علویتبار: دختر گوشواره قلبی نماد معصومیت و مظلومیت شهدای حادثه تروریستی کرمان بود
به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، نشست ادبی «گوشوارههای قلبی» به یاد شهید ریحانه سلطانی نژاد، شهید خردسال حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان، با حضور جمعی از اهالی ادب ایران فرهنگی با مدیریت علیرضا قزوه به میزبانی گروه بین المللی هندیران برگزار شد.
سید مسعود علوی تبار شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی در ابتدای این نشست طی سخنانی بیان داشت: شهادت مظلومانه دختر گوشواره قلبی، از یک سو نماد معصومیت و مظلومیت شهدای حادثه تروریستی زائران حاج قاسم سلیمانی است و از سویی دیگر نماد یکدلی و یکزبانی ملتی است که فریاد فغان از کودک کشی صهیونیستها را تا نابودی کامل این رژیم جعلی در گوش جهانیان بانک میزند.
وی افزود: برنامههایی غیر انسانی که در جهت بر هم زدن وحدت ملت ایران و امت اسلام به سرپرستی قدرتهای شیطانی آمریکا و انگلیستان و اسراییل تدارک دیده میشوند، اما در عمل شاهد وحدت مضاعف و عزم راسختر و هرچه بیشتر امت جهانی پیغمبر اسلام خواهند بود.
علوی تبار همچنین گفت: هویت معنوی و ماهیت الهی مردم ایران در اتحاد ملی و وحدت اسلامی خود بارها و بارها در بازههای مختلف زمانی با تمام جلوههای خود به رخ ائتلاف شیطانی استکباران جهانی کشیده شده است. شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی به عینه به جهانیان نشان داد که فرهنگ شهادت ضامن پویایی و حافظ وحدت و بقای امت اسلام در طول تاریخ بوده است. چه بسیاری از خباثتهای شیطانی دشمنان که برای نابودی این امت ترسیم شد، اما در حقیقت به نتیجهای دقیقاً برعکس آنچه گفته میشد منتهی گشت.
در این نشست که با بداهه نویسی مسعود ربانی همراه بود شاعران و هنرمندان همچون علیرضا قزوه، امیر عاملی، محمد علی یوسفی، سید مهدی بنی هاشمی، علیرضا حکمتی، مسعود ربانی، محمد مهدی عبداللهی، محمد فاطمی منش، نغمه مستشار نظامی، فاطمه نانی زاد، شهلا کلبعلی، مریم فروزان کیا، ساعده موافق، زهرا آراسته نیا، صبا فیروزی، سارا رمضانی، صبا فیروزی، زهرا میریان کرمی، و لیلی حضرتی حضور داشتند.
برخی از اشعار ارائه شده در این نشست را با هم مرور میکنیم.
نغمه مستشار نظامی
تا صدا میزدی تو «باباجان!»
دل بابابزرگ پر میزد
هر زمان میرسید از مسجد
به تو با اشتیاق سر میزد
قصه میگفت از عموقاسم
از نماز و گرفتن گل سرخ
قصه میگفت از شبی غمگین
از شب تلخ رفتن گل سرخ
روز مادر کنار موکبتان
عطر چای و گلاب و حلوا بود
مادرت پاک کرد اشکش را
کاش عموقاسمت هم اینجا بود
وقت روضه، عمو عمو گفتی
موکب انگار کربلا شده بود
باز انگار طفل شیرینی
از عموی خودش جدا شده بود
خبر آمد که باز حرملهها
حمله کردند و ماه را کشتند
شمرهای زمانه از وحشت
مردم بی گناه را کشتند
من به قربان تکههای تنت
جان شیرین و پارهی قلبی
میهمان رقیهای امشب
با همین گوشوارهی قلبی
در لباس قشنگ صورتی ات
مثل گلهای ارغوان شدهای
آه ریحانه جان، عزیز دلم
زود مهمان آسمان شدهای.
سید مسعود علوی تبار
ما را ز غمی دگر چه ترس است و چه بیم
قلب است که در سینهی ما گشته دو نیم
داغ است و دو صد داغ، ولی از داغتای دختر گوشواره قلبی چه کنیم.
فاطمه نانی زاد
لالهها، آلالهها هر گوشه پرپر ریخته
هر طرف رو میکنی سرو و صنوبر ریخته
دشت را دیشب شقایق آب و جارو کرده بود
آمدم امروز دیدم باز گل-پر ریخته
آسمان ابرست، بارانست، طوفانست، آه...
مشتهایش وا شده، بر خاک اختر ریخته
روز مادر، دختری با گوشواره قلبیش
غنچههای سرخ در آغوش مادر ریخته
باز گلزار از پر و بال کبوترها پر است
آن طرف پر ریخته، این سو کبوتر ریخته
این زمستان پر از سوز و گداز و درد و داغ
بر مزار سرخ «او» یاس معطر ریخته
اشکها، این اشکها از من امانم را گرفت
اشک پای روضهها آری، مکرر ریخته
...
سید مهدی بنی هاشمی
دی ماه دوباره مثل عاشورا شد
یک کرب و بلای دیگری برپا شد
این کیست؟ رقیه است یا ریحانه؟ای عمه بیا که گمشده پیدا شد
...
صبا فیروزی
ریحانه نام گل هاست
گلهای ارغوانی
نام کبوترانی
زیبا و آسمانی
ریحانه نام خورشید
ریحانه یک کتاب ست
یک غنچه در دل دی
معنی آفتاب ست
ریحانه اهل غزه
یا اهل شهر کرمان
پاک و زلال و جاری ست.
چون آیههای قرآن
حالا کنار سردار
پیش رقیه جان ست
مثل فرشتهها او
جایش در آسمان است
...
سارا رمضانی
افتاده به جانِ کودکان شمرِ زمان
شادند، ولی آل زیاد و مَروانای صاحبِ گوشوارههایی قلبی!
یاد آور کربلا شدی در کرمان
...
شهلا کلبعلی
زندگی هم انتظار مرگ رویا را نداشت
انتظار کوچ طفلی ماه سیما را نداشت
صورتش نازکتر از گل بود آن ریحانه جان
طاقت یک بوسه محکم ز بابا را نداشت
لیک دشمن ترکش سربی داغ آورده بود
قدرت درک حقیقت در تماشا را نداشت
دستهای نرم ریحانه برای بوسه بود
تاب ترکشهای آن مزدور رسوا را نداشت
موج موهای لطیفش در حباب خندهها
طاقت چنگال دیو فتنه افزا را نداشت
مادرش تور سفیدی بهر دختر بافته
ذهن او در گیری آشوب و بلوا را نداشت
شانه بر گیسوی نرمش میزد او آرامتر
مادری که تاب اخم دخت زیبا را نداشت
فکر فردای سیاه خویش دشمن کرده بود
ور نه رفتن سوی قاسم این تقلا را نداشت
...
کبری قالینی نژاد
همراه بادبادک پرواز کرده دختر
رنگین شده گلویش از کینه ستمگر
با کودکان غزه همبازی اند آنجا
غرق سرور و شادی نزدیک حوض کوثر
آمد به سوی گلها تا عطر عشق گیرد
برقی زد و درخشید در آسمان چو گوهر
مانند یک فرشته پروانه وار رقصید
همراه باد پرزد، چون شعلههای اخگر
روپوش صورتی اش شد یادگاری از او
گوشوارههای قلبی ماند و نماند پیکر
تی شرت سبز رنگش جا ماند در خیابان
جسم عروسکش هم خونین شده است و بی سر
دردانه پدر رفت داغش به دل نشست و
بابا گرفته بی او زانوی غصه در بر
خوابید دختری در آغوش گرم مادر
رفتند سوی جنت تا صبح روز محشر
لالا لالا لالایی ریحانه ام لالایی
راحت بخواب جانم آرام جان مادر
انتهای پیام/