اهمیت گفتوگو و نقش دانشآموز در پویایی هویت معلم
به گزارش گروه پژوهش و دانش خبرگزاری علم و فناوری آنا، امانوئل لویناس یکی از برجستهترین فیلسوفان قرن بیستم است که به اخلاق به عنوان موضوع اصلی فلسفه پرداخته است و از این جهت در نظریههای تعلیم و تربیت مورد توجه بسیاری واقع شده است. مهدی خبازی کناری (استادیار فلسفه جدید و معاصر غرب) در مقالهای با عنوان «چشمانداز فلسفه اخلاق لویناس در تعلیم و تربیت» پرداخته است.
تمرکز این مقاله بر نگاه اخلاقی لویناس بر دیگری و گره خوردگی هویت سوژه در دیگری است در این گزارش تلاش خواهیم کرد برخی از مهمترین نکات آن را برجسته و پیش روی مخاطبان قرار دهیم.
خبازی کناری میگوید: ما در این مقاله تلاش میکنیم تا با تعمیم مفاهیم لویناس به متن تعلیم و تربیت به اهمیت گفتگو و نقش دانش آموز در پویایی هویت معلم بپردازیم.
* مفاهیم فلسفی لویناس
در این مقاله آمده است که توصیف لویناس از اخلاق متفاوت از تعابیر فلسفی مبتنی بر قوانین اخلاقی است. اخلاق لویناس بر سه وجه بنیادین دیگری، غیریت و مسئولیت استوار است. به نظر او نه سوژه از هویتی ایستا برخوردار است و نه دیگری قابل تقلیل به سوژه است.
از منظر لویناس دیگری ابژهای برای شناخت سوژه نیست، بلکه او غیرقابل شناخت و نامتناهی است. به زعم لویناس اخلاق گشودگی سوژه به روی دیگری و فراروی سوژه از (درونیت) خود و گذار به ماورای آگاهی خود (خارجیت)، عقلانیت و خودانگیختگی است.
* میل به دگرگونی، تغییر و تعالی
مجاورت با دیگری و رویارویی با چهرۀ دیگری سوژه را برای پاسخگویی به مسئولیتی بیانتها برای دیگری برمیانگیزد؛ اما این التزام و تعهد به دیگری از تعقل، اراده و تصمیم سوژه نشات نمیگیرد، بلکه سوژه بطور آغازین میل به دگرگونی، تغییر و تعالی در دیگری دارد. آن دیگری که نامتناهی، غیر قابل شناخت و به کلی غیر من است.
تمام نقاشیهای گزارش از آثار «مسلم خضری» نقاش/ معلمی که موضوع نقاشیهایش کلاسهای درسش بود
از منظر لویناس سوژه دارای هویتی ثابت و محصور در خود نیست، بلکه هویت مدام تجدیدشوندۀ او در رویارویی با دیگری شکل میگیرد. «من»، هستیای نیست که همواره همان هویت محض و پایدار باقی بماند، بلکه وجودش عبارت از «احراز هویت» خودش، در آشکار ساختن هویت خودش است. من برابر است با تغییر و دگرگونی خودش.
لویناس در تمامیت و نامتناهی به مفهوم آموزش اشاره میکند، اما غالبا آن را در در متن تعلیم و تربیت طرح نمیکند، بلکه آموزش را شیوۀ ارتباط صلح آمیز دیگری با سوژه میشمارد که امکان دگرگونی سوژه را فراهم میکند. دیگری از خارجیت به من میآموزد؛ آموزشی که بر نامتاهی بودن خارجیت دیگری دلالت دارد.
* آموزش همان زایش است
نامتناهی بودن اولین زایش و محصول «پس از آموزش» نیست بلکه آموزش همان زایش است. غیریت دیگری در اربابی و سلطهای آشکار میشود که من را تسخیر نمیکند، بلکه به من میآموزد.
چهره دیگری، دیگری مطلق، در نفی من و در خشونت و سلطه، خودش را حاضر نمیکند بلکه او مرا به مسئولیت فرا میخواند. چنین ارتباطی، کثرت من و دیگری را برقرار میکند. این رابطهای صلح آمیز با دیگری است. او هویت ساکن سوژه را به رهایی میرساند.
لویناس گفتن را پاسخگویی به فراخوانی دیگری میداند؛ گفتن آموزش دادن است. آموزش دادن انتقال سادۀ محتوایی انتزاعی نیست. گفتن همانند کارکرد فرعی قابلهای برای وضع حمل گفته نیست بلکه گفتن وصلِ به خارجیت، به غیریت و به دیگری نامتناهی است که تحت تسلط و شناخت من نیست.
گفتن ساختاری است که من در ارتباطم با دیگری وضع میشوم و این ارتباطی اخلاقی با دیگری است. از منظر لویناس، آموزش قسمی از استیلا در فراخوانده شدن و وجهی از تسلط، درون تمامیت نیست، بلکه حضور نامتناهی است که تمامیت را میشکافد.
* معلم و دانش آموز هر دو در وضعیت یادگیری هستند
از نظر نویسنده این مقاله در انطباق حیطۀ تعلیم و تربیت با فلسفۀ لویناس، معلم پیش از اینکه سوژای مستقل و انتقال دهندۀ دانش یا به تعبیر لویناس یگانه گویندۀ گفتهای تمامیت یافته باشد، در معرض و در مجاورت دانش آموزان قرار دارد. در این رویارویی معلم سوژهای است که استقلال در خود را ترک میکند و مدام دگرگون میشود.
در چنین مجاورتی، او ملزم به مسئولیت برای دیگری است و با کنش گفتن به درخواست دیگری پاسخ میگوید. در تعلیم و تربیت سنتی، آموزش، سطحی از قدرت و تسلط آموزش دهنده بوده، به طوری که در این شیوه دانش آموزان تنها ابژهای برای مداخلۀ معلم هستند. گفته فقط در انحصار معلم است و معلم نقش تسهیل کنندۀ یادگیری را به عهده دارد، اما خود دانش آموزان هرگز به عنوان سوژه دیده نمیشوند.
در حالی که این کنشِ گفتن است که بر موضوع گفته برتری دارد. توجه لویناس به گفتن بجای گفته، رویکرد سنتی دانش به عنوان حیطۀ تمامیت یافتۀ گفته را به نقد میکشد. لویناس میگوید: «گفتن در هر حال آموزش است» (Levinas,۱۹۶۱: ۹۷)؛ و این بدان معناست که معلم و دانش آموز هر دو وضعیت یادگیری هستند. دستاورد چشم انداز اخلاقی لویناس، برسمیت شمردن یکتایی دانش آموز و معلم و تنوع و گوناگونی شیوههای آموزش و یادگیری است.
* تحلیل یافتهها و نتایج
در نهایت اینکه نتایج این پژوهش نشان میدهد که فلسفۀ لویناس با نقد هستی شناسی سوژه، امکان نقد تعلیم تربیت سنتی را در موارد زیر فراهم میآورد:
۱- لویناس در فلسفۀ اخلاق خود، سوژه را از استقلال و خودمختاری سلطه جویانه خلع میکند و هویت او را در آمیختگی با دیگری بنا میکند. در تسری این اندیشه به متن تعلیم و تربیت و آموزش، میتوان همزمان با تاثیر معلم بر دانش آموز، به نقش تک تک دانش آموزان در تحقق هویت معلم و تاثیرپذیری معلم از دانش آموز به عنوان امری اخلاقی، بجای تسلط تک محورانه و اندیشه و کنش تک گویانۀ معلم اشاره کرد.
۲ - لویناس با طرح تعامل اخلاقی در سطحی بنیادین، ناقد تقلیل دیگری به سوژه است که نتیجۀ این طرز تلقی نادیده گرفتنِ منحصربه فرد بودن دیگری است و در وجه مورد نظر ما یعنی در تعلیم و تربیت و آموزش، کلیت بخشیدن به دانش آموزان و بی توجهی به تنوع فردی آنها است. کلاس محل رویارویی معلم (سوژۀ لویناس) با دانش آموزان متعدد (دیگری لویناس) است که قابل تقلیل به کلیتی از پیش تعریف شده تحت عنوان «دانش آموزان» نزد معلم نیست. پیامد این نقد، اتخاذ شیوهای منحصر به فرد آموزش، محتوای آموزش و رفتار آموزشی متناسب با فردیت معلم و دانش آموزان است.
۳ - با تسری تمامیت زدایی در فلسفۀ اخلاق لویناس به ساختار تعلیم و تربیت و ساختار آموزش، میتوان گفتگو و تعامل بین معلم و دانش آموز را به جای پیرویِ تک محورانه از پیش فرضهای آموزشی در التزام به قواعد ارزشیابی، رده بندی دانش آموزان و دستورالعملهای پژوهشی پیشنهاد کرد.
شیوۀ سنتی تعلیم و تربیت جایی برای رابطۀ منحصر به فرد معلم و دانشآموز باقی نمیگذارد و پتانسیل آموزش و یادگیری چیزهای تازه و غیرقابل پیش بینی را به حداقل میرساند.
انتهای پیام/