دگرستیزی حماس از انقلاب اسلامی الهام گرفته شده است
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، عملیات طوفان الاقصی ۷ اکتبر توسط حماس در شهرکهای صهیونیستنشین حماسهای تاریخی و سهمگینترین ضربه به دستگاههای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی و کودککش اسرائیل بود که بهحق میتوان به آن حماسه حماس گفت. برای درک بهتر مسئله فلسطین و وقایع اخیر در غزه و رابطه این جنگ با استعمار نوین با استعمار فرهنگی و شناختی با «موسی نجفی» رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به گفتوگو نشستیم که در ذیل میآید.
نجفی در ابتدای سخنانش گفت: برای اینکه این بحث روشن شود نخست باید شناخت فلسفی از استعمار و اقداماتش در ایران داشته باشیم. اما قبل از ورود به فلسفه استعمار و اقداماتش در ایران باید بگویم پیروزی انقلاب اسلامی دو بُعد مهم داشت. اولین بُعد انقلاب آوردن دین از حاشیه به متن جامعه است که این رسالت بزرگ انقلاب اسلامی بوده و در این چهل و چند سال نیز با فراز و نشیبهایی ادامه داشته است. اما بُعد دوم مهم و تأثیرگذار انقلاب اسلامی که به بُعد اول هم مربوط میشود بحث ضد سلطه بودن و استعمارستیزی انقلاب است که در ذات و بطن این انقلاب وجود دارد. این بعد هم عین بعد اول که دین را از حاشیه به متن آورده، موضوعی عرَضی نیست، یک بحث ذاتی است، هرچند خود این موضوع باعث میشود که برخی از جناحهای سیاسی در کشور ما تقسیم شوند. یعنی ممکن است یک عدهای حتی از متدینین قبول داشته باشند که بعد اول باید وجود داشته باشد، ولی در باره دومی تسامح میکنند و میگویند اشکالی ندارد که این بعد دوم مغفول یا معطل بماند، در صورتی که دومی هم به اندازه اولی مهم و یک جریان ذاتی انقلاب است. دولتهای قبلی هم نشان دادند که وقتی به بعد دوم مثل بعد اول توجه نکردند، با چرخ دندههای ارابه انقلاب مواجه شدند و خرد و عملاً له شدند. این ربطی به شخص و اشخاص ندارد، بلکه خود ذات و چرخه انقلاب اسلامی است که این ذات را بروز میدهد.
وی افزود: اگر بخواهیم به پرسش اصلیمان درباره شناخت از استعمار جواب بدهیم باید بگوییم. شناخت ما از سلطه و استعمار آن قدری نیست که بتوانیم راجع به آن صحبت کنیم، برای آن که به شناخت درست از استعمار نایل شویم نخست باید از فضایی که استعمار ساخته آزاد شویم. مثالی که میشود در این باره زد این است که مثلاً اگر شما یک دوچرخه داشته باشید، آزاد هستید که با این دوچرخه هر جا خواستید بروید، ولی وقتی وارد پیست مسابقه دوچرخهسواری میشوید، در آنجا قواعد بازی است که شما را احاطه میکند و اجازه نمیدهد که شما هر کاری خواستید انجام بدهید.
این پژوهشگر در رابطه با قواعد استعمار گفت: در نظام بینالملل نیز استعمار همین کار را کرده، یعنی یک قواعدی برقرار کرده که معمولاً خروج از آن قواعد بسیار مشکل است. اگر بخواهیم ملموس صحبت کنیم، این قاعده، نظم جهانی؛ قرارداد وستفالی سال ۱۶۴۸ است که هنوز هم بعد از چند قرن بر جهان حاکم است و فقط انقلاب اسلامی توانسته است که این نظم را به چالش بکشد. اولین چیزی که برای خروج از سلطه استعمار و داشتن یک جریان مستقل شناخت استعمار لازم است، خود لفظ است. ما باید از واژههایی استفاده کنیم که مربوط به خودمان است. برای همین هم هست که ـ خدا رحمت کند ـ مرحوم امام راحل در زمانی که در اول انقلاب که همه استعمار را با لفظ «امپریالیسم» یاد میکردند، ایشان لفظ «استکبار» را به کار برد. استکبار در زنجیره مفاهیم دینی و قرآنی ما لفظ مهمی است. این واژه، واژهای است که برای ما قابل فهم است؛ دقیقاً مثل واژه عدالت که در اندیشه سیاسی اسلام حتی مفهوم آزادی را نیز با واژه عدالت میفهمیم. عدالت مفهوم کلیدی و محوری اندیشه سیاسی غرب است. امپریالیسم نیز همین طور است. اگر واژه امپریالیسم را به کار ببریم، قبول کردهایم که مهمترین بعد استعمار، بعد سرمایهداری است و از این بُعد میخواهیم نقد کنیم، در صورتی که بحث استعمار بسیار فراتر از امپریالیسم و بعد سرمایهداری آن است.
وی اضافه کرد: استعمار یک بعد عمیق هویتی دارد که از بعد اقتصادیاش بهمراتب مهمتر است و برای همین هم هست که هم مکتب مارکسیسم و هم مکتب لیبرالیسم قادر به پاسخگویی در این قسمت نیست. در اینجا مکاتب الهی هستند که میتوانند این استکبار و زیادهخواهی را معلوم کنند، همچنان که انقلاب اسلامی کرد. نکته دیگر اینکه بحث استعمار یک بحث میانرشتهای است؛ یعنی فقط یک رشته بهخصوص، مثلاً تاریخ نمیتواند به آن بپردازد، بلکه باید از زاویههای مختلفی همچون تاریخ، سیاست، جامعهشناسی و فلسفه به آن توجه کنیم؛ چنانچه استعمار نیز در همه ابعاد در جامعه حضور دارد و داشته و ریشه دوانده است؛ لذا بررسی آن نیز محتاج مطالعات میانرشتهای وسیعی است.
افراط و تفریط در استعمار
نجفی درخصوص نظریههای مرتبط با استعمار هم اظهار کرد: معمولاً دو نظریه افراطی و تفریطی درباره استعمار گفته میشود. عدهای علت همه مشکلات و مصائب را به استعمار نسبت میدهند. در مقابل، عدهای نظریه تئوری توطئه را دارند و معتقدند اینها توهم است و ما بیخود اینها را بزرگ میکنیم. اما سئوال اساسی این است که استعمار چقدر در کشور ما نفوذ کرده است. به هر حال ما جزو معدود کشورهای آسیایی دنیا بودیم که از دوره صفویه که ایران استقلال خودش را به دست آورده تا دوره بعد از جنگهای ایران و روس و انقلاب فرانسه که استعمار وارد فضای جدیدتری شد، مستعمره رسمی نبودهایم. خوبیاش این است که استعمار نتوانست آن طور که باید به استقلال کشور ما ضربه بزند، البته حکام دستنشاندهای داشتیم، ولی مستعمره نبودهایم. دوم اینکه نیمه مستعمره هم نبودیم. یعنی این طور هم نبوده که بگوییم هم مستعمره بودهایم و هم نبودهایم. اما این طور هم نیست که از استعمار آسیب ندیده باشیم. یعنی هم مستعمره نبودیم و هم از استعمار آسیب جدی دیدیم.
وی درباره علت این موضوع عنوان کرد: جملهای از ادوارد سعید هست که نکته بسیار خوبی دارد. ایشان معتقد است شرقشناسها در سه نقطه متوقف شدند: زبان، سنت و مذهب. در این سه حوزه مقاومت شده است و نتوانستهاند شرق را به تصرف دربیاورند. الحمدلله در کشور ما نتوانستند تغییر مذهب ایجاد کنند، هر چند بهوسیله فرقه بهائیت و بابیه در این زمینه تلاش کردند، ولی این گونه جریانها هیچ وقت غالب نشدند و با زحمات بزرگی که علمای شیعه، مراجع و آزادگان در ایران داشتند، این جریان شکست خورد؛ البته بعداً بیشترین هجمه در دوره پهلوی صورت گرفت. زبان را هم نتوانستند تغییر بدهند. حتی تلاشهای افراد فاسدی مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده و... در زمینه تغییر خط و امثال آن هیچ وقت بهطور جدی در کشور ما دیده نشد.
رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اضافه کرد: در این قسمت هم استعمار نتوانست کار زیادی از پیش ببرد، در صورتی که در برخی از کشورهای اسلامی موفق شدند هم خط را عوض کنند، هم زبان را. اما در زمینه جغرافیا چرا، تا حدودی این شیر بزرگ را تبدیل به یک گربه کردند؛ اما الحمدلله همچنان گربه باقی ماند و این نشد که به موش تبدیل شود؛ هنوز گربه است، گربهای که واقعاً مثل یک شیر است. ایران از دوره صفویه کوچکتر شد و آسیب جغرافیایی دیدیم که آخرینش هم خیانت محمدرضا پهلوی در قضیه بحرین بود، ولی در دو قسمت قبل نتوانستند ضربه چندانی بزنند.
وی درخصوص استعمار معرفتی و ذهنی این روزها که بسیار قویتر از استعمار نظامی ـ اقتصادی است نیز اظهار کرد: به همین دلیل گفتم که لفظ امپریالیسم یا لفظ جهانی شدن که لیبرالها به کار میبرند برای شناختن پدیده استعمار بسیار کم است. در استعمار ذهن یا معرفتی که بیشتر در عصر پسااستعمار دیده میشود با یک مفهوم کلیدی روبهرو هستیم که اساس سلطه و آن نظریه خودبرترباوری انسان غربی و اروپایی است که به شکل بسیار جدی از طریق انواع و اقسام مطالب مختلف القا میکنند.
انقلاب اسلامی و بیاعتبار کردن اصل شرقستیزی
نجفی اضافه کرد: این خود برتر بینی اروپایی یا استعمار معرفتی را در جنگ اخیر غزه شاهد هستیم. اسرائیلیها میگویند این جنگ تمدن و توحش است. یعنی همچنان بر این طبل میکوبند و نوعی خودباوری و برتریباوری انسان اروپایی را مطرح میکنند که پشتوانهاش فلسفه تاریخی مثل پایان تاریخ یا جنگ تمدنهاست که این موضوع را تقویت میکند. در اینجا به این نکته توجه داشته باشیم که مهمترین ابزار قدرت غرب نه در بمب اتم یا صنایع نظامی یا اقتصاد او، بلکه در القای این نکته ذهنی است که کامل است، تمام است، کمال است و میتواند کاری را که میخواهد انجام دهد. خود این ذهنیت از آن ابزار بسیار مهمتر است؛ چیزی که انقلاب اسلامی آن را در هر سه مرحله شکسته است؛ هم در مرحله نهضت آن را شکسته که پشتوانه آن جریان عمیق بیداری اسلامی است، هم در مرحله نظام سیاسی شکسته که در مقابل نظام لیبرالیسم یک بدیل بسیار قوی ایجاد کرده و هم در مرحله تمدن نوین اسلامی. در حقیقت انقلاب اسلامی کمالخواهی غرب را در هر سه مرحله شکسته و توانسته است این شکست را نشان بدهد.
وی درخصوص اثرگذاری پیروزی انقلاب اسلامی در بیاعتبار کردن اصل شرق ستیزی غربی نیز گفت: این نکته مهم است که انقلاب اسلامی در مقابل نظریه غربیها که خود را متمدن میدانند و بقیه را بربر، متوحش، عقبمانده، نظریه دیگری دارد که اتفاقاً یک نظریه تاریخی است. همان طور که آنها در تاریخ گذشته از عصر یونانیها به بعد، در قرون مختلف معتقد به یک نوع شرقستیزی، ایرانستیزی و پس از فتح امریکا معتقد به دگرستیزی بودند. دگرستیزی مقوله مهمی در بحث شرقشناسی است. در دگرستیزی ـ آن گونه که در فیلمها، شبکههای مجازی و کتابهایشان القا میکنند ـ باید یک شرق عقبمانده ذهنی ایجاد کنند تا بتوانند برتری خودشان را به اثبات برسانند. این خطرناکترین مدل سلطه و استعمار است که انقلاب اسلامی دقیقاً توانسته است با آن مقابله کند.
نجفی افزود: اگر میبینید حماس و جریانی که الان در غزه شاهد هستیم توانسته در مقابل اسرائیل بایستد، ناشی از شکست این دگرستیزی و ظرفیتی است که انقلاب اسلامی آن را آزاد کرده، وگرنه عربها قبلاً هم در جنگ شش روزه یا جریان ملیگرای ناصریسم مقاومت کردند، ولی هیچ وقت نتوانسته بودند در مقابل اسرائیلیها این طور بایستند. این قدرت، بالفعل شدن ظرفیتی است که هیچ وقت ناسیونالیسم یا مکاتب مادی دیگر نمیتوانند آن را آزاد کنند، بلکه این انقلاب اسلامی است که از عهده آن برآمده.
این پژوهشگر در پایان سخنانش عنوان کرد: در مقابل این خودبرترباوری اروپایی، از نظر قدمای ما غرب محل غروب خورشید و مظهر نفس اماره و منیّت انانیّت انسانی بوده است که بیجهت خود را به یک مقام الوهی و برتری و استعلایی رسانده و پدیده استعمار را به وجود آورده است. اولین چیزی که در شکست سلطه در استعمار ذهن و معرفتی لازم است خودمان را از آن رها کنیم، آزاد شدن از چنبره و ذهنیت خطرناک عدهای است که تصور میکنند استعمار تمام شده است؛ چراکه استعمار هنوز تمام نشده و استعمار معرفتی همچنان وجود دارد. به نظر من اگر بحث استعمارشناسی بهخوبی انجام شود، حتماً منجر به استعمارستیزی میشود و برعکس، فقدان شناخت استعمار، استعمارستایی را در پی خواهد داشت.
انتهای پیام/