزنامه خبر دادند كه آمريكاييها به طبس آمدهاند، دچار سانحه شدهاند و امكانش هست كه در منطقه حضور داشته باشند. بعد از ظهر در راهپله دفتر روزنامه بودم كه سردبير به من و غلامحسین افشردی [شهید حسن باقری؛ فرمانده نابغه جنگ] گفت: «بايد به طبس برويد.»
سفر به طبس برای تهیه گزارش
من به همراه شهيد باقري كه در آن زمان خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامي بود و يك راننده، با جيپ آهو ظرف ۱۵ دقيقه آماده شدیم و راه افتادیم. چون امكان حضور آمريكايیها در طبس وجود داشت اسلحه هم با خودمان برداشتيم.
براي رفتن به طبس بايد حدود ۱۲۰ كيلومتر جاده فرعی را طي ميكرديم. مسير رمل بود و گاهي به سختي خودرو را از رمل بيرون ميكشيديم. به پاسگاه ژاندارمري رسيديم. آنها از جريان مطلع نبودند و فقط ميدانستند از لشكر ۷۷ خراسان، نيروهايي به محل حادثه اعزام شدهاند. سربازان ژاندارمری در ابتدا به خاطر احتمال حضور كماندوهای آمريكايی از رفتن ما به منطقه ممانعت كردند اما پس از اصرار شهيد باقری به همراه ۲ نفر از آنها به منطقه رفتيم.
مواجهه با بقایای تجهیزات و ادوات نظامی آمریکایی
حدود ۲ كيلومتر مانده بود كه به محل حادثه برسيم كه با يك تانكر سوخته كه حامل نفت بود، مواجه شديم؛ ماجراي اين تانكر سوخته از اين قرار بود كه ساعت ۲۲ روز ۴ ارديبهشت، بالگردهای آمريكايی با مشاهده تانكر در آنجا، به طرف آن تيراندازي كردند و پس از انفجار تانكر فكر كردند كه راننده تانكر كه يزدي بود و كاظم باقرپور نام داشت، كشته شده است. در حالی كه آن راننده از ناحيه صورت گلوله خورده با استفاده از فرصت تاريكی شب از منطقه خارج شده بود. این راننده در مسير با خودرويی كه به طرف حادثه در حال حركت بود، مواجه شد و او را وادار كرد كه برگردد و راننده تانكر نيز سوار آن خودرو شده و به بيمارستان رفته بود.
تقريباً ساعت ۱۱ صبح روز شنبه ۶ ارديبهشت به عنوان نخستين گروه عكاس و خبرنگار به طبس رسيديم؛ از نظر مشخصات جغرافيايي، محل واقعه در ۱۶۵ كيلومتري شهرستان طبس و ۲۷۰ كيلومتری يزد قرار دارد و محل حادثه براي رانندگان محلي به «ريگ شترا» معروف بوده است. آمريكاييها دور تا دور محل حادثه و هليكوپترهاي سالم مين كار گذاشته بودند؛ فقط دو هليكوپتر سالم در آنجا ديديم كه يكي راست جاده و ديگری چپ جاده قرار گرفته بود. يكي از هلیكوپترهای منهدم شده توسط جنگندههاي خودمان بمباران شده بود و هنوز در شعلههای آتش ميسوخت. از يك هواپيماي سی ۱۳۰و يك هليكوپتر كه به هم برخورد كرده و كاملاً سوخته بودند جز تلی از خاكستر و آلومينيوم ذوبشده چيزی باقی نمانده بود.
ما در عكسبرداری و تهيه گزارش فقط اجساد ۴ نفر از مزدوران آمريكايي را ديديم. خلبان سی ۱۳۰ پاهايش شكسته و به خاطر شدت درد دندانهايش را روي هم فشار داده بود و ساعتش به رغم دماي بالای انفجار بنزين هواپيما هنوز كار ميكرد و ديگر خلبانان و خدمههاي هواپيما به بيرون پرتاب شده بودند كه هر دو كلاه داشتند. يكي به رو افتاده و يكي به پشت و سوخته بود. جعبه سياه هواپيماي سي۱۳۰ نيز لابهلای بقاياي هواپيما به چشم ميخورد كه بعدها جسد ۹ نفر را پيدا كردند كه يكی از آنها ايرانی بود.
در ۱۰۰متري محل فرود هليكوپترها نيز، آثار خون شهيد منتظرقائم كه بر زمين ريخته بود، مشاهده شد. جعبه مهمات مختلف از جمله دو جعبه مواد منفجره، نوار فشنگ تفنگ ام ۱۶، ۲ عدد تيربار، يك كلت سوخته و تعدادي بمب دستي، گاز اشكآور و حتي ديناميت و مقدار زيادي پوكه شليك شده و فانسقه، جافشنگي، سه خشاب بيست تيري ام ۱۶، دو دستگاه دوربين زاويهياب و مقادير زيادي ماسك ضدگاز، چند چادر و دو سه تا چتر نجات، كلت سوخته كاليبر۵، مخازن بزرگي كه بعداً فهميديم براي تدارك سوخت اضافي همراه آورده بودند، تعدادي رختخواب و پروژكتور، مقادير زيادي شكلات و آدامس، تعداد زيادي موچين، پولهاي ايراني و خارجي و بعضاً سكههاي نيمسوخته، يك جيپ كوچك روباز و چهار موتور سيكلت پرشي تريل از جمله بقاياي كودتاي آمريكاييها بود.
از صحنههایی که دیدم، گزارش تصويري تهيه كردم اما امكاناتي در شهرستان فراهم نبود تا عكس را ارسال كنم. شهيد «حسن باقري» هم گفت: «حالا كه تا اينجا آمدهايم براي زيارت به مشهد هم برويم» من گفتم: «اين كار واجبتر از زيارت است و بايد هرچه زودتر به تهران برگرديم تا من اين گزارشهاي تصويري را تحويل دهم» چون ما نخستين عكاس و خبرنگار حاضر در صحنه بوديم، دلم میسوخت و دوست داشتم قبل از همه عكس و گزارش ما منتشر شود.
شهید حسن باقری در حال تهیه گزارش از بقایای تجهیزات و اجساد آمریکاییها
با شهيد باقري خيلي بحث كرديم اما شهيد باقري روي حرف خودش بود و راننده هم بدش نميآمد به زيارت برود. مسير ما به سمت مشهد بود. بين راه شهيد باقری خوابيد و من به راننده گفتم: «به تهران برگردد»، راننده هم برگشت. حدود ۳۰ كيلومتر رفته بوديم كه شهيد باقري پس از بيدار شدن از خواب، متوجه تغيير مسير شد و به راننده گفت: «مقصد ما مشهد است و بايد دور بزند» بالاخره به مشهد رفتيم اما تا ۶ ـ ۵ ساعت من و باقری باهم حرف نزديم.
ساعت ۱۲ شب رسيديم مشهد و چون هنوز صفحهبندي روزنامه باز بود، شهيد باقري براي روز ۷ ارديبهشت گزارش خود را تلفنی ارائه داد. من هم عكسها و گزارش تصويری را پس از بازگشت به تهران ارائه دادم كه در روزنامه منتشر شد.
«بهرام محمدیفرد» از عکاسان پیشکسوت روزنامه جمهوری اسلامی است که عکسهای بسیاری از دوران دفاع مقدس دارد. آلبوم تصاویر او توسط انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس به چاپ رسیده است.
انتهای پیام/