افلاطون و عدالت
خبرگزاری علم و فناوری آنا- آزاده پورحسینی؛ عدالت به معنای رفتار منصفانه با دیگران است. افلاطون باور داشت که عدالت باعث زندگی شاد و خوب میشود و وقتی مردم عادل باشند، کارهایی انجام میدهند که درست و منصفانه است.
از نظر او عدالت مانند «هماهنگی» بود، درست همانطور که نتهای مختلف موسیقی با هم ترکیب میشوند و آهنگی زیبا میسازند، اعضای جامعه هم برای ایجاد یک جامعۀ هماهنگ و عادلانه باید با یکدیگر همکاری کنند. هر فرد باید نقشی را ایفا کند، درست مثل نتهای موسیقی که آهنگی را میسازند.
افلاطون همچنین بر این باور بود که افراد باید برای انجام کارهای خوب پاداش بگیرند و برای انجام کارهای بد مجازات شوند. به این کار میگویند: پاداش و جزا.
او فکر میکرد که اگر مردم بدانند برای انجام کارهای خوب پاداش میگیرند و برای کارهای بد مجازات میشوند، به احتمال زیاد عادلانه عمل میکنند. افلاطون میگفت که عدالت با درک و فهم ارتباط دارد و افراد عاقل عادلانهتر عمل میکنند، زیرا میدانند چه چیز درست است و چه چیز نادرست. او معتقد بود که مردم باید برای عاقل شدن تلاش کنند تا بتوانند عادلانه عمل کنند.
افلاطون همچنین فکر میکرد که عدالت با پدیدۀ روح مرتبط است. یعنی مردم روحی دارند که مانند ندایی در درونشان درست و نادرست را به آنها میگوید. به باور او، مردم باید به روح خود گوش دهند و با عدالت رفتار کنند.
او معتقد بود که عدالت نه فقط برای افراد، بلکه برای کل جامعه مهم است و وقتی در جامعهای عدالت برقرار است، مردم نیز در مجموع شادتر و آرامتر هستند. او معتقد بود که همۀ افراد یک جامعه باید با هم همکاری کنند و جامعهای عادلانه بسازند.
خلاصه آنکه افلاطون معتقد بود مردم برای داشتن زندگی شاد و خوب به عدالت نیاز دارند.
داستان کوتاه
روزی روزگاری در دهکدهای کوچک پادشاهی خردمند و عادل زندگی میکرد. شاه به انصاف شهره بود و به مردمش عشق میورزید. روزی کشاورز فقیری به شکوایه نزد شاه آمد. گفت که همسایهاش که تاجر ثروتمندی است، گاو او را دزدیده. پادشاه با دقت به داستان کشاورز گوش داد و تاجر را به دربار خود فراخواند. تاجر این اتهام را رد کرد و مدعی شد که گاو مال خودش است. پس پادشاه به نگهبانان دستور داد که گاو را به دربار بیاورند. وقتی گاو را آوردند، پادشاه از کشاورز خواست نشانهای از گاو بدهد. او بیدرنگ گاو را شناخت و از نشانی یگانه روی گوش گاو گفت که کسی جز او از آن خبر نداشت.
پادشاه به تاجر فرمان داد تا گاو را به کشاورز برگرداند و چون صداقت نداشت او را سرزنش کرد.
کشاورز از بازگشت گاو خود بسیار خوشنود شد و عدالت پادشاه را شکرگذاری کرد. پادشاه به همه یادآوری کرد که عدالت همیشه باید اجرا شود، فارغ از اینکه فرد چقدر ثروتمند یا فقیر باشد. از آن روز به بعد، مردم روستا میدانستند که همیشه میتوانند برای حفاظت از حقوق خود و اجرای عدالت، روی پادشاه خردمند و عادل خود حساب کنند.
- آیا باید هم با دوستانمان و هم با دشمنانمان با عدالت رفتار کنیم؟
انتهای پیام/