دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
28 فروردين 1403 - 09:24
در یک پژوهش بررسی شد؛

نسبت میان علم و فلسفه

نسبت میان علم و فلسفه
بررسی نسبت میان علم و فلسفه نشان می‌دهد که تفکر فلسفی به‌عنوان بنیان‌های فکری جامعه‌شناسی در پیوندی عمیق با جهان بیرون است و تغیرات در بستر‌های اجتماعی و مادی و این‌جهانی به تحولات معرفتی می‌انجامد که ناگزیر فلسفە زندگی هر کنشگری را تحت تاثیر خود می‌گیرد.
کد خبر : 906054

به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، هر شاخە علمی دارای بنیان‌هایی فلسفی است که ارتباطات میان‌رشته‌ای بر اساس همین بنیان‌ها ایجاد می‌شود.

الناز شیری (مدیر گروه علمی تخصصی جامعه‌شناسی نظری) و فرهاد بیانی (مدیر گروه علمی تخصصی جامعه‌شناسی علم، معرفت و فناوری) در مقاله‌ای با عنوان «بنیادها و تحوالت فلسفی جامعه‌شناسی در ایران» به این موضوع پرداخته‌اند. 

* وابستگی علم به فلسفه با توجه به بنیان‌های فلسفی

علم و فلسفه از ابتدای پیدایش انسان و حیات انسانی وجود داشته‌اند و ارتباط این دو با یکدیگر، استقلال معرفتی آنها را زیر سوال نمی‌برد

این پژوهشگران در این مقاله می‌نویسند بنیان‌های فلسفی نه تنها وابستگی علم به فلسفه را تأیید نمی‌کند بلکه بیانگرچند نکتە اساسی و مهم است:

  • نخست آنکه، علم و فلسفه از ابتدای پیدایش انسان و حیات انسانی وجود داشته‌اند و ارتباط این دو با یکدیگر، استقلال معرفتی آنها را زیر سوال نمی‌برد.
  • دوم بنیان‌های فلسفی در علوم بخصوص علوم انسانی و اجتماعی مانند جامعه‌شناسی نشان می‌دهد که معرفت علمی و معرفت فلسفی هر دو در راستای بهبود زندگی انسانی به بقای خود ادامه داده‌اند و قادر هستند بستر‌های مناسبی را برای رشد، توسعه و پیشرفت جوامع انسانی مهیا کنند.
  • سوم، برخالف این که دیدگاهی وجود دارد که معتقد است علم در سده هجدهم از فلسفه جدا شد، اما دیدگاه دیگری با استدلال‌های مستدل وجود دارد که علم و فلسفه از هم جدا بوده‌اند ودر سده هجدهم با افزایش تفکیک‌یافتگی و پیچیده‌تر شدن نظام تقسیم کار اجتماعی، فلاسفه ازدانشمندان جدا شدند.

ارتباط علم با فلسفه

* رابطه علم و فلسفه در سده هجدهم میلادی

پرسش‌های فلسفی و پرسش‌های علمی با اهداف خاص خود نزد حکمای پیش از سده هجدهم میلادی کاملا تفکیک شده بودند و هر پرسشی به سبک خاص خود پاسخ داده می‌شد

به زعم این نویسندگان یکی از مهمترین پشتوانه‌های این دیدگاه در متون تاریخی مانند سفرنامه‌های جهان‌گردان دیده می‌شود. سند معتبر دیگر، استراتژی پژوهش افرادی مانند بوعلی‌سینا است که در هنگام تفلسف به قیاس و معرفت فلسفی می‌پرداخت و در هنگام آزمایش‌های پزشکی از استقرا استفاده می‌کرد.

به عبارت دقیق‌تر، پرسش‌های فلسفی و پرسش‌های علمی با اهداف خاص خود نزد حکمای پیش از سده هجدهم میلادی کاملا تفکیک شده بودند و هرپرسشی به سبک خاص خود پاسخ داده می‌شد.

* رابطه علم و فلسفه با حیات اجتماعی انسان

این پژوهش بیان می‌کند که با وجود همە این تفاوت‌ها، جهان‌بینی علمی ناشی از تفکری فلسفی است که انسجام درونی و منطقی حاصل از آن در هستی‌شناسی دانشمندان به خوبی ظهور یافته است. این تفکر فلسفی بر اساس بستر‌های اجتماعی، تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دست‌خوش تحولاتی شده است، اما رنگ نباخته و هم چنان بنیاد‌های معرفتی و هستی‌شناختی علم را تشکیل می‌دهد.

علاوه بر این، بدون برخورداری از فلسفە زندگی و جهان‌بینی مشخص، ادامە حیات اجتماعی برای انسان میسر نخواهد بود و همین موضوع نشان می‌دهد به‌رغم استقلال علم از فلسفه، پیوند‌های عمیق و ظریفی میان علم و فلسفه وجود دارد.

* ارتباط جامعه‌شناسی در ایران با تحولات فلسفی

شیری و همکارش بر این باورند که تحولات تفکر جامعه‌شناختی در ایران نیز همانند سایرکشور‌های جهان ارتباط متقابلی با تحولات فلسفی در هستی‌شناسی کنشگران اجتماعی دارد و پرداختن به این موضوع از ضرورت‌های علم جامعه‌شناسی است. در ضمن، همسو با دیدگاهی که این فرضیه را رد می‌کند که فلسفه صرفا مبتنی بر یافته‌های ذهنی است و پیوندی با جهان بیرون ندارد.

جمع بندی این مقاله بر این ایده استوار است که پیوند‌های علم و فلسفه نشان می‌دهد که تفکر فلسفی به‌عنوان بنیان‌های فکری جامعه‌شناسی در پیوندی عمیق با جهان بیرون است و تغیرات در بستر‌های اجتماعی و مادی و این‌جهانی به تحولات معرفتی می‌انجامد که ناگزیر فلسفە زندگی هر کنشگری را تحت تاثیر خود می‌گیرد.

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب